رمان فرفری

رمان فرفری پارت32

4.4
(64)

چند روزه اتفاقی نیفتاد به جز قلب من که عادی نبود

نمیدونم چشه

بابا ومامان مشکوک شدن ولی نمیدونم چیکار میکنن

امیدوارم مشکلی پیش نیاد

مثل هر روز بلند شدم رفتم سرکار

رسیدم درو باز کردم رفتم خونه دیدم صدای لاله میاد

وا وسط هفته چرا اومده سابقه نداشت

به تو چه خونه مامانشه

باز وجی اومد زر زر کنه

هی حرف دهنتو بفهما منم از خودتم

برو وجی حوصله ندارم

بیخیالش شدم رفتم سراغ سالن

بعد از احوال پرسی خواستم برم آشپزخونه که لاله گفت

_عزیزم من صبحانه آماده کردم ما خوردیم برو خودتم بخور

لطفا بعدش برای ناهار یه چیز خوب بزار مهمون داریم

_چشم برای چند نفر غذا بزارم؟

_به جزمنو مامان وعسل
داداش هم با زیبا میاد وخودت

_بله حتما با اجازه

پس جدی شده داره میاد اینجا آشنا بشن

خیلی حالم بد شد نمیدونم چه ربطی یه من داره

رفتم برای ناهار قرمه سبزی و مرغ گذاشتم

برنج هم خیس کردم

دوتا چایی هم برای سادات خانم ولاله

خودمم نتونستم صبحانه بخورم اشتهام کور شد

برگشتم آشپزخونه یکمم سالاد درست کردم

ظرفارو آماده کردم

ساعت 1بود که میز رو چیدم فقط غذا هارو نیاوردم تا برسن

مشغول بودم که زنگ آیفون رو زدن

رفتم درو باز کردم بعد خانم ولاله اومدن استقبال

ماشین آقا اومد داخل

درپشت باز شد عسل بدو بدو اومد سمت خونه

درجلو باز شد یه دختر قدبلند وخوشگل ازش بیرون اومد وآقا از در سمت راننده اومد پایین

پس خودش هم راضیه که باهم اومدن

خب خوشبخت بشن چرا من بغض کردم

باهم اومدن جلو سلام واحوالپرسی کردن

زیبا به دختر با قد بلند تقریبا موهای روشن وچشمای رنگی پوست سفید داشت وکلی آرایش البته

من کنار وایساده بودم بلند سلام دادم کیف آقارو گرفتم خواستم برم

_وایسا مانتو وشال منو نگرفتی

برگشتم دیدم این حرف رو زیبا گفته

باتعجب نگاه میکردم اخه هیچ وقت برای کسی لباس نگرفتم آویزون کنم

_خانم سعادت بدین من میزارم کنار

_آرشاویر جان شما چرا خب خدمتکاره وظیفشه

خب راست میگه کار من همینه

با همون حال خراب بخاطر حرفش لباسش رو گرفتم بردم گذاشتم روچوب لباسی

اونا هم رفتن نشیمن

چندتا چایی ریختم بردم تعارف کردم

لاله خانم با صدای آروم گفت

_لطفا ازش ناراحت نشو مهمونه

به زور لبخند زدم ورفتم سمت دختره از دماغ فیل افتاده

سینی رو گرفتم جلوش

بفرمائید

_من چای نمیخورم ممنون برای من قهوه بیار

حرصم گرفت میخواستم سینی رو برگردونم روش

_بله حتماً

چایی آقارو دادم اونم فقط با ناراحتی نگاه میکرد

رفتم یه فنجون قهوه درست کردم ببرم براش

شیطونه میگه یه تُف بندازم توش تا حالش جا بیاد

دختره نکبت به من میگه خدمتکار

وُجی :خب دروغ میگه مگه اینجا کار نمیکنی

_آره کار میکنم ولی خیلی ناراحت شدم

بعد قهوه رو دادم رفتم تا بقیه کار میز غذا رو انجام بدم

چند دقیقه بعد اومدن سرمیز رفتم عسل رو آوردم

بعد غذاهارو چیدم رو میز

خواستم بشینم سرمیز که

_وا لاله جون چطوریه خدمتکارتون باشما سرمیز میشینه

این در شأن شما نیست با هرکسی غذابخورین

_زیبا جان فرشته یکی از اعضای خانوادس

_من فقط میخواستم غذای عسل رو بدم

بعد بلند شدم رفتم آشپزخونه

_بابا من میلم پیش فلشته جون (بابا من میرم پیش فرشته جون)

_باشه برو

عسل اومد پیش من تا غذاش رو خودم بدم

_من از زیبا بدم میاد تولو نالاحت کرد (من از زیبا بدم میاد تو رو ناراحت کرد)

_اشکال نداره ناراحت نشدم بیا خوشگلم غذا بدم بهت بعد برو بازی

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا : 64

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Fereshteh Gh

زندگیم از کجا شروع شد؟ شاید از وقت به دنیا اومدن ،شاید ازبعداز رفتن به مدرسه،یا شاید بعداز ازدواج،شاید وقتی مادر شدم
اشتراک در
اطلاع از
guest
5 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
saeid ..
9 ماه قبل

ادمین لطفا زمان هایی که پارت ها رو تایید میکنید بگید..حداقل همه پارت هامون رو بفرستیم
زمان دقیق تایید پارت
لطفا 🙏

admin
مدیر
پاسخ به  saeid ..
9 ماه قبل

هر وقت وقت کنم تایید میکنم زمان خاصی نداره

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
9 ماه قبل

خیلی رو مخه🤣🤦‍♀️

saeid ..
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
9 ماه قبل

وقت داشتی سری به رمان منم بزن😞🤣🤣

لیلا ✍️
9 ماه قبل

فرفری جون خسته‌نباشی بابت پارت‌های طولانی و منظمی که میدی امیدوارم موفق باشی

یه پیشنهاد برات دارم که نگارشتو زیباتر میکنه یکی اینکه بیش از حد متن‌ها رو از هم فاصله میدی منظورم اینجوریه

بعد غذاهارو چیدم رو میز

خواستم بشینم سرمیز که

این غلطه❌

این نگارش بیشتر برای شعر و ترانه صدق میکنه نه رمان …سعی کن توصیفات مهم رو جداگونه بذاری بقیه متن‌ها کنار هم باشه با ویرگول یا سه نقطه جدا کنی بهتره😊

دکمه بازگشت به بالا
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x