رمان فرفری

رمان فرفری پارت36

4.2
(60)

یه سر به غذا زدم از همه چیزش که مطمعن شدم ودیدم خوب جا افتاده وسایل رو بردم میز رو چیدم

دوغ وپیاز هم گذاشتم سر میز

نشستیم سرمیز مشغول غذای عسل شدم مثل همیشه

_فرشته خانم؟

آقا صدام که کرد قلبم یه جوری لرزید خودمم شکه شدم

با مکث نگاهش کردم یه لحظه دلم خواست بگم جانم

ولی به سختی همون بله رو گفتم

_بله

_من با مادر صحبت کردم در روز چند ساعتی شما بیای اتاق من و روی یه سری نقشه کار کنید منم برات حقوق جدا در نظر میگیرم

البته اگه خودت بخوای

از خوشحالی کم مونده بود جیغ بکشم ولی خودمو کنترل کردم

خواستم با کله قبول کنم یادم اومد من مدرک ندارم

_آخه من که مدرکی ندارم

_مشکلی نیست اینجور که من دیدم شما از کارمندهای تحصیلکرده ی شرکت بیشتر واردین

_ممنون لطف دارین من از خدامه

بعد رو به خانم گفتم

_ممنون خانم که اجازه دادین

_خواهش گلم آرشاویر گفت که چطور ایراد نقشه هارو دیدی و نوشتی ومتوجه استعدادت شد

بامن صحبت کرد منم قبول کردم

_ممنون تمام تلاشم رو میکنم سربلند بشم

از اون روز دیگه هر روز آقا دوتا یا یه نقشه میاورد خونه

منم سریع کارام رو انجام میدادم ومیرفتم اتاق کار آقا

این کنار هم بودن داشت قلبمو مریض میکرد مدام تند میزد

گاهی هم زیبا میومد

وقتی که تنها بودیم سعی میکرد تحقیرم کنه تا جایی که میشد جوابی نمیدادم

روزا خیلی قشنگ میگذشت هم درآمد خوبی داشتم هم کنار مردی مثل آقا آرشاویر کار میکردم

تو خونه هم اوضاع عوض شده

نمیدونم چیکار میکنن اما حس میکنم سرحال شدن

دیگه خبری از دود ومصرف نیست ولی چطور ازش گذشتن

وقتی حتی کمپ هم نرفتن تو خونه اونم انقدر راحت

اخلاق بابا مامان هم بهتر شده

بابا دنبال کاره نمیدونم آقا اونشب چیکار کرد که انقدر همه چیز تو زندگیم بهتر شده

باید بعدا ازش بپرسم

تو همین فکرا بودم تازه کار نقشه ها تموم شده بود داشتم شام میزاشتم

کارم که تموم شد رفتم اطلاع بدم که دارم میرم

پشت اتاق آقا بودم لای در یکم باز بود

آقارو دیدم که پشتش به سمت در بود داشت با کوشی صحبت میکرد

خواستم در بزنم که فامیلی خودمو شنیدم

_آقای رضایی خوشحالم که حالتون خوبه

آدرس شرکت رو پیامک میکنم فردا بیا ببینمت برات کار جور کنم

اَبروهام پرید بالا داشت با بابا حرف میزد

پس همه ی اون تغییرات زیر سر آقا بود

از طرفی خجالت کشیدم از طرفی خیلی خوشحالم چون داره حال خانوادم خوب میشه

دیدم تلفنش تموم شد خودمو زدم به اون راه

آروم در زدم

آقا برگشت سمت در منو دید لبخند زد

_ببخشید آقا من کارم تموم شده میتونم برم؟

_بله البته فقط حتما اسنپ بگیر

_چشم با اجازه فعلا خداحافظ

_خداحافظ

برگشتم رفتم با اسنپ رفتم

تو راه داشتم به تغییرات زندگیم فکر میکرد خوشحالم که انقدر خوب شده

یه جورایی مدیون ممد هستم

حرفاش با این که درد داشت

ولی باعث شد تو مدت کم زندگیم تغییر کنه

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا : 60

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Fereshteh Gh

زندگیم از کجا شروع شد؟ شاید از وقت به دنیا اومدن ،شاید ازبعداز رفتن به مدرسه،یا شاید بعداز ازدواج،شاید وقتی مادر شدم
اشتراک در
اطلاع از
guest
24 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
لیلا ✍️
8 ماه قبل

پارت زیبایی بود و قلم قشنگی داری خسته نباشی😊❤

امیدوارم فرشته به آرامش برسه

saeid ..
پاسخ به  Fereshteh Gh
8 ماه قبل

رمانت قشنگه و این پارت هم زیبا بود
راستی خوشحال میشم سری به رمان منم بزنی
شاه دل
و اینکه اگه از رمان های ما حمایت کنی ما هم نمیشه حمایت میکنم ازت 😊

saeid ..
پاسخ به  saeid ..
8 ماه قبل

همیشه 🤦🏻‍♀️

saeid ..
8 ماه قبل

ستی اگه تو داری تایید میکنی
ی ۱۰ دقیقه وایستا 😂
منم میخوام پارت بفرستم

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  saeid ..
8 ماه قبل

🤣🤣🤣🤣🤣🤣

saeid ..
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
8 ماه قبل

ولی رفت انگاری 🤦🏻‍♀️🤣

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  saeid ..
8 ماه قبل

فکر کنم از وقتی قادر ستی رو ادمین کرد دیگه نمیاد توی سایت😂😂

saeid ..
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
8 ماه قبل

شایدم دیگه ادمین نیس 😊😂
اصلااا🤣

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  saeid ..
8 ماه قبل

قادر جان رفتی عزیزم🤣🤣🤦‍♀️

لیلا ✍️
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
8 ماه قبل

آقا قادر دیگه ادمین نیست خودش تو تلگرام بهم گفت

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  لیلا ✍️
8 ماه قبل

عه
پس کی اومد به جاش🥲🤦‍♀️
قادر نرو دلمون برات تنگ میشه😂🫠

لیلا ✍️
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
8 ماه قبل

ستی البته این سایت مدیر هم داره که گهگاهی میاد سر میزنه

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  لیلا ✍️
8 ماه قبل

عه من فکر میکردم قادر مدیراصلیه سایته که😂🤦‍♀️

لیلا ✍️
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
8 ماه قبل

نه بابا ادمین بود فقط

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  لیلا ✍️
8 ماه قبل

لیلا فضولیم گل کرده مدیر اصلی سایت کیه🫣

لیلا ✍️
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
8 ماه قبل

بابا چند بار کامنت گذاشته به نظر خانمه اسمش یادم نمیاد

FELIX 🐰
پاسخ به  لیلا ✍️
8 ماه قبل

نه مدیر س سایت قادره‌
اون خانم که با اسم انگلیسی نور میاد ادمین رمان وانه

sety ღ
پاسخ به  saeid ..
8 ماه قبل

شانست رفتم بیرون
الان لواسونم و پارتت رو تاید کردم😁🤦‍♀️

saeid ..
پاسخ به  sety ღ
8 ماه قبل

ممنون 😁
خوش بگذره ستی جون 😄

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
8 ماه قبل

ناراحت نشو فرشته جون، وقتی پارت ها خیلی معمولی داره میگذره…یکم هیجانی ترش کن یکم بیشتر تایپ کن طولانی تر بشه

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  Fereshteh Gh
8 ماه قبل

اها

Ghazale hamdi
8 ماه قبل

#حمایت از نویسندگان

دکمه بازگشت به بالا
24
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x