رمان شاه دل

رمان شاه دل پارت 26

4.5
(273)

همین که وارد ساختمان شد مردی با عجله از کنارش رد شد و به طرف واحد روبه رویش قدم گذاشت

حرکات و چشم های آن مرد در ضمیر ناخوداگاهش بسیار آشنا بود
چرا درون چشم هایش خواهرش را میدید!

لحظاتی خیره اش شد که با عجله دنبال کلیدی داخل جیب شلوارش بود!
آیا درست میدید؟

تا وارد خانه شود چنان خیره اش شد که مرد با اخم نگاهی به او انداخت و وارد خانه شد
خواهرش را کشته بود؟

ساعت از نیمه های شب گذشته بود به تندی وارد خانه شد چراغ ها همه خاموش بود و افرا در خواب عمیقی فرو رفته بود

از آشپزخانه چاقو بزرگی برداشت و از داخل در جیب کتش گذاشت
خوب بود حداقل زخمی نشد!
به آرام ترین حد ممکن از خانه خارج شد و در را آهسته بست.

بکشد و قسر در برود!
امکان نداشت..کمی بالاتر روی پله نشست و خیره ی در آنها شد
باید منتظر می بود تا از خانه بیرون برود
بی شک انتقام خواهرش را پس میگرفت

روی پله ها تا صبح چرت میزد اما تمام حواسش پی آن در و مرد بود
ساعت نزدیک های ۱۰ صبح بود که مرد از خانه خارج شد

چه خوب که او را در پله ها ندیده!
همین که از در خارج شد در جایش ایستاد و کلاه آفتابی اش را جلوتر کشید تا شناخته نشود
بعد از چک کردن چاقو در حبیب کتش که قصد پاره کردن آن را داشت از ساختمان بیرون زد.

تا ساعت ها در کوچه و خیابان ها به انتظار نشست تا کارهایش به اتمام برسد
که شاید جایی خلوت او را گیر بیندازد

ساعت نزدیک های ظهر بود که از مغازه اش خارج شد و به راه افتاد
خدا خدا میکرد به خانه برنگردد که آن وقت تمام زحمت هایش به باد می‌رفت!

نیم ساعتی در راه بودند که در نهایت از شانس خوبش در کوچه ای تنگ ایستاد
پشت سر مرد راه افتاد و چاقو را در پشتش قایم کرد
نزدیکش شد و آرام گفت:

_هی آقا

مرد با تعجب سرش بگرداند

_بله؟!

کاش فراموش نمی‌کرد که کیوان را جایی دیده بود
کاش همه چیز فرق میکرد و در جای دیگری حضور داشت

بی هیچ حرفی نزدیکش شد و در چشم های متعجب مرد خیره شد و با نفرت گفت:

_امیدوارم منو یادت باشه!

و اویی که از هیچ با خبر نبود!
همه چیز عجیب بود حتی بادی که لابه لای موهایش می وزید!
چاقو را نزدیک شکمش کرد
همین که تیزی چاقو را احساس کرد با ترس و هول گفت:

_آروم باش مرد

دستشو داخل جیبش فرو کرد و گفت:

_میتونی هر چیزی خواستی برداری از جیبم فقط به من آسیبی نزن

او هم باید میشد حاجی!
حاجی که دخترش را به مقدار ناچیزی فروخت!
کیوان سراسر نفرت بود و خشم و مردی که با ترس خیره اش بود!
آن مرد چند ماهی بود از خارج برگشته بود.

او را چه به این کار ها..!
بی شک او را عوضی گرفته بود ولی کاش همه چیز را به یاد بیاورد وگرنه اتفاق های بدی پیش رو دارد که هیچ چیز جلودارش نخواهد بود!

(نظرات تک تک شما باعث انرژی من هستش پس خواهش میکنم همتون کامنت بزارین😄🙏)

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا : 273

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

saeid ..

نویسنده رمان های بامداد عاشقی،شاه دل و آیدا
اشتراک در
اطلاع از
guest
45 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Fatemeh
Fatemeh
پاسخ به  saeid ..
7 ماه قبل

دیگه کم کم دارم تغییر شخصیت میدم دارم چاقو رو آماده میکنم پارت و میدی یا دست بکار بشم 😆😆😆😆

sety ღ
7 ماه قبل

یا ابلفضررررررر😨😨😨
کیوان قاتل میشود🤣🤣🤣
کم بودش سعید ژوووووونم😞

Fatemeh
Fatemeh
7 ماه قبل

یا خدا مثل اینکه نخونم بهتره

Fatemeh
Fatemeh
7 ماه قبل

اصلا انتظار حمایت نداشته باش بعد یه روز منتظری نصف صفحه داستان تحویلمون دادی ☹️😡😡

Fatemeh
Fatemeh
پاسخ به  saeid ..
7 ماه قبل

باشه 😁🤩🤩

Fatemeh
Fatemeh
7 ماه قبل

ترو خدا ببین کجا هم تمومش کرد زودی 😫😫

Fatemeh
Fatemeh
پاسخ به  saeid ..
7 ماه قبل

🥰🥰😘

Fatemeh
Fatemeh
7 ماه قبل

من عصبی امممممممممم 😡😡😡😡😡😡

Fatemeh
Fatemeh
7 ماه قبل

تا وقتی پارت بعدی رو بدی فقط میام غر میزنم عین پیرزنا 😑

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
7 ماه قبل

یعنی کیوان قاتل میشه🥲

Ghazale hamdi
7 ماه قبل

یا خداااا😱
کاش افرا بهش زنگ بزنه و کیوان قاتل نشه🥲😥
عالی بوددد✨️🤍🥰

Fateme
7 ماه قبل

عههه میکشتش؟
عالی بود عزیزم

نسرین احمدی
نسرین احمدی
7 ماه قبل

خیلی خوب بود باید ببینیم تو پارت بعدی چی میشه

camellia
camellia
7 ماه قبل

حرفی برای گفتن ندارم.😱لطفا بامداد عاشقی👀🙈

camellia
camellia
پاسخ به  saeid ..
7 ماه قبل

چاره ای نیست.😓منتظرم.🤗😆

camellia
camellia
پاسخ به  saeid ..
7 ماه قبل

نهههه.خوب بود جانم.ار چاقوش ترسیدم.چرا اینقدر خشن.قاتلش نکن جان من.😣😐😓😔

Tina&Nika
Tina&Nika
7 ماه قبل

زیبا بود ❤️

Tina&Nika
Tina&Nika
پاسخ به  saeid ..
7 ماه قبل

❤️❤️❤️

HSe
HSe
7 ماه قبل

الان این کیوان نسخه دومه ؟؟
من کیوان خوب رو میخواممممم همون نسخه یک 😭😭😭

خواننده رمان
خواننده رمان
7 ماه قبل

تکلیف کیوان چاقوکش رو روشن میکردی تو این پارت بعد تمومش میکردی

Fatemeh
Fatemeh
7 ماه قبل

پس بامداد عاشقی کوو

Fatemeh
Fatemeh
پاسخ به  saeid ..
7 ماه قبل

پس کجاس این ستی سایتم از دست ما کلافه شد

camellia
camellia
پاسخ به  Fatemeh
7 ماه قبل

نیست که نیست.😥

Fatemeh
Fatemeh
7 ماه قبل

هوفففف ☹️☹️

Fatemeh
Fatemeh
پاسخ به  saeid ..
7 ماه قبل

میدونم عزیزم 😃😃 تایید نمیکنه بزار یه فحش مودبانه بهش بدم تا پیداش شه 🫣🫣

افراممممممم❤️
افراممممممم❤️
7 ماه قبل

گیج شدیم

الان چی شد
کیوان چاقوکش از کجا اومد😁

پارت بده ازهنگی درام من😍

دکمه بازگشت به بالا
45
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x