رمان رویای ارباب

رمان رویای ارباب پارت ۱۵

4.5
(144)

(باید دیروز پارت میدادم، که متاسفانه چون بارون اومد یه نفهمی رفت توی بارون…سرما خورده شدید…نتونستم بدم
امروز دادم)

حس کرد کسی کنارش ایستاده است…بلند شد و به پشتش نگاه کرد
اول فکر میکرد نگین باشد…ولی نبود!

باز هم کینه و نفرت تمام دلش را قبضه کرد…
هیچ وقت نمیتوانست مرد روبرویش را ببخشد!
چون او….
باعث هزار و یک بدبختیش بود…

یک پدر چطور میتوانست این کار را کند؟!چطور میتوانست اینقدر بد باشد…
حیف کلمه ی پدر….

_سلام

دستانش را مشت کرد
آمده بود چه بگوید؟

_گیرَم که علیک…
شما؟

پوزخندی زد
_نگو که نمیشناسی!

_چرا باید بشناسم!

_من پدربزرگم رویا…

_پدربزرگ!
تو چه پدری هستی که به پسرت رحم نکردی؟
چه پدری هستی که توی اون همه مشکلاتش دستشو نگرفتی!؟

_رویا ، باور کن اونجوری که فکر میکنی نیست…من اونقدرام که تو فکر میکنی عوضی و بیشعور نیستم

_عوضی و بیشعور برای تو کمه…

چادرش را کشید و به سمت ورودی بهشت زهرا رفت

_رویا…الهی من قربونت برم مادر

به سمتش می آمد و دست هایش را باز میکرد…

جلویش که آمد ،خواست بغلش کند

_به من دست نزن!

بغض کرده نگاهش کرد
_چرا اینجوری میکنی؟چرا از ما متنفری؟
بخدا ما دوستت داریم

_تو اسم خودتو میزاری مادر!؟
اسم مادر حرمت داره…حیفه که روی تو باشه!
تو چه مادری هستی؟تو اصلا قلب داری؟؟؟

_چرا فکر میکنی فقط خودت خوبی و همه بدن!

نگاه به ارسلان کرد
پسرعمویش…

_من فکر نمیکنم!
من با چشمام همه چیو دیدم…خوب بودنتونو دیدم که دارم حرف میزنم

پوزخند صدا داری زد
_تو مثلا خیلی خوبی! رفتی خودتو کردی زیرخواب اون آیدین مریض…

تا خواست ادامه ی حرفش را بزند،یک طرف صورتش سوخت!

سرش را که بالا گرفت،چشم تو چشم پدربزرگ شد!

_حرف دهنتو بفهم آشغال…
بفهم داری درمورد کی حرف میزنی

بی توجه به بحثشان،به راه خودش ادامه داد

صدای های پشت سرش را نادید گرفت و سوار ماشین نگین شد

_نگین…بریم فقط

_چیشده؟

_روشن کن بریم

به پشت سرش که نگاه کرد…خیلی دور شده بودند

نفسش را آسوده بیرون فرستاد

فقط یک چیز برایش سوال شده بود…
آنها آیدین را از کجا میشناختن!
حرف ارسلان در سرش اکو میشد…

تو مثلا خودت خیلی خوبی
رفتی خودتو کردی زیرخواب اون آیدین مریض…

_نگین

_جونم؟

_از آیدین خبری نداری؟!

_نه
اتفاقی افتاده مگه؟

_نه نه
همینجوری پرسیدم

_ ولی باید بری سرکارت…خیلی وقته نرفتی
۴٠ روز شد

_میرم…

صدای پیامک موبایلش بلند شد
قفلش را که زد وارد پیام ها شد

یک شماره ی ناشناس بود!

«بهتره که خودتو از دست آیدین نجات بدی….
آیدین آدم نرمالی نیست رویا
پدربزرگ نزاشت حرفمو بزنم
ولی آیدین خیلی گذشته های بدی داره….
بخاطر خودت دارم میگم، یه بهانه جور کن..دیگه نه سمت خودش برو نه سمت خونش!
آیدین خطرناکه…»

ترس تمام جانش را گرفت…

این مرد چه میگفت؟
چه گذشته ای!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا : 144

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Sahar mahdavi

✌️😁
اشتراک در
اطلاع از
guest
32 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
sety ღ
7 ماه قبل

حدسی کخ راجب آیدین دارم خیلی سمیه برای همین نمیگمش🤣🤦‍♀️🤦‍♀️

سعید هر گوری هستی یا شاه دلو میدی یا پارتت میکنم🔪🔪🔪😡😡

sety ღ
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
7 ماه قبل

نمیگم🤣🤦‍♀️
زشته🤣🤣🤣

sety ღ
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
7 ماه قبل

آره😂

sety ღ
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
7 ماه قبل

تو دیگه نگوووو🤬🤦‍♀️🤦‍♀️

saeid ..
پاسخ به  sety ღ
7 ماه قبل

به خدا نیستم ستی
تا نصفه نشونم قول میدم تا شب بفرستم
اول باشم🤣🤣🙏
با تشکر 🤣

Ghazale hamdi
پاسخ به  sety ღ
7 ماه قبل

ستیییییییییی😭😭😭
بیاااااااا😭😭😭

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  Ghazale hamdi
7 ماه قبل

ستی ساعت ۱ و سی هم برای من بیا

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
7 ماه قبل

نه نه یک و چهل و پنج😂😂

خواننده رمان
خواننده رمان
7 ماه قبل

شاید آیدینم پسر عموش باشه که از خانواده دور شده

تارا فرهادی
7 ماه قبل

عالی بود سحری 💜🥺😍

Ghazale hamdi
7 ماه قبل

بازم میگم نمیتونم به مشکل آیدین مثبت فکر کنم🤦‍♀️
ولی رویا خیلی گناه داره🥺😥
به عموش هم حس خوبی ندارم😒
عالی بوددد😃✨️🤍

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
7 ماه قبل

سلام!!!
کی دلش برا من تنگ شده بودددد؟🤣🤣
بیاد اینجا تا بغلش کنم

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
7 ماه قبل

هیهیهی🥲😘
مهم نیست بیااااا🤗😍

Ghazale hamdi
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
7 ماه قبل

مننننننننن🥺🤕😃

HSe
HSe
7 ماه قبل

عههه … سحری آیدین واقعا از اون ادم مریضاس ؟؟؟ اخه رویا رو هم اونجوری تو گوشیش سیو کرده بود یه بو هایی میومد …

خسته نباشی … ایشالا بهتری بشی 💜

HSe
HSe
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
7 ماه قبل

ایشالا خوب بشی💜🥲

لیلا ✍️
7 ماه قبل

اون که از پارت اول مشخص بود شخصیت نرمالی نداره منتها رویا خنگ بود یا اصلا حواسش نبود🤦‍♀️

T.felix
T.felix
7 ماه قبل

فکر کنم آیدین تو گذشته رویا وجود داشته باشه و یا شاید فامیل باشن 🤔
قشنگ بود👏
امروز از مائده پارت میدی؟

saeid ..
7 ماه قبل

خیلی کنجکاو هستم ببینم چی شده
ولی منم حدس میزنم که آشنایی داشتن از قبل

دکمه بازگشت به بالا
32
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x