رمان چشم‌ های وحشی

رمان چشم های وحشی پارت ۵۷

4.3
(65)

# پارت ۵۷

حسابی خیس شده بودیم.

با رسیدن یه ویلا، کامیار مستقیم از پله ها بالا رفت و وارد اتاق شد

مرا روی تخت خواباند.

دلم نمی‌خواست از آغوشش بیرون بیاییم.

‏نمی‌خواستم درآغوش، بگیرمش

می خواستم آنقدر در من بماند که پیر شویم.


در تنم راه بیفتد ‏و عصای کوچک رگهایم را سوراخ کند.

اما ‏گوش سپرده بودم به صدای تار سفیدی که سیاهی موهایم را می‌شکافت. ‏

چگونه از درونم گریختی؟

چگونه برهنه در تاریکی دویدی؟

چگونه مرا از تنت تکاندی ؟

_ بزار آراد بیاد پات رو ببینه.

تنها پلک زدم.

تینا و آراد وارد اتاق شدند.

کامیار: فکر کنم پاش آسیب دیده.

آراد به طرفم آمد و به پایم نگاهی انداخت.

آراد: چیزی نیست فقط یکم ضرب دیده. الان می‌بندمش.

تینا: بزار اول لباسش رو عوض کنه خیلی خیس شده.

پوست سفید پایم زخم شده بود و کمی رفته بود.

پسر ها از اتاق بیرون رفتند.

با کمک تینا لباس هایم را عوض کردم.

بعد از تعویض لباس آراد و کامیار دوباره وارد اتاق شدند.

آراد ساق پایم را محکم بست.

آراد: جای نگرانی نیست خداروشکر اتفاق بدی نیفتاد اگه درد داشتی یک مسکن بخور که راحت بخوابی

من: ممنونم.

تینا: خیلی خب ما دیگه بریم ، گلچهره خسته‌است. شب بخیر بچه ها.

اراد: شب بخیر.

کامیار: شب بخیر.

با رفتن تینا و آراد روی تخت دراز کشیدم و کش موهایم را باز کردم.

موهایم بوی پرتقال می‌داد.

حتما شامپویی که زده بودم این بو را داشت.

کامیار در را بست و چراغ را خاموش کرد.

بدون حرف کنارم دراز کشید.

کاش مثل قدیم دوستم داشت

در آغوشم می‌کشید و با موهایم بازی می‌کرد

تا دردهایم را فراموش کنم.

باران شدیدتر شده بود و بی رحمانه بر شیشه اتاق نقش می‌بست.

دلم برایش تنگ بود

و وقتی که می‌گویم تنگ

نه مثل تنگی پیراهن!

دلتنگی من

مانند کشتی ای بود

که به جای اقیانوس و دریا

او را در حوض خانه انداخته‌ بودند.

_ درد داری ؟

بغضم را قورت دادم.

_ نه خیلی.

کاش می‌توانستم بگوییم که چقدر درد دارم

درد‌هایی که درمانش تنها خود لعنتی‌اش بود.

_ اگه درد داشتی بیدارم کن.

یعنی نگران حالم شده بود؟

_ بچه که بودم یک ﺭﻭﺯ یک ﮐﻔﺶ ﻗﺸﻨﮓ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺍﺯﺵ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺷﻢ ﺍﻭﻣﺪ، ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺮﺍم ﺗﻨﮓ ﺑﻮﺩ ﻭ ﭘﺎم رو ﻣﯽ ﺯﺩ؛ اما ﺧﺮﯾﺪمش.

ﻓﺮﻭﺷﻨﺪه ﻣﯽ گفت که ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻧﺒﺎشم و ،ﺟﺎ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ.

ﻣﺪت‌ها ﮔﺬﺷﺖ ﺍﻣﺎ ﺍﻭﻥ ﮐﻔﺶ ﺟﺎ ﺑﺎﺯ ﻧﮑﺮﺩ.

ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ می گفتم ﺗﻮ مسیرهای ﮐﻮﺗﺎه ﻣﯽﭘﻮﺷﻤﺶ ﺍﻣﺎ ﺑﺎﺯﻡ ﺍﺫﯾﺘﻢ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﭘﺎﻫﺎﻣﻮ ﺯﺧﻢ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ
ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺷﺘﻢ.

ﺗﺎ ﺑﺎﻻﺧﺮه یک ﺭﻭﺯ ، اﻭﻥ ﮐﻔﺶ ﺭﻭ ﮐﻨﺎﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ!ﺍﻣﯿﺪ ﻣﻦ ﻭﺍﺳﻪ ﺟﺎ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﻭﻥ ﮐﻔﺶ ﺑﯽ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﻮﺩ.
اﻭﻥ ﮐﻔﺶ ﺳﺎﯾﺰ ﭘﺎﯼ ﻣﻦ ﻧﺒﻮﺩ.
ﺩﺭﺳﺘﻪ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻤﺶ، ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﻣﻦ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺭﺩ.

ﺧﻼﺻﻪ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﮐﻔﺶ ﻫﯿﭽﯽ ﻭﺍﺳﻢ ﻧﻤﻮﻧﺪ ﺟﺰ ﺯﺧﻢ‌ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﭘﺎﻫﺎﻡ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ.

انگار دیگه قلبت سایز قلبم نیست.

دروغ می‌گفتی که تا ابد رو یک روز مال توام!

روی تخت نشست.

سیگارش را روشن کرد و گوشه لبش گذاشت.

حسوديم می‌شد حتی به فیلتر سیگارش.
کاش از لب‌های من کام می‌گرفت تا این همه دود و غم از سرم بیرون می رفت.

با عجز نالیدم

_ نمی‌خوای چیزی بگی.

کام عمیقی از سیگارش گرفت.

_‏ بعضی حرف‌ها رو نه میشه زد نه میشه خورد.

‏می‌مونه سر دلت میشه دل تنگی میشه بغض، میشه سکوت. میشه همون وقت ها که خودتم نمی‌دونی چه مرگته.

_ کامیار

_ مثل پر کاه تو هوا معلقم و تکلیفم با خودم و با تو روشن نیست. هر روز فکر می‌کردم اگر اومدی سراغم صاف و پوست کنده حرف‌هام رو به تو بزنم.

_ حرف بزن.

تو که می‌دونی وقتی حرف نمی‌زنی من چه حالی دارم؟

نگاهش را به پنجره بارانی دوخت .

– مثل مه می‌آیی و مثل آفتاب غروب می‌کنی

این رفت و آمد تو، نظم زندگی من رو به هم ریخته،
کارم شده به آینه چشم بدوزم که ببینم کی از راه می‌رسی. بعد بیخود تلاش می‌کنم که زمان را نگه دارم.

_ به جای زمان من رو نگه دار.

به من بازگرد

که در من جامانده‌ای.

بگو کدام موج در دریا ته‌نشین می‌شود؟

کدام اَبر در آسمان می‌گَندَد؟

کدام شعر ناگفته می‌ماند؟

فراموش کردنت.
همین محال‌هاست.

_ خیلی دلم می‌خواهد ؛ اما

_ اما چی؟

_ می‌ترسم.

_ به صدای قلبت گوش بده، اصلا هر کاری اون گفت رو انجام بده‌.

_ گوش کردم، می‌تونم بغلت کنم ؟

از جایم بلند شدم و روی تخت نشستم کمی خودم را به طرفش کشیدم و از پشت بغلش کردم.

روی موج دوست داشتنتت بودم.

بی هوا صدایم زدی

دست پاچه شدم.

همه ی تنهایی ام روی زمین ریخت.

و بغض هایم ترک برداشت.

تو آهسته گفتی.

فدای سرت عزیز دلم.

نبودنم قضا و بلایی بود.

که بخیر گذشت .

_ برگرد بهم، من حاضرم باهمه‌ی دنیا بجنگم؛ اما اگه دلی که با آدم نباشه نمی شه باهاش جنگید.

بگو که هنوز دلت بامنه، بگو که هنوز هم تنها عطر تنه منه که مستت می‌کنه.

به طرفم برگشت و نگاه‌اش را به چشم‌های بی قرارم دوخت.

_ می‌ترسم که دوباره از دستت بدم، می‌ترسم که دوباره ما رو از هم جدا کنند.
این جماعت اسمشون آدمه؛ اما تو باور نکن
گاهی کاری می‌کنند که از پس هیچ گرگی بر نمیاد.

_ نمی‌زارم هیچ احد و ناسی دیگه از من جدات کنه.

بدون مجال، لب هایش را بوسیدم.

دستش در میان امواج موهایم حرکت کرد.

دلتنگش بودم و دلم می‌خواست در او غرق شوم.

خاص خودش مرا می‌بوسید.

دستم به سمت دکمه های پیراهنش رفت.
سرش را کمی عقب کشید.

_شیطونی‌نکن، بعید می‌دونم دیگه بتونم ازت بگذرم.

مستانه خندیدم و دوباره شروع به بوسیدنش کردم.

امشب ، تو را نزدیک می خواهم.

مثلِ نفس در جانم

خون در رگانم

بوسه بر لبانم

و همچو

آغوشت بر اندامم.

من امشب تو را نزدیک می‌خواهم.

(مهربونا طبق قولی که دادم اینم پارت امروز. کامنت فراموش نشه❤️ )

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا : 65

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر
اشتراک در
اطلاع از
guest
27 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
لیلا ✍️
5 ماه قبل

خیلی قشنگ بود جای حساس تموم کردیش🤒🤣 عزیزم من یکم از رمانتو ویرایش کردم چون متن ادبی و عامه با هم قاطی شده بود حیفه که برای این قلم و رمانت وقت نزاری و یکم ویرایشش نکنی باور کن قشنگتر میشه

saeid ..
پاسخ به  لیلا ✍️
5 ماه قبل

لیلا پی دی اف رمانم رو آماده کردم بودم
اسمش رو خواستم بنویسم که کلا خراب شد فایل
حاااالا چیکار کنم به نظرت؟

لیلا ✍️
پاسخ به  saeid ..
5 ماه قبل

یعنی حدف شد؟ باید دوباره پارت‌‌ها رو بهم ادغام کنی عزیزم

saeid ..
پاسخ به  لیلا ✍️
5 ماه قبل

اره حذف شد
چطوری باید کپی کنم از اینجا
چون فقط اینجا داشتم 🤦🏻‍♀️

لیلا ✍️
پاسخ به  saeid ..
5 ماه قبل

پارت‌ها رو یکی یکی کپی کن روی یه کلمه فشار بده و تا آخر پارت کپی پیستش کن دیگه خودت میدونی سوالی هست بگو

لیلا ✍️
پاسخ به  مائده بالانی
5 ماه قبل

آره ولی وقتی داری مینویسی یه قلم برای خودت در نظر بگیر دیالوگ‌ها یا باید محاوره‌ای باشه یا ادبی، دیگه به غیر از خودمون مگه کس دیگه‌ای میتونه بهمون کمک کنه😉

camellia
camellia
5 ماه قبل

وایییبییی.😍خیلی احساسی بود.😍 خوب و عالی و البته حاوی ادبیات حرفه ای.🤗مرسی و ممنون که امروز هم پارت گزاشتی😘

Tina&Nika
Tina&Nika
5 ماه قبل

من دوباره میخوامم خیلی قشنگ. بود❤️

camellia
camellia
پاسخ به  Tina&Nika
5 ماه قبل

منم می خوام.😐🙁

camellia
camellia
پاسخ به  camellia
5 ماه قبل

یه کم👀

Tina&Nika
Tina&Nika
پاسخ به  مائده بالانی
5 ماه قبل

خدا نکنه مهربون ❤️

saeid ..
5 ماه قبل

چه پارت عاشقونه ای🥺
عالی بود خسته نباشی

camellia
camellia
5 ماه قبل

الان دوباره خوندمش😊🤗

camellia
camellia
پاسخ به  مائده بالانی
5 ماه قبل

😘❤رمان قشنگیه,یعنی قشنگ نوشتیش.دوستش دارم.

آخرین ویرایش 5 ماه قبل توسط camellia
Newshaaa ♡
5 ماه قبل

مائده جان عالی عزیزم❤😘

نسرین احمدی
نسرین احمدی
5 ماه قبل

واقعاً زیبا بود در انتخاب اشعار همراه متن خیلی بجا وزیبا استفاده کردی خیلی خوب زبان شعر در پایان پارت بکار بردی

𝑖𝑟𝑒𝑛𝑒 ‌
5 ماه قبل

خسته نباشین عالی🌹

دکمه بازگشت به بالا
27
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x