رمان دختر روستایی

دختر روستایی پارت 4

3.7
(23)

*دختر روستایی*

پارت [4]

-دل ارام کجایی؟

-خونه
-براچی
میخواستم درمورد چیزی باهات حرف بزنم.
بیا همو ببینیم.
-باش
سلام ،سلام
-خوبی
اره
خوب درمورد چی میخواستی حرف بزنی؟
بیا بریم کافه بشینیم حرف بزنیم.
نفس،نفس زنان میرفتم که میخواد چی بگه.ترس ورم داشته بود. ازپشت بغلم کرد.
بادست هاش چشمم رو بست .ودستم روگرفت .
گفت:(بهم اعتماد کن)
باشه . وقتی که دست هاش رو از روی چشم هام برداشت . تولدت مبارک .تولدت مبارک . تولدت مبارک.
عشقم تولدت و سالگرد اشنایی مون مبارک . هیجان زده بودم . وخوشحال که یادش مونده. پریدم بغلش و لب هام رو رولب هاش گذاشتم . جشنی رومانتیک وزیبا بود . یک سال رد شده .بود.من دیگه یک دختر روستایی نبودم . نوید برای منوخاهرم ومادر پیرم خونه گرفته بود.داخل شهر وکار بهم معرفی کرد. من الان هم کار دارم و هم یک عشق واقعی که برای من هر کاری میکنه. بهم قول داده بود که بعد از دوسال که خوب باهم اشنا شدیم. بیاد خواستگاریم. والان یک سال شده بود . خانواده هامون هم از این موضوع خبر داشتند . و این کار رو به عهده خودمون گذاشتند. تا حالا که باهم دعوا نکردیم ونخواهیم کرد. بنظرم خدا مارو برای هم دیگه ساخته. باهم خیلی خوش بختیم . دل ارام بیا دیگه بابا دیر شد . باشه اومد . سلام . سلام تابیایی که من از دل تنگی مردم . امشب باهمه ی شبا فرق میکنی . جذاب تر شدی ومن یک بار دیگه عاشقت شدم .
😊😊
اگر صد بار دیگه هم متولد بشم باز هم عاشق تو میشم.
امشب میخام یک جای خاص ببرمت .
-کجا؟
-دیگه دیگه
وایی چقدر ایجا قشنگه چرا قبلاً نیومدیم اینجا ؟
-چون امشب شب خاصی هست.
-جلوی پام زانو زد و از داخل جیبش یک جعبه در اورد.اهنگی ملایم پخش شد.
-بامن ازدواج میکنی دختر چشم درشت☺
-وایی
-نوید
زود باش
-بامن ازدواج میکنی؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا : 23

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x