رمان شوکا

رمان《 شوکا》پارت 4

4.3
(3)

گارسون حرفش را قطع کرد. و لب زد:

گارسون: چی میل دارید؟

نیما بدون سوال پرسیدن. از تیارا به دختر گارسون روبه رویش جواب داد:

نیما: یه چلو کباب یه میرزا قاسمی با یه کوکا و یه فانتا

دختر چشمی گفت. و رفت.

نیما: می خوام صیغه ات کنم.

تیارا: باشه با کدوم پول؟ هان وقتی پول همین فانتا هم نداری؟

نیما: باشه میرم…میرم اصلا التماس حاجی

تیارا: نه نیما…ببین…

شبنم: خوب پسرم رو خام خودت کردی. دخترک

دختر بلند می‌شود و “سلام” ‌آهسته ای می‌کند. که زن به جای سلام تمام حرصش را در سیلی که در دهن دختر می‌زند خالی می‌کند.

نیما متعجب و عصبی غرید:

نیما: مامان درست رفتار کن.

تعدادی از جمعیت در رستوران متعجب به آنها چشم دوختند.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا : 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

mahoora 🖤

اندر دل من درون و بیرون همه او است🖤 اندر تن من جان و رگ و خون همه اوست🖤
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
admin
مدیر
1 سال قبل

لطفا پارتتون بلند باشه در این غیر این صورت تایید نمیشه

دکمه بازگشت به بالا
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x