رمان رزا

رمان رزا پارت چهار 4

4.2
(29)

با بی اعصابی در خونمو محکم بستمو وارد شدم روز کلافه کننده ای داشتم

لباسامو دراوردم و پرت کردم رو مبل خودمم انداختم روش حالا من باید چکار کنم؟ من چجوری بیست و پنج کیلو وزن کم کنم؟نُچ نمیشه من باید انجامش بدم
گوشیمو دراوردم و رفتم تو گوگل کلی راجب وزن کم کردن و تناسب اندام سرچ کردم ولی هیچ کدوم بدرد من نمیخوردن قرصای لاغری هم عوارض داره نمیخوام مریض بشم یهو چشمم افتاد به روزنامه ای که از اون پسر بچه ی بی ادب گرفته بودم

_پسره ی لوس میگه بیا بترسونش آخه عنتر مگه من خوناشامم یا دیو دو سر

روزنامه رو برداشتم وبازش کردم با چشم دنبال کادری که راجب رژیمی نمیدونم ورزش آسونی و اینجور چیزا میگشتم یه متن نظر جلب کرد راجب بهترین مربی خصوصی بدنساری و تناسب اندام نوشته بود چشمام از خوشحالی برق زد خودشه همونی که میخواستم

_یووهووووو الان میزنگم بیاد خداحافظ بیست و پنج کیلو وزن اضافی

شمارشو گرفتم و گوشی رو گزاشتم کنار گوشم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا : 29

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
خواننده رمان
28 روز قبل

عزیزم پارتا روهمینطور منظم بذار

تارا فرهادی
28 روز قبل

از رمانت خوشم اومده🥰❤️
موضوعش خیلی جالبه
کاش مثل خیلی از نویسنده هانیمه تمام ولش نکنی😊

آخرین ویرایش 28 روز قبل توسط تارا فرهادی
دکمه بازگشت به بالا
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x