رمان ارباب عمارت

رمان ارباب عمارت پارت ۲

4.8
(313)

#رمان_ارباب_عمارت

ضحا_بیخیال شو مارال… ازدواج کنم که چی بشه؟کم بدبختی نکشیدم توی زندگیم!

مارال_من میخوام ازدواج کنم و از این عمارت کوفتی برم…

ضحا_بری؟ کجا بری؟

مارال_برم سره قبرم…
میخوام برم که دیگه توی این عمارت نباشم! این عمارت اصلا امنیت نداره هاااا… اگه یکی بهمون تجاوز کنه چی؟ چه غلطی بکنیم؟

ضحا_حالا دیگه اینجوری هم نیست که… اگه تو ازدواج کنی ارباب دیگه کاریت نداره…

مارال_ه…. نشناختی ارباب رو هنوز! یادت رفته ارسلان پسره کیه؟

ضحا_نه عزیزم یادم نرفته… ولی وقتی ازدواج کنی دیگه بهت کاری نداره که

مارال_ه…. اره کاری نداره
کجای کاری ضحا؟؟؟؟؟
خوابت میاد معلوم نیست چی میگی

ضحا_ وقتی تو شوهرکنی دیگه کاریت نداره…جرعت نمیکنه که

مارال_حالت خوبه ضحااا؟؟؟
کی جرعت نمیکنه؟؟؟ ارباب ارسلان!!!!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.8 / 5. شمارش آرا : 313

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Sahar mahdavi

✌️😁
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
𝑯𝒂𝒅𝒊𝒔𝒆𝒉 🕸
1 سال قبل

چرا اینقدر کم بود؟

دکمه بازگشت به بالا
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x