ماه: اردیبهشت 1402
-
رمان بوی گندم
رمان بوی گندم پارت ۲۶
🌺 امیر دستی به گوشه لبش کشید این دختر همه چیزش بکر بود که تا حالا تجربه اش نکرده بود…
بیشتر بخوانید » -
رمان گذشته شیرین
رمان گذشته شیرین پارت دهم
رمان گذشته شیرین پارت دهم و به طرف ثریا خانم حرکت کردیم من : سلام ثریا خانم خوبین؟ سما: سلام…
بیشتر بخوانید » -
یکی بود؛یکی نبود
یکی بود؛یکی نبود!پارت چهار
هییی خدااا،آه دل محمد منو بد گرفت،جوون مرگ شدممم،اصلا چرا من بیهوش نمی شم؟!مگه سرم نشکست؟حالا که هوشیارم چرا نمی…
بیشتر بخوانید » -
رمان بوی گندم
رمان بوی گندم پارت ۲۵
در آشپزخانه داشت به مادرش کمک میکرد زیر چشمی به امیر که با حاج بابایش صحبت میکرد نگاه کرد سرگرم…
بیشتر بخوانید » -
رمان گذشته شیرین
رمان گذشته شیرین پارت نهم
رمان گذشته شیرین پارت نهم چشمام تا اخرین حد ممکن گشاد میشه . یه آقایی که کت و شلوار سورمه…
بیشتر بخوانید » -
رمان ارباب عمارت
رمان ارباب عمارت پارت ۲۱
( ضحا ) باید خودمو جلوی دیگران قوی نشون میدادم…کاره سختی بود! هیچ پشت و پناهی نداشتم… هیچ کسو نداشتم…
بیشتر بخوانید » -
یکی بود؛یکی نبود
یکی بود؛یکی نبود!پارت سه
-فهمیدی حق با منه ساکت شدی؟ با مسخره گی تک ابرویی بالا انداختم _تو چی،تو فهمیدی خیلی از خود راضی؟…
بیشتر بخوانید » -
رمان آتش
رمان آتش پارت 35
صدای مسیح اومد: چه خلوت کردی.. این یه هفته خوب از دستم فرار کردیاا.. من سالها بود سکوت کرده بوود..…
بیشتر بخوانید » -
رمان بوی گندم
رمان بوی گندم پارت ۲۴
بغضش گرفت آرام شد نه هنوز هم در درونش میلرزید حس میکرد چیزی در گذشته شوهرش به جا مانده که…
بیشتر بخوانید » -
رمان گذشته شیرین
رمان گذشته شیرین پارت هشتم
رمان گذشته شیرین پارت هشتم من : موافقم بابا ۵ ساعت بعد بالاخره کارای دانشگاهم تموم شد و الان داریم…
بیشتر بخوانید »