ماه: مهر 1402
-
رمان شاه دل
رمان شاه دل پارت 56
پایش را که از آزمایشگاه بیرون گذاشت با بغض و شادی در چشم های کیوان خیره شد و گفت: -دیدی…
بیشتر بخوانید » -
رمان سمبل تاریکی
رمان سمبل تاریکی پارت نهم
داشتن از چی حرف میزدن؟ به سام چشم دوختم. رنگ سفیدش حالا پریده بود؛ اما شک داشتم که به گچی…
بیشتر بخوانید » -
رمان در بند زلیخا
رمان در بند زلیخا پارت نهم
– عقلت رو از دست دادی؟ ولم کن تا چپ و راستت نکردم. نیشخند فرزین عصبیترش کرد. رقیه دوباره لب…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای من
⸾رَِوَِﻳَِاَِےَِ ﻣَِنَِ⸾ ✿𝒑𝒂𝒓𝒕8✿
════════════════ آرتیا-عههه راس میگه،اسمش چیه؟ سورن بی تفاوت جواب داد: سورن-اونو دیگه نمیگم!فقط یکی هست ،همینم میدونین زیاده! دخترک دیگر…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای من
⸾رَِوَِﻳَِاَِےَِ ﻣَِنَِ⸾ ✿𝒑𝒂𝒓𝒕7✿
════════════════ با شنیدن اسم سورن انگار نظرش عوض شد،اما زیاد حال و حوصله نداشت،دودل بود! برای رفتن پیش دلبرکش حاضر…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای من
⸾رَِوَِﻳَِاَِےَِ ﻣَِنَِ⸾ ✿𝒑𝒂𝒓𝒕6✿
════════════════ حالا دیگر ب بودن با فردی مانند ارلین ک5سال کوچکتر بود علاقهای نداشت! همینطور با بودن با آراد و…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای من
⸾رَِوَِﻳَِاَِےَِ ﻣَِنَِ⸾ ✿𝒑𝒂𝒓𝒕5✿
════════════════ آراد-سورن و پسرخالهش دانا ارلین-انقد بیشعورن دوتایی ب این بزرگی اومدن ریختن روسر آرادِ بیچاره! ساتیا-لابد دلیل دارن آراد-آره!البته…
بیشتر بخوانید » -
رمان گذر از رنج ها
رمان گذر از رنجها پارت6
دیگه مهار بغض نشسته تو گلوم غیر ممکن ترین کار عالم بود… سرمون رو به طرف هم چرخوندیم و چشم…
بیشتر بخوانید » -
رمان کارما
کارما پارت4
لا کمر خم شده از کنارم گذشت که اروم گفتم: _بابا.. صدای متوقف شدن قدمهاشوشنیدم.. اب دهنمو قورت دادمو به…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی
رمان چشم های وحشی پارت ۴۸
# پارت ۴۸ پشت پنجره اتاقم نشسته بودم و نگاهم به حیاط بود. انگار همین دیروز بود. دستم را روی…
بیشتر بخوانید »