رمان انتقام خون
-
رمان انتقام خون پارت ۲۴
(یه صحبت کوچولو دارم روی صحبتم با خواننده های خاموشه من به عنوان نویسنده نیاز دارم به حمایت…
بیشتر بخوانید » -
رمان انتقام خون پارت ۲۳
از گوشه چشم میبینم که آرام از جایش بلند میشود و بیصدا دمپاییاش را در دست میگیرد…
بیشتر بخوانید » -
رمان انتقام خون پارت ۲۲
نگاهی به رستوران پیش رویمان میاندازم و دلم قنج میرود برای حواس جمعش تازه یادم میافتد که حتی صبحانههم نخوردم…
بیشتر بخوانید » -
رمان انتقام خون پارت ۲۱
هلما_میخوام نگهش دارم نگفت که نگهش میدارم تا از تو انتقام بگیرم نگفت که این بچه قرار است وسیله انتقامی…
بیشتر بخوانید » -
رمان انتقام خون پارت ۲۰
_احمق تو نمیفهمی زن حامله نباید اینجوری پله ها رو بالا پایین کنه ناگهان بر سرجایش خشک میشود من هم…
بیشتر بخوانید » -
رمان انتقام خون پارت ۱۹
یک ساعت بعد ماشین را در پارکینگ اداره پارک میکنم و از ماشین پیاده میشوم وارد ساختمان و بعد اتاقم…
بیشتر بخوانید » -
رمان انتقام خون پارت ۱۸
کلافه از جایم بلند میشوم و وارد اتاقش میشوم کنار تختش بر روی صندلی مینشینم و به چشمان بستهاش…
بیشتر بخوانید » -
رمان انتقام خون پارت 17
پر از تشویش او را بر روی دستانم بلند میکنم و پس از برداشتن کیفش به سمت خروجی بهشت زهرا…
بیشتر بخوانید » -
رمان انتقام خون پارت ۱۶
آرمان دلم میخواد مانند گذشته دستان ظریفش بین موهایم بخزد و من با نوازش دستانش به خواب بروم اما این…
بیشتر بخوانید » -
رمان انتقام خون پارت ۱۵
بیحرف از جایم بلند میشوم درواقع هیچ حرفی برای گفتن ندارم گیج هستم انگار دیگر قدرت فکر کردن ندارم مبهوت…
بیشتر بخوانید »