رمان انتقام خون
-
رمان انتقام خون پارت ۳۳
دخترک را بیشتر در آغوش خود میفشارد اما بیشتر از این در آن مکان بودن به صلاح نیست سرهنگ جلو…
بیشتر بخوانید » -
رمان انتقام خون پارت ۳۲
سرم را پایین میاندازم تا نگاه متعجبش را نبینم اما صدای پر بهت و کمی عصبیاش گوشهایم را پر میکند…
بیشتر بخوانید » -
رمان انتقام خون پارت ۳۱
دلم میخواد همه اینها یک خواب باشد دلم میخواهد همهچیز یک شوخی مسخره باشد و هلما در خانه حضور داشته…
بیشتر بخوانید » -
رمان انتقام خون پارت ۳۱
راوی امیر با یادآوری اینکه امشب مانند گذشته ها در کنار هم خوش میگذرانند لبخند بزرگی میزند و در را…
بیشتر بخوانید » -
رمان انتقام خون پارت ۳۰
کمی اینپا و آن پا میکنم و در آخر با قفل کردن دستهایم درون هم شروع میکنم _همون موقع که…
بیشتر بخوانید » -
رمان انتقام خون پارت ۲۹
لبخندی میزنم و بر روی تخت مینشینم _بیا تو با قدمهای آرام به سمتم میآید و کنارم بر روی تخت…
بیشتر بخوانید » -
رمان انتقام خون پارت 28
توی اون کت و شلوار مشکی به زیبایی میدرخشد و آن شال سفید تضاد خیره کنندهای با موهای مشکیاش دارد…
بیشتر بخوانید » -
رمان انتقام خون پارت ۲۷
هوف کلافهای کشیدم _وای خاله تروخدا انقدر اینور اونور نرو سرگیجه گرفتم بخدا نگاه چپچپی به سمتم میاندازد و درحالی…
بیشتر بخوانید » -
رمان انتقام خون پارت ۲۶
قلبم تند میتپد و پر از استرس درون راهروی بیمارستان قدم میزنم قلبم از وحشت درحال ایستادن است و اگر…
بیشتر بخوانید » -
رمان انتقام خون پارت ۲۵
دو مرد سیاهپوش از ماشین پیاده میشوند وحشت زده چند قدم دیگر عقب میروم یکی از آنها جلو…
بیشتر بخوانید »