رمان حس خالص عشق

رمان حس خالص عشق پارت۱۳

4.7
(60)

《امیر》

سوئیچ ماشین رو با حرص رو میز پرتاب کردم و سمت اتاق خواب رفتم …
کتم رو دراوردم خواستم لباسام رو عوض کنم که دستی رو گردنم کشیده شد …

امیر – دلسا ، امشب اصلا حوصله ندارم …

دلسا – باشه حالا تو چرا امشب اینجوری میکنی ، بچه ها که حالشون گرفته شد رفتن …. مجبور شدم بهشون بگم که : نکه امیر خیلی دل نازکه ، نمیتونه یه دختر رو توی این وضعیت ببینه ، برای همین امشب پارتی کنسله …

امیر – مجبور نبودی اینجوری بهشون توضیح بدی …

دلسا اخمی کرد و از اتاق خارج شد و سمت بار رفت .

دلسا – نکنه میخواستی بهشون بگم : اخ این هرزه خانم دوست دختر قبلیه امیره ، روش حساسه …. برای همین قهرمان بازی دراورد و نجاتش داد تا قهرمان زندگیش باشه .

مشتم رو فشرده کردم و از حرص موبایل رو روی تخت پرتاب کردم … اما هیچ راهی رو بلد نبودم که این دخترو ساکت کنم …
کاشکی یه برگ برنده ای داشتم که حداقل جرئت نکنه درباره اسرا اینطوری صحبت کنه …
از بار برام یه لیوان الکل؟ … یا هر زهرمار دیگه میاره و بهم تعارف میکنه .

امیر – میدونی من از اینا نمیخورم

دلسا – به نظرم بخوری برای اعصابت خوب باشه…

لیوان رو بهم نزدیک تر میکنه …
از دستش میگیرم و لبخندی روی لبهاش میشینه .

امیر – باشه ، من چیزی که تو میخوای رو بهت میدم … اما باید بهم یه قولی بدی …

دلسا- فکر کنم قول هامون رو توی قرارداد قبلا نوشتیم ، ولی باز بگو چی میخوای شاید تونستم به لیستمون اضافه کنم .

لیوان رو توی دستم محکم فشار دادم و روی تخت نشستم ، دستم رو سمت دلسا دراز کردم …

امیر – بشین …

بعد از اینکه نشست ، حرفم رو بدون حاشیه بهش گفتم

امیر – میخوام اسرا رو بیارم توی این خونه

دلسا- هنوز نخورده ، مستیا
بزار یادآوری کنم که یکی از قرارامون این بود که اون دختر مزاحم کارمون نشه

امیر – مزاحم نمیشه ،بعنوان یکی از کارکنان میارمش
برای اینکه روی کارمون تمرکز کنم نیاز دارم خیالم از بابت اسرا راحت باشه

دلسا – اون موقع که این قرارداد رو امضا میکردی باید خیالت رو راحت میکردی ، نه الان

امیر – اون موقع فرق داشت ، اون موقع اسرا توی خونه باباش بود ، ولی الان جایی رو نداره بره …

از روی تخت بلند شد و از اتاق بیرون رفت ، هنوز میتونستم صداشو بشنوم

دلسا – خب این مشکل من نیست

لیوان الکل رو توی دستم فشردم ، دلم میخواست به زمین پرتابش کنم تا هزار تیکه بشه ، ولی نمی تونم …
خیلی کارا دلم میخواد انجام بدم ، ولی نمیتونم …
کاش حداقل میتونستم به اسرا توضیح بدم . اونم مثل همیشه منو درک کنه ، دستش رو روی صورتم بزاره و بگه اشکال نداره ،من که پیشم ، من همیشه هستم …
وقتی چهره امشب اسرا رو یاد میاد، از خودم متنفر میشم ، چجوری تونستم این کارو باهاش بکنم … تنها کاری که تونستم براش انجام بدم ، یکی رو گذاشتم مواظبش باشه تا وقتی من دلسا رو راضی کنم ، ولی حتی اگر هم راضی نشه من اسرا رو میارم پیش خودم … وقتی کارمو انجام دادم همه چی رو بهش توضیح میدم … مطمئنم درک میکنه ، مثل همیشه…

بچه ها رمان ماه گرفتگی رو برای مدت پارت نمیزارم ، چون زیاد حمایت نشد … بیشتر روی این رمان تمرکز میکنم و پارت ها رو طولانی تر میکنم و بیشتر پارت میزارم …♡♡
احتمالا هروز پارت داریم ❤️

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.7 / 5. شمارش آرا : 60

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

HSe

هلیا هستم ...نویسنده رمان حس خالص عشق ماه گرفتگی نیویورک سیتی خوشحال میشم یه سری به رمان هام بزنی😊❤️
اشتراک در
اطلاع از
guest
18 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
sety ღ
9 ماه قبل

نمیدونم چرا ولی از. امیر بدم میااااد خیلیییییی🤦‍♀️🤦‍♀️
به نظرم اسرا نباید به امیر برسه😁😁

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
8 ماه قبل

نمیدونم چرا ولی من داره کم کم از امیر خوشم‌ میاد😂😂

نویسنده جان داستانت عالیه ولی تا وقتی از رمان‌های بقیه حمایت نکنی نباید انتظار حمایت متقابل رو داشته باشی ، امیدوارم از حرفم ناراحت نشده باشی ولی همه ما تو این جمع گرم قراره کلی بهم انرژی بدیم و از نقطه نظرات همدیگه استفاده کنیم پس از لاکت بیرون بیا😊

saeid ..
پاسخ به  لیلا ✍️
8 ماه قبل

دقیقا
ما تصمیم داریم نویسنده ها هم از هم حمایت کنیم..پس دوست داشتی توام به جمع ما بیا
تا همه بتونیم حمایتت کنیم
نظراتتو زیر پارت های ماهم بنویس 😊
#حمایت_حمایت

لیلا ✍️
پاسخ به  saeid ..
8 ماه قبل

ولی مهی جونم دقت کردی به حرفمون مثل چی ارزش قائل نشدن حالا من بوی گندم رو فرستادم اگه ویو اون هم پایین بود در کل یه مدت میرم

منظورم خواننده‌های خاموش بود نه نویسنده‌ها

آخرین ویرایش 8 ماه قبل توسط نویسنده ✍️
saeid ..
پاسخ به  لیلا ✍️
8 ماه قبل

منم منظورم خواننده ها هستن
ولی نمیان😞

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
8 ماه قبل

لیلا تو رو خدا نرووو😢😢😢🥺🥺🥺

تارا فرهادی
پاسخ به  sety ღ
8 ماه قبل

خدایی لیلا بره همه رفتن😞💔

تارا فرهادی
پاسخ به  لیلا ✍️
8 ماه قبل

موافقم🙂

لیلا ✍️
پاسخ به  HSe
8 ماه قبل

والا من قسمت‌ اول ماه گرفتگی رو خوندم قلمت خوب بود ولی متاسفانه من نوع ژانر و از این دست داستان‌ها رو نمیخونم نه اینکه بد باشه نه خب سلیقه من اینجوریه برای همین دنبال نمیکنم..اما این رمانت خیلی به دلم نشست مطمئن باش بهم دیگه انرژی بدیم کارمون بهتر میشه

saeid ..
پاسخ به  لیلا ✍️
8 ماه قبل

خواننده های خاموش هم وقتی میبینن چند تا کامنت هست میام انرژی میدن😁

saeid ..
پاسخ به  HSe
8 ماه قبل

قطعا همین طوره
همین دیگه رو حداقل حمایت کنیم 😊
حمایت متقابل باید باشه
اگه حمایت کنید منم پارت بعدی شما رو حمایت خواهم کرد

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
8 ماه قبل

#حمایت_از دوست خوبم♥️😌

دکمه بازگشت به بالا
18
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x