رمان توت فرنگی من

توت فرنگی من پارت 16

4.8
(28)

Part_16

توت فرنگی

#( لیا )

ارام به طرف آسانسور حرکت کردم یک دقیقه وایسا من الان کجا اصلا کجا دارم میریم خونه، خونه ی کی، خونه ی یه پسر غریبع اصلا معلومه کیه، چکارست اگر اگر دوباره اون نه نه لیا نه نمیتونه هیچ کاری کنه اره نمیتونه اصلا من چرا به حرفش گوش کردم

_طبقه ی پنجم

با صدای ان زن از غکر بیرون امدم و به همون پسره نگاه کردم حتی اسمشم یادم نیس هوففف

لیا+ب… ببخشید اسمتون چی بود!؟

؟ ±ارتا یادت رفت

ارام زیر لب 9وری که نشنوه گفتم
لیا+اسمت همچینم مهم نیس که تو این اوضاع یادم باشه

با حرفش از تعجب برگام ریخت

ارتا±اما باید یادت بمونه چون شدید به دردت میخوره

لیا+چه… چهطوری شنیدی من خودمم نشنیدم چی گفتم [با کمی تعجب شدید]

ارتا±حالا دیگه یک ساعته تو راهرو وایسادی بیا تو

مردد بودم میترسیدم دوباره اون اتفاق نه نه حالم خوب نیس قبل از داخل رفتن بهش گفتم

لیا+میشه به نفس زنگ بزنی گوشیم شارژ نداره شارژر ندارم

ارتا±بیا تو من دا…..

لیا+نه…. نه ننیخواد زنگ بزن بیاد بعد میام تو

درشت شدن چشاشو دیدم ولی چیزی نگفتم یکم خیره نگام کرد بعد گوشی شو دراورد و

ارتا±نمیدونم چه فکر در درباره‌ی خودش کرده بابا بخدا پلللللنگ تهران نیستیا بیا اینم نفسسسس جونت

لحن لوسش خیلی بامزع بود یه تک خنده ای زدم و گوشی…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.8 / 5. شمارش آرا : 28

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x