رمان رزا

رمان رزا پارت چهار 4

4.3
(31)

با بی اعصابی در خونمو محکم بستمو وارد شدم روز کلافه کننده ای داشتم

لباسامو دراوردم و پرت کردم رو مبل خودمم انداختم روش حالا من باید چکار کنم؟ من چجوری بیست و پنج کیلو وزن کم کنم؟نُچ نمیشه من باید انجامش بدم
گوشیمو دراوردم و رفتم تو گوگل کلی راجب وزن کم کردن و تناسب اندام سرچ کردم ولی هیچ کدوم بدرد من نمیخوردن قرصای لاغری هم عوارض داره نمیخوام مریض بشم یهو چشمم افتاد به روزنامه ای که از اون پسر بچه ی بی ادب گرفته بودم

_پسره ی لوس میگه بیا بترسونش آخه عنتر مگه من خوناشامم یا دیو دو سر

روزنامه رو برداشتم وبازش کردم با چشم دنبال کادری که راجب رژیمی نمیدونم ورزش آسونی و اینجور چیزا میگشتم یه متن نظر جلب کرد راجب بهترین مربی خصوصی بدنساری و تناسب اندام نوشته بود چشمام از خوشحالی برق زد خودشه همونی که میخواستم

_یووهووووو الان میزنگم بیاد خداحافظ بیست و پنج کیلو وزن اضافی

شمارشو گرفتم و گوشی رو گزاشتم کنار گوشم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا : 31

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
خواننده رمان
1 ماه قبل

عزیزم پارتا روهمینطور منظم بذار

تارا فرهادی
1 ماه قبل

از رمانت خوشم اومده🥰❤️
موضوعش خیلی جالبه
کاش مثل خیلی از نویسنده هانیمه تمام ولش نکنی😊

آخرین ویرایش 1 ماه قبل توسط تارا فرهادی
دکمه بازگشت به بالا
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x