#حمایت های شما باعث دلگرمیه..پس فراموش نکنید
-
رمان آیدا
رمان آیدا پارت 12
….. اتاق جدید امکانات بیشتری داشت از روی میز شانه ای برداشت و موهایش را صاف کرد اگر گرسنه اش…
بیشتر بخوانید » -
رمان شاه دل
رمان شاه دل پارت 46
همان طور در سکوت خیره ی زمین بود که آناهیتا وارد حیاط شد و درحالی که بند کفش هایش را…
بیشتر بخوانید » -
رمان آیدا
رمان آیدا پارت 11
دستی به سرش کشید و همان جا روی پله نشست و در سکوت سرش را پایین انداخت گویا چنان وضعیت…
بیشتر بخوانید » -
رمان شاه دل
رمان شاه دل پارت 45
روز بعد درحالی که موهایش را شانه میزد تصمیم گرفت برای آخرین بار هم که شده کیوان را ببیند و…
بیشتر بخوانید » -
رمان آیدا
رمان آیدا پارت 10
استرس سام نشان میداد زیاد در وضعیت خوبی قرار ندارند! بی توجه نگاهی در سالن انداخت در عرض چند ثانیه…
بیشتر بخوانید » -
رمان شاه دل
رمان شاه دل پارت 44
با صورتی خیس از دستشویی خارج شد و در همان وهله ی اول گوشی را از زمین برداشت و بعد…
بیشتر بخوانید » -
رمان آیدا
رمان آیدا پارت 9
خودش را نزدیک پنجره کرد و همان طور که نگاهش را به آسمان میداد زیر لب زمزمه کرد: -خیلی عجیبه!…
بیشتر بخوانید » -
رمان شاه دل
رمان شاه دل پارت 43
نگاهی به چهره ی بهت زده ی افرا انداخت و از روی مبل بلند شد: -مطمئنم که نظر تو هم…
بیشتر بخوانید » -
رمان آیدا
رمان آیدا پارت 8
دقایق کوتاهی همان طور خیره در چشم هایش سکوت کرد و در نهایت با صدای آرام اما ترسناکی زمزمه کرد:…
بیشتر بخوانید » -
رمان شاه دل
رمان شاه دل پارت 42
فنجان خالی را آرام روی میز چوبی کوچک میگذارد و با نفس عمیقی خیره ی آسمان میشود دقایق زیادی سپری…
بیشتر بخوانید »