رمان رویای من

⸾رَِوَِﻳَِاَِےَِ ﻣَِنَِ⸾ ✿𝒑𝒂𝒓𝒕5✿

3.2
(30)

════════════════
آراد-سورن و پسرخاله‌ش دانا

ارلین-انقد بی‌شعورن دوتایی ب این بزرگی اومدن

ریختن روسر آرادِ بیچاره!

ساتیا-لابد دلیل دارن

آراد-آره!البته زیادم بزرگ نیستن فقط قدبلندن همین!

من و سورن همکلاسی بودیم و خیلی باهم صمیمی

بودیم ولی خب سرِ ی مسئله‌ای دعوامون شد و دیگ

الان باهم دشمنی داریم!

سکوت کرد و نپرسید موضوع چه بوده!بعدازکمی

صحبتِ ارلین باآن دو سمت آخرِ کوچه‌ی بن بست

رفتند و ب خواست ارلین خواستند از دیوار بالا بروند

ک صدایی از پشت سرشان دخترک را متوقف کرد:

سورن-اون بالا نرید کثیفه الان گربه ازروش

ردشده!در ضمن اونطرف دیوار سگ هست!

ساتیا نگاهش سمت آن پسر چرخید،همان

همسایه‌شان سورن،حالا ک با دقت میدید

زیادهم معمولی نبود!او در نگاه اول پسرک را

مانند بقیه‌ی پسرهادید بدون هیچ تفاوتی،اما

حالا ک خیره‌اش بود میدید ک با بقیه تفاوت

هایی داشت،چشمانی عسلی رنگ با مژه‌هایی

بلند،موهای مرتب مشکی،صورتی زیبا و قدی بلند!

دانا-هی چیکارشون داری دیوونه!

باصدای دانا ب خود آمد و فهمید چگونه غرق

آن پسر شده بود،سرش را تندتند تکان داد و

نگاهش را از سورن گرفت،این غیرعادی بود!

ساتیا دختری بود ک حتی برای ثانیه‌ای ب

کسی خیره نمیشد اما حالا…

ارلین-میریم!

خواست ادامه دهد و بالا برود ک پسرک جلو آمد…

سورن-اونجا نرید!

دانا-با توام سورن چیکارمیکنی ب تو چه!

از دیوار ک پایین آمدند و ب کمک ارلین پسرک

را با آراد و پدرام آشتی دادند،انگار اصل دعوا

برای سورن و آراد بود،حالا برای چه؟نمی‌دانم!

دانا فقط مهمان بود و بخاطر سورن با آراد

دعوا داشت!اما حالا ک آشتی کردند باهمدیگر

شروع کردند ب فوتبال بازی کردن،دخترک

بشدت تحت تاثیر حرف ها و رفتارهای سورن

قرار گرفته بود،اولین بار بود پسری شبیه ب

اورا میدید،فکرمیکرد همچین پسرهایی دیگر

وجود ندارند،اما حالا بهترینش دقیقا جلوی

چشمانش بود!گذشت…هرروز و هرروز باهم

صمیمی تر میشدند،هرروز باهم بیرون

می‌رفتند،می‌گفتند و میخندیدند و دخترکمان

هرروز عاشق تر میشد!تااینک ب خود آمد و

دید سورن شده همه‌ی زندگی‌اش…

════════════════
‌♡بـہ ‍ق‍‍ـل‍‍ـم‍ـ :آیـلے♡

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.2 / 5. شمارش آرا : 30

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Aylli ‌

یآدَم‌نِمیکُنی‌.وُ.زِیآدَم‌نِمیرِوی،یآدَت‌بِخِیر‌یآرِفرآموُش‌کارِمِن...❤️‍🩹
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x