رمان انتقام خون

رمان انتقام خون پارت ۱۰

4.2
(57)

راوی

از اداره بیرون می‌زند و به سمت عمارت می‌راند

دل‌نگرانی عجیبی دارد و بیقرار رسیدن به آنجاست

درون عمارت دخترک بیهوش را به زیر زمین میبرند

رایان به دونفری که او را به آنجا بردند اشاره می‌زند و آنها دخترک را به صندلی می‌بندند

مرد پوزخندی به حال دخترک می‌زد با صدای سرد و محکمی می‌گوید

رایان_بیدارش کنید

یکی از محافظ‌ها قدمی جلو می‌رود و با برداشتن پارچ آب سرد از روی میز آن را بی مهابا بر روی دخترک می‌پاشد

دخترک با حس سرمای شدیدی پلک‌هایش را با وحشت باز می‌کند و جیغ خفیفی می‌کشد

محافط ها بیرون می‌روند و دخترک با نفس نفس تکانی می‌خورد

هلما_دیوونه شدی؟بیا دستام رو باز کن

با همان پوزخند نفرت‌انگیز جلو می‌رود و روبه‌روی دخترک زانو خم می‌کند

موهای بخش شده بر روی صورتش را آرام کنار می‌زند و با لحنی که ترس بر تن دخترک می‌اندازد می‌گوید

رایان_خیلی بازیگر خوبی هستی……..اگه آمارت رو بهم نمیدادن عمراً بهت شک میکردم که ماموری

نفس در سینه دخترک می‌شکند اما سریع خود را جمع و جور می‌کند

هلما_چرا چرت و پرت میگی……………من اگه مامور بودم تو الان داشتی آب خنک میخوردی…..

به سمت صندلی‌ای که کمی آن‌طرف‌تر هست می‌رود و بر روی آن می‌نشیند

در حالی که سیگاری آتش می‌زند می‌گوید

رایان_هلما بودی دیگه؟……………..

پک عمیقی به سیگار درون دستش می‌زند و می‌گوید

رایان_دختر سرهنگ خسروشاهی………………مرگ خواهرت و شوهرش کم بود؟………………دختر کوچولوش الان مامان صدات میکنه نه؟

دیگه هیچ راهی برای انکار ندارد

او همه‌چیز را می‌داند و انکار کردن همه چیز را بدتر می‌کند

در سکوت و با مردمک‌های لرزان نگاهش می‌کند

رایان مجدد از جایش بلند می‌شود

با قدم‌های آرام به سمت دخترک می‌رود

بالای سرش می‌ایستد و خیره به چشمان ترسیده دخترک آتش سیگارش را بر روی شانه‌اش خاموش می‌کند و از صدای جیغ دردناک دخترک لذت می‌برد

اشک‌هایش بر روی گونه‌اش می‌ریزند اما قدرت هیچ حرفی را ندارد

درد وحشتناکی در شانه‌اش پیچیده‌ است و آن در تمام بدنش پخش می‌شود

رایان دستش را عقب میکشد و خیره به چشمان بارانی دخترک می‌گوید

رایان_بلایی سرت میارم که آرزوی مرگ کنی

و از زیر زمین بیرون می‌رود

بعد از بالا رفتن از پله‌ها روبه چند نفر از محافط‌ها می‌گوید

رایان_یه پذیرایی درست و حسابی ازش کنید…………..فقط نمیره

با قدم های بلند به سمت عمارت می‌روند

درون شهر آرمان در ترافیک وحشتناکی گیر کرده‌است و نگرانی‌اش هر لحظه بیشتر می‌شود

یک ساعت بعد از ترافیک بیرون می‌آید و با سرعت به سمت لواسان می‌رود

بعد از مدتی طولانی ماشین را جلوی درب آهنی بزرگ پارک می‌کند و پیاده می‌شود

پشت در می‌ایستد و بعد از چند نفس عمیق و با زدن نقاب خونسردی بر چهره‌اش وارد باغ می‌شود

با قدم های بلند به سمت عمارت می‌رود و با وارد شدنش یک راست به سمت پله‌ها می‌رود

پله‌ها را دوتا یکی طی می‌کند و پشت در اتاق هلما می‌ایستد

چند تقه کوتاه به در می‌زند و آرام وارد میشود

با دیدن اتاق خالی نگرانی‌اش بیشتر می‌شود

در اتاق را می‌بندد و برای شک نکردن بقیه آرام از پله‌ها پایین می‌رود

درحالی که پله‌های آخر را طی می‌کند رو به رایان که بر روی مبل‌ها مشغول سیگار کشیدن و قهوه نوشیدن است می‌گوید

آرمان_رکسانا رو ندیدی؟

حواسش جمع است که اسم را اشتباه نگوید

اما رایان پوزخندی بر لب می‌نشاند و می‌گوید

رایان_اسم اصلیش هلماست

نفس در سینه مرد پیش رویش گره می‌خورد

با قدم هایی سست به او نزدیک می‌شود و روبهرویش می‌ایستد

آرمان_یعنی چی؟

رایان با بیخیالی بر روی مبل لم میدهد و پک عمیقی به سیگار درون دستش می‌زند و می‌گوید

رایان_یعنی دختره ماموره…………نفوذیه

سعی می‌کند آرامش خود را حفظ کند اما نمی‌تواند با آشوبی که در دلش برپا شده‌است مقابله کند

آرام بر روی یک از مبل‌ها می‌نشیند و با سکوت نسبتا طولانی میگوید

آرمان_میخوای چیکار کنی باهاش؟

رایان سیگارش را درون جا سیگاری کریستال روی میز خاموش می‌کند

رایان_اول باید ببینم چقدر مدرک دست پلیسه،بعد یه کاری میکنم روزی صد بار آرزوی مرگ کنه

نظرتون راجب این پارت؟😉

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا : 57

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Ghazale hamdi

غزل نویسنده رمان های دیازپام & قانون عشق🦋 کاربر وبسایت رمان وان🦋
اشتراک در
اطلاع از
guest
175 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
sety ღ
9 ماه قبل

غزل تخیلت و شجاعتت تو نوشتن رو خیلی دوست دارم♥️😘
من خودم عاشق فیلمای اکشن و تخیلیم😁
بارها شده وقتی داشتم به روند رمان هام( بجز آتش) فکر میکردم ایده هایی این چنینی( خاص و باحال😁) مثل اتفاقاتی که تو این چند پارت افتاده به ذهنم رسیده اما نمیدونم چرا هیچ وقت ننوشتمشون
یه جورایی همیشه از نوشتن خارج از روتین خودم میترسم🤦‍♀️💔
خوندن رمانت منو عجیب وسوسه میکنه برای نوشتن یه رمان جنایی😂🤦‍♀️
و از الان میگم که آرمان کراش خودمه و به کسی نمیدمش😎😎

sety ღ
پاسخ به  Ghazale hamdi
9 ماه قبل

قربونت غزلی😂♥️
ما خانوادتن ریسک پذیر نیستیم🤣🤦‍♀️
تو فک کن من الان بینشون ریسکپذیر ترینم🤣🤦‍♀️

لیکاوا
لیکاوا
9 ماه قبل

خوب رایان هم به لیست سیاه من اضافه شد
قراره بکشمش🗡🗡🗡

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
9 ماه قبل

یه چیز میگم فقط بهم نخندین….من این رمان هارو میخونم، پیشیمون میشم از ازدواجم با علیرضا

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
9 ماه قبل

سلام به سحری عزیزممم
من اومدم لادن رفت🤣🤣
وا واسه چی؟😑
میخوای دیگه رمان ننویسیم🤣🤣

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
9 ماه قبل

سهیل همش دعوام میکنه میگه دیوونه شدی این فکرا چیه میکنی….
روانی شدم بخدا😔

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
9 ماه قبل

حقم داره دعوات کنه این چیا تو بهشون فکر میکنی🤨
من بودم میزدمتااا🤣🤣🤣

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
9 ماه قبل

😂😔

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
9 ماه قبل

همش با خودم میگم نکنه علیرضا مثل هیراد بره زن صیغه کنه، بعد به خودم میگم علیرضا که اهل این کارا نیست
یا میگم نکنه علیرضا مثل امیرارسلان بشه منو حامله کنه بعدش بره…
یا مثل مهرداد منو ول نکنه…
اصلا اینجوری فکر میکنم، دلم میخواد بمیرم

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  Ghazale hamdi
9 ماه قبل

الان واقعا لیلا رو درک میکنم، لیلا چشماش اذیت میشد و همش درگیر رمان بود
منم الان اینطوری شدم، با اینکه میدونم ته رمان هام چه اتفاقی می افته ولی بازم فکر و خیال میکنم یا خودمو میزارم به جاشون…
فقط دلم میخواد رمان مائده و رزا رو تموم کنم و یه ذره استراحت کنم، با اینکه یه رمان نوشته شده دارم😕

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  Ghazale hamdi
9 ماه قبل

اوهوم💝
وای آره جاش خیلی خالیه🥲

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  Ghazale hamdi
9 ماه قبل

آخ نازی جون تو هم که نیستی هی🥺🤣

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  Ghazale hamdi
9 ماه قبل

اوهوم… 🥺💔

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  Ghazale hamdi
9 ماه قبل

نه نه بزار🤣🤣
ذهنم درگیر شد کی اومده تو خونه

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
9 ماه قبل

این فکرا چیه میکنی😑
از دست تو سحری🥲
علیرضا تو عکس که خیلی مظلوم به نسر میرسه الهی🤣🥲
سحری متوجه تغییر شدی؟🤪

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
9 ماه قبل

علیرضا بزنی تو سرش هم صداش درنمیاد🥹🥲
اصلا قبل از اینکه بیاد خاستگاریم هم همین بود، همیشه سرش پایین بود مظلوم بود و ساکت بود
مادربزرگم همیشه بهش میگفت گوزلرین گیله سین قاداسین آلیم
یعنی درد و بلای مردمک چشمات به جونم🥹😂

پروفایلت عوض شد؟

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
9 ماه قبل

آخی پسر پسر سر به زیر و خوبی ( البته به چشم برادری ها. 🤣)
اونوقت حالا پسر عموی من حال بهم زن ترین پسر دنیاست هر جا پا بر میدارم چشمای اونم با من میاد یا اصلا خودش میاد😑🤣🤣🤣
بله پروفایلم عوض شد ( خودم هستمااا🤣🤣)

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
9 ماه قبل

😂😂😂😂😂😂
خیلی قشنگه پروفایلت😍

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
9 ماه قبل

بوسسسس🤣🤣🤣

sety ღ
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
9 ماه قبل

من هیچ وقت نتونستم از این عکسای خفن طور بگیرم متاسفانه🤣🤦‍♀️
خواهرم هیچ وقت نفهمیدش چجوری یاید بگیره که خوب شه💔🤦‍♀️

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

نه حالا خداروشکر لادن عکاسیش خوبه ولی خودش خیلی دوست نداری کسی ازش عکس بگیره
همش عاشق اینه که سلفی بگیره😀😀

sety ღ
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
9 ماه قبل

خواهر من نه دوسا داره سلفی بگیره نه کسی ازش عکس بگیره😂🤦‍♀️
عکاسی هم فقط از گل و درخت و این چیزا خوب عکس میگیره😂🤦‍♀️

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

دقیقا…
اصلا منو خواهرم کاملا متضاد همیم😂

sety ღ
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
9 ماه قبل

من خواهرمم همین طور😂😂🤦‍♀️
هم چهره مونکاملا باهم فرق داره هم اخلاقامون🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️
برعکس خاله هام که بشدت شبیه همن💔😂

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

😂😂😂

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  Ghazale hamdi
9 ماه قبل

اره بذار مشتاقم ببینمت😍😍

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  Ghazale hamdi
9 ماه قبل

نمیدونم🤣🤣🤣😅

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  Ghazale hamdi
9 ماه قبل

اگه خودت دوست داشتی بذار سریع بردار اگه هم نه نذار اصراری نیست عزیزم🥰

sety ღ
پاسخ به  Ghazale hamdi
9 ماه قبل

نمیتونم توصیف کنم باید عکست رو ببینم بهت بگم شبیه تصورم هستی یانه
لیلا نبود اما ضحی و لادن یودن😁😂

آخرین ویرایش 9 ماه قبل توسط sety ღ
sety ღ
پاسخ به  Ghazale hamdi
9 ماه قبل

بزار بینمت چه شکلی هستی😁😁

sety ღ
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
9 ماه قبل

سحر نیاز به یه سفر داری😁
بری یه هوایی به کله ات بخوره و به هیچ چرت و پرتی فکر نکنی😁

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

دقیقااا🤣🤣

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

اره واقعا باید برم😂

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
9 ماه قبل

سحر اگه دیدم که رمان ارباب عمارت داستان زندگی یه دختر دیگست پس متوجه میشم سهیل دوست دختر جدید گرفته😉🤣🤣🤣🤣

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
9 ماه قبل

😂😂😂😂😂😂😂
نگفتم بهتون؟
برای اقا سهیل رفته بودیم خاستگاری🥹🤣

sety ღ
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
9 ماه قبل

سحر تو که هم خواستگار داشتی هم خواستگاری رفی تعریف بگو چجوریه😁😂
احساس میکنم تو خواستگاری هم مثل شب اول همه زیادی خالی میبندن راجبش🤣🤦‍♀️

آخرین ویرایش 9 ماه قبل توسط sety ღ
𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

آره بگو . منم میخوام بدونم🤣🤣

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

خب ببین، من غیر علیرضا خب خاستگار های دیگه ای هم داشتم…نه اینکه طایفشون. رو جمع کنن بیان خاستگاریااا، مثلا به مامانم میگفتن
مامانم جواب رد میداد
علیرضا که اومد خاستگاریم، رفتیم تو اتاق صحبت کنیم
یعنی ستی…باورت میشه؟ سرش پایین بود خیس غرق شده بود
اصلا هیچی نگفته بودیم
یهو خودش گفت چقدر امشب خوشگل شدی سحر
من گفتم تو اصلا منو دیدی🤣سرت پایین بود یکسره
بیچاره بیشتر خجالت کشید😂😂😂

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
9 ماه قبل

🤣🤣🤣🤣
وای خدا علیرضا چقدر گناه داره🤣🤣🤣

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
9 ماه قبل

اره خیلی
دلم براش میسوزه🤣😑

sety ღ
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
9 ماه قبل

چه باحال😂😂😂
یه سوال دیگه معمولا وقتی تنها میشین بجز جیزای مثبت ۱۸ زاجب چی حرف میزنین؟😂😂
ببخشید سحری من خیلی تو این موارد کنجکاوم😂🤦‍♀️
دوست نداشتی نگو

آخرین ویرایش 9 ماه قبل توسط sety ღ
𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

ببین من خیلی استرس داشتم سره این موضوع
یه بار داشتیم میرفتیم بیرون با علیرضا تنها بودیم
من بهش گفتم خیلی میترسم و….
علیرضا گفت تا تو خودت نخوای من بهت دستم نمیزنم
بعد گفت حتما قبلش باهم میریم پیشه یه مشاور

sety ღ
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
9 ماه قبل

میگم مرد خوب مث علیرضا سراغ داشتی معرفی کن😂😂
نمیدونم چرا من برعکس تقریبا همه راحبش نمیترسم و بیشتر کنجکاوم😁😂 و
بدونید اگه ازدواج کردم فقط بخازر کنجکاویم بابت کارای خاک بر سری بوده😁😂💔🤦‍♀️🤦‍♀️

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

شوهرم برادر نداره🤣🤣
اگه داشت معرفی میکردم بهت
تک فرزنده علیرضا😂😂

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
9 ماه قبل

بد شد ستی بد شد
من آخرش یا باید زن همین پسر عموی کثافتم ( البته بدبخت اونقدرا هم بد نیستا ولی خب یجوریه )بشم یا اینکه یه ازدواج نکنم🤣🤣🤣

sety ღ
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
9 ماه قبل

راستش به نظر من ازدواج جز کارای خاک بر سری جذابیتی نداره🤣🤦‍♀️

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

منم باهات هم نظرم🤣🤣🤣

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
9 ماه قبل

🤣

sety ღ
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
9 ماه قبل

حیف شد😂🤦‍♀️

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
9 ماه قبل

عه به سلامتی🥺
مبارکه🌸
حالا اسم دختره چی هست کلک😉

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
9 ماه قبل

اقا سهیل قبول نکردن
ببین ضحا
دختره سهیل رو میخواد سهیل دختره رو نمیخواد🤣😑

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
9 ماه قبل

وات؟🤣🤣
چه پسر ناز نازی🤣🤣
قبلنا دخترا پسر رو نمیخواستن الان بر عکس شده چه عجب🤣🤣
حالا آقا سهیل خودش کی رو میخواد😉

sety ღ
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
9 ماه قبل

چند سال دیگه ما با گل وشیرینی باید بریم خواستگاری🤣🤣🤦‍♀️🤦‍♀️

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

🤣🤣🤣
بعد پسره هم بخواد بگه من قصد ادامه تحصیل دارم🤣🤣🤣🤣🤣

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
9 ماه قبل

یه دختره که اسمش ضحاست

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
9 ماه قبل

چه دختر بدبختی بمیرم براششش🤣🤣🤣
چقدر جدیدا هم اسمام بدبخت شدن🤣🤣🤣🤣

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
9 ماه قبل

🤣🤣🤣🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
9 ماه قبل

حالا سحر اینو جدی میپرسم دختره رو دیدیش؟🤣

sety ღ
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
9 ماه قبل

خب اون وقت سهیل چجوری راضی شده بره خواستگاریش؟😁🤦‍♀️

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

با بدبختی و دعوا🙄🥲

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
9 ماه قبل

میگم نازی نازیه بگین نه حالاااا🤣🤣🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  Ghazale hamdi
9 ماه قبل

بمیرم واسه اون بدبختی که میخواد گیر سهیل بیفته🤣🤣🤣

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
9 ماه قبل

نه بابا سهیل خوبه
مادربزرگم به سهیل میگه تو زن نگیر…خواهرت سلیطه اس😂
منو میگناااا
اتیش بیاره معرکه هستم 💪🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
9 ماه قبل

من که این احساس و ندارم🤣
بهش میخوره روزی سه تا دوست دختر عوض کنه🤣🤣🤣🤣

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
9 ماه قبل

🤣🤣🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  Ghazale hamdi
9 ماه قبل

یعنی به خدا اون چند روزی که سحر دستش سوخته بود خون ما رو کرد تو شیشه تا پارت داد😑🤣🤣🤣
سحر رمان من رو میخونه یا لادن
اگه مال منو نیخونه که تلافیشو سرش در میارم اگه مال لادن رو میخونه که میگم اون دست به کار بشه🤣🤣🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  Ghazale hamdi
9 ماه قبل

افرین به این میگن همکاری🤝🤣🤣
بزن قدش 🤚

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
9 ماه قبل

🤣🤣🤣🤣🤣
میگه رمان های همتون رو میخونم

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
9 ماه قبل

خب پس ستی ، الماس ، لیلا ، غزاله همه با هم میریزیم سر سهیل🤣🤣

sety ღ
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
9 ماه قبل

🤣🤣🤣🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  Ghazale hamdi
9 ماه قبل

براوووو👏👏
دقیقا پس چرا تو بحث ها شرکت نمیکنه😝

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  Ghazale hamdi
9 ماه قبل

رفته بودیم خاستگاری دختر دوست مامانم
اسمش کیانا بود

بی نام
9 ماه قبل

سلام بچه های خوشگلم چطورین دلتون برام تنگ نشده بود نامردا

sety ღ
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

به عروس خانوم😁چه میکنی کم پیدایی😂😂😂
حواست باشه قبل عروسی حامله تشیا نازی😁😂😂😂

بی نام
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

قبل عروسی دیشب عروسیم بودازقافله عقبیا😂

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

عهه مبارکه مامانی
پس بالاخره آقا امیر علی به مراد دلش رسیدددد😍🤣

sety ღ
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

عهه مگه نگفتی ۳۱ امه؟؟

بی نام
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

گفتم سی ام چون تولدامیربوددوست داشتم اونروزباشه ولی خب بخاطرماه محرم نشد

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

آها مامان نازی🤣
در هر صورت خیلی مبارک باشه❤️❤️

sety ღ
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

اه من خودم رو واسه اون موقع تنظیم کرده بودم😂🤦‍♀️🤦‍♀️

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

جدی میگیی🥹
وای مبارکههههه
میگم مامان جان درد داشتی؟
ببخش من خیلی فضولم

sety ღ
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
9 ماه قبل

من ازتو هم فضول ترم😂🤦‍♀️

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

عههه🤣🤣🤣

sety ღ
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
9 ماه قبل

قبلا بهش سپرده بودم بیاد مو به مو برام تعریف کنه اما بعدش دیدم نازی خیلی خجالتیه😂🤦‍♀️

بی نام
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

یعنی بگم؟

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

ها بوگو🤣🤣

sety ღ
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

هر جور راحتی😁😂😂

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

جان سحر بگو

بی نام
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
9 ماه قبل

چشم سفیدا چی رومیخواید بدونید آدم ازمامانش ازاین سوالامیپرسه🙄

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

اه مامان بد 🤪
بگو دیگه اذیت نکن نازی جون🤣🤣

sety ღ
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

اولا من از مامانم بپرسم باید شب تو کوچه بخوابم🤦‍♀️🤣
دوما تو بزرگتر ماییی حکم مامی ما رو داری

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

اصلا از این به بعد من به نازی جون میگم شوگر مامی 🤣🤣🤣
موافقی ستی عفریته🤣🤣

sety ღ
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
9 ماه قبل

پایه اتم ضحی😂😂😂

بی نام
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

خب چی بگم بخدانمیدونم اگر میخوای بدونی درد داره بایدخدمتت عرض کنم بلهههه

sety ღ
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

خیلی داره نازی؟؟؟

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

ژووون🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
خب ادامه رو بگو شوگر مامی عزیز😉🤣🤣

بی نام
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
9 ماه قبل

کاش میشد توروفرستاد لیست سیاه شوگرمامای چیه دختر خودم همینطوری اعتمادبه نفسم زیرصفره توهم بدترش می‌کنی فکرمیکنم چهل سالمه😂

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

🤣🤣
با افتخار من رفتم تو بلک لیست شوگر مامیم🤣🤣🤣

sety ღ
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

میگن زنا حس اعتماد به نفسشون بیشتر از دختراست😂😂😂🤣🤣🤣🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

وای ستی خدا نکشتت مردم از خنده🤣🤣🤣

sety ღ
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
9 ماه قبل

نصف شبی زده به سرم🤣🤦‍♀️

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

واقعا🥺

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
9 ماه قبل

هی الان سحر دوباره میخواد عزا بگیره🤧🤣

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
9 ماه قبل

باز ترس افتاده به جونممم
پیامی ازت ندارم ضحا!؟
پیام داده بودی

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
9 ماه قبل

نه من قابلیت اینو ندارم که به تو پیام بدم به خاطر همین گفتم تو بیای شخصی

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
9 ماه قبل

منم اتفاقا نمیتونم پیام بفرستم برات😑

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
9 ماه قبل

😶
خب همینجا میپرسم خانوادتا دختره ( دوست دختر سهیل)رو دیدین 🤣🤣

بی نام
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
9 ماه قبل

ولی ترسش ازدردش بیشتره اینو بدون هرچی باشوهرت راحت باشی درد هم کمتر حس می‌کنی

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

وای خدایا فشارم افتاد…

بی نام
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
9 ماه قبل

آره منم فشارم افتاد…😊 ازبس دیشب تاحالا امیرعلی کمپوت وجیگرداده به خوردم حس انفجار دارم بخدا کشته منو الآنم داداشش اومده یکم منوراحت گذاشته وگرنه ازپیشم تکون نمیخوره ….وایییی ولی خجالتش خیلی بده دلم میخواست برم زیر زمین😰😓

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

شماها یه کاری کردین، تو فشارت افتاد
من الان شنیدم فشارم افتاد
فکر کنم اون موقعه دیگه باید بیمارستان بستری شم

بی نام
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
9 ماه قبل

نه بابا منم میگفتم باید راهی بیمارستان بشم ولی نشدم الان روتختم درازکشیدم…اگر اذیتت نکنه به بیمارستان نمیرسی….

sety ღ
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

این که میگن لذتم داره کنار دردش راسته یا دروغ؟؟😁

آخرین ویرایش 9 ماه قبل توسط sety ღ
𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

آره اینم بگو😉🤣🤣

بی نام
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

خدایا منوبکش از دست اینا چه لذتی بابا ماهنوزبه اون مرحله نرسیدیم🤦

sety ღ
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

خب پس چیش درد داره دقیفا؟؟؟
نازی تا جایی که من میدونم تو همون مرحله نهایی که درد میشکن تو همون مرحله هم میکن لذت داره🤦‍♀️

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

🤣🤣🤣🤣
ستی شخصیتو چک میکنی🤣

بی نام
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

همون زهرماری که بایدپاره بشه درد داره ماهم فقط تااونجا پیش رفتیم همین یعنی به خوش گذرونیش نرسیدیم هنوز استغفرالله نگاه آدمو وادار میکنن چیا بگه خدا خیس عرق شدم ازدست شماها

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

🤣🤣🤣
سحر بیا که ورژن زنونه علیرضا رو پیدا کردم🤣🤣🤣

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
9 ماه قبل

😂😂😂😂

sety ღ
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

ایول حل شد ابهاماتم نازی😂😂
دستت دردنکنه مامی😁♥️
میگم هر وقت به خوش گذرونیش رسیدین راجی لذتش بگو🤣🤣🤣

بی نام
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

مرضضضض دختره ی چشم سفید

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

شوگر مامی گلم منو یادت نره یه وقت😉🤣🤣🤣
واسه منم بگووو🤣🤣

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

عه🥲
خیلی درد داشتی؟؟؟ قابل تحمل بود؟؟ 🥺🥺

بی نام
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
9 ماه قبل

آره بابا اگرقابل تحمل نبود که هیچکس ازدواج نمی‌کرد اصلانترسیا بعدشم مگه تو به همین زودی میخوای عروسی کنی؟

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

نه

بی نام
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
9 ماه قبل

خب دیگه تااون موقع باهم راحت ترید شب عروسی هم اذیت نمیشی

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

🤣🤣🤣
عه پس من و ستی چند شب دیگه این سوال رو تکرار میکنیم تا به اون مرحله رسیده باشین شوگر مامی گلممم🤣🤣🤣

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

عههههه مامان بگو دیگه
الا بعده تو نوبت منهه هااا
بگو بزار من تجربه کسب کنم🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
9 ماه قبل

شوگر مامی نگاه چشم سفید واقعی این و داداشش🤣🤣
نه من و ستی مظلوم🤣🤣

sety ღ
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
9 ماه قبل

حققق😂😂😂😁

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
9 ماه قبل

سحر میگم یه دقیقه میای شخصیم🤣

sety ღ
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

مبارک باشه نازی♥️
خب پس حله😁😂😂

آخرین ویرایش 9 ماه قبل توسط sety ღ
𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

سلام مامان نازی خوبی🤣🤣
من خوبم
اقا امیر علی خوبه

بی نام
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
9 ماه قبل

دلم براتون تنگ شده بود وای دیروزتاحالانبودم انگاریه قرن نیستم

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

واییییی من داشتم برات میمیردم دیوونه دوست داشتنی😂🥹

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
9 ماه قبل

از دلم کاش نری
خواستی کم باش ولی باش🙃….
😗😗

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
9 ماه قبل

🥹🥲

بی نام
پاسخ به  Ghazale hamdi
9 ماه قبل

اومدم ولی اشتباه کردم یه مشت منحرف منو دوره کردن😣

بی نام
پاسخ به  Ghazale hamdi
9 ماه قبل

😂😂😂

بی نام
پاسخ به  Ghazale hamdi
9 ماه قبل

الهی تودختر عاقل خودمی ….ولی چشم سفید شرکت نکنی !نمیخونی؟

بی نام
پاسخ به  Ghazale hamdi
9 ماه قبل

دیشب نه

بی نام
پاسخ به  Ghazale hamdi
9 ماه قبل

ولی الان دیازپام روخوندم وااای به حالت بهش تحاوزکنن یعنی بس که درموردتجاوزاینروزا میخونم می‌شنوم همش استرس دارم …باخودم میگم نکنه منم همچین اتفاقی برام بیفته نکن توروخداگناه داره دختره

بی نام
پاسخ به  Ghazale hamdi
9 ماه قبل

رفتم‌خوندم مرض داری نه الآنم لابد رستاخانم حاملست ازاونطرف هم سامی میمیره دعا کن من توروجایی گیر نیارم وگرنه خودم میکشمت🤯🤯

بی نام
پاسخ به  Ghazale hamdi
9 ماه قبل

من میکشم

لیلا ✍️
9 ماه قبل

اوه اوه چه وضعیتی شد😧😮

قلمت روز به روز بهتر از قبل واقعا عالی بود👌🏻👏🏻

فقط این رایان این همه اطلاعات از حلما میدونه اینم میدونه که آرمان پلیس مخفیه یا نه ؟

سفیر امور خارجه ی جهنم
9 ماه قبل

خب رایان هم به لیست شکنجه ای ها اضافه شد دوزتان

دکمه بازگشت به بالا
175
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x