رمان فرفری پارت41
فضولی باعث شد دنبالش برم یواشکی گوش وایسادم
_بیرونم فردا شرکت همو میبینیم الان دیر شده نمیتونم بیا زیبا درست نیست
پس داره با زیبا حرف میزنه منو باش
با ناراحتی برگشتم داخل چند دقیقه بعد هم آقا اومد داخل
کلافه بود چایی که خورد بلند شد بره
_اگه حالت بده فردا هم بمون استراحت کن
_نه ممنون خوبم فردا میام
_باشه پس فعلا خداحافظ
_خداحافظ
بعد با مامان وبابا خداحافظی کرد ورفت
بخاطر داروها کسل بودم رفتم خوابیدم که صبح سرحال باشم
صبح بیدارشدم دست وصورتمو شستم آماده شدم رفتم خونه سادات خانم
باید تلاش کنم از آقا فاصله بگیرم فقط کار کنم
بعد از ازدواج آقا با زیبا فس فسی منم دیگه اونجا نمیرم
رسیدم کارای صبحانه رو انجام دادم خانم وعسل رو صدا کردم باهم صبحانه خوردیم
آقا زود رفته بود
منم کارای خونه رو انجام دادم خواستم ناهار بزارم که خانم گفت زیبا هم هست بیشتر درست کنم
ای خدا این چرا اینجوریه ننه باباش چه بیخیالن نمیگن این کجا میره
دختره آویزون چندش
ناهار قیمه بادمجان گذاشتم ساعت ۱بود که آقا با عسل و فس فس خانم اومد
داشتم میز میچیدم که زیبا اومد مثلا کمک کنه
_ببین دخترک خدمتکار دارم از الان بهت میگم تا وقتی ازدواج کنیم حق نداری بامن سر این میز بشینی بعد از ازدواج هم کلا اینجا نمیای
حالا هم کارا تموم شد میری آشپزخونه چون تو که باشی غذا نمیچسبه
حرفاش خیلی عصبیم کرده ولی خب برای منم موندن تو آشپزخونه بهتره چون دیدن آقا کنار زیبا اذیتم میکنه برای همین چیزی نگفتم وگرنه جرش میدادم دختره …..
غذاهارو کشیدم گذاشتم رو میز خواستم برم که خانم گت
_فرشته دخترم کجا میری بیا بشین
_ممنون خانم من رو میز آشپزخونه غذا گذاشتم برای خودم اونجا میخورم شما راحت باشین
بعد رفتم
تازه نشسته بودم که دیدم عسل با آقا اومدن آشپزخونه ظرف عسل دست باباش بود
_چیزی شده آقا
_نه فقط عسل دوست داره با شما غذا بخوره
_منم عاشق غذاخوردن با این عسل شیرینم
بشقاب رو گرفتم گذاشتم رو میز عسل رو هم بغل کردم گذاشتم صندلی کناریم
آقا رفت منم با عسل کلی خوشگذرانی کردم دختر بانمکی هستش خدا کنه بتونه با زیبا کنار بیاد
بعد از ناهار قهوه بردم با چای
_الان حالت خوبه داروهات رو میخوری
آقا بود پرسید
_پسرم داروی چی فرشته چیشده مگه
_بله آقا میخورم چیزی نیست خانم یکم دیشب زیربارون بودم حالم بد شد
آقا هم دیشب زحمت افتادن اومدن خونمون دیدنم
تا اینو گفتم دیدم زیبا شده گوجه از حرص قرمز شده خخخخ فکر کنم نمیدونست آخیش دلم خنک شد
_خوبه که الان خوبی خداروشکر دختر بیشتر مراقب خودت باش
_چشم با اجازه
رفتم ظرفارو گذاشتم تو ماشین بعد تصمیم گرفتم برم سراغ نقشه ها تا سریع برگردم بقیه کارا رو انجام بدم
اتاق کار بعد از اتاق آقا هست داشتم از کنار اتاق رد میشدم که شنیدم
_دیشب ازت خواستم بیای پیشم گفتی دیر وقته اما رفتی خونه ی این دختره
_حالش بد بود رفتم عیادت اما تو حالت خوب بود تو مهمونی بودی
_بد باشه اصلا بمیره به تو چه برای تو باید من مهم باشم دیروز جلوی دوستان برام بد شد که نامزدم نیومد
_من از اینجور جمع ها خوشم نمیاد درمورد فرشته هم درست حرف بزن این دختر زحمت زیادی برامون میکشه
_برام مهم نیست چیکار میکنه بعد از ازدواج نمیخوام اینجا ببینمش
_بسه سرم درد گرفت اینجا خونه ی مادرم هست ما بعد از ازدواج میریم آپارتمان من حالا هم برو بیرون یکم بخوابم
_بزار برات ماساژ بدم بلدم چطور خوبت کنم
دیگه بیشتر برای گوش دادن نموندم رفتم اتاق کار دلم میخواست درو محکم بزنم ولی نمیشد
ولی باید حرصم تخلیه میشد پس یه کوسن از رو مبل برداشتم چسبوندم دهنم و تا تونستم جیغ زدم
آخیش یکم آروم شدم دفعه بعد حالشو میگیرم بچه پررو ولی حال کردم آقا طرفمو گرفت
لایک داشت
خوب بود
خسته نباشی
ممنون گلم
😍😍