رمان شاه دل

رمان شاه دل پارت 54

2.4
(406)

کیوان با همان چشم های بهت زده و سردش زمزمه کرد:

-ولی امکان نداره!

دکتر گویا وقت زیادی برای آنها نداشت برگه ها را به سمتشان گرفت و گفت:

-بفرمایید

افرا همان طور مات حرف ها و حرکات دکتر بود
اما کیوان زودتر به خودش آمد
از جایش بلند شد و دست افرا گرفت و در عرض یک دقیقه از اتاق خارج شد

حرف نمیزد
شاید حالش خوب نبود!

از راه رو گذشت و در نهایت از بیمارستان خارج شد
کنار سطل زباله ایستاد

افرا گویا تازه موقعیت را درک کرده بود که متعجب نگاهش کرد
اما کیوان هیچ توجهی به چشم های بهت زده اش نمی‌کرد

برگه های آزمایش را بدون معطلی داخل سطل انداخت و راه افتاد

چه دلیلی داشت با خودش به خانه ببرد؟!

شاید تظاهر میکرد که حالش خوب است!
کاش حاجی هرگز حرف بچه را پیش نمی‌کشید.
چند سالی بدون مشکل زندگی کردن که گناه نبود
شاید در بی خبری تمام خوشبخت می‌بودند.

در تمام طول راه سعی کرد سکوت کند

…….

کیوان از لحظه ی ورود در سکوت روی مبل دراز کشید بود و لام تا کام حرفی از دهانش خارج نمیشد

نباید الان به فکر افرا باشد؟
نباید فکر کند که برای او از همه چیز بدتر است که مادر نمیشود؟
چرا او را نمی‌دید؟!

سعی کرد بغض نکند
سفره ای که از ظهر روی زمین مانده بود را برداشت و همراه ظرف های کثیف به طرف آشپزخانه رفت.

روی تمام کابینت ها پر بود از ظرف های کثیف و نشسته ولی مهم بود؟

دلش گرفته بود و حوصله ی هیچ کاری را نداشت
کنار کابینت روی زمین نشست و سرش را روی زانوهایش گذاشت

گریه کردن در آن لحظه تنها کاری بود که حالش را بهتر میکرد
بغضش به آرام ترین حد ممکن شکست و غصه هایش را بیرون ریخت

سرش همان طور روی زانوهایش بود که با احساس دستی روی موهایش سری سرش را بالا گرفت

کیوان کنارش نشسته بود و با اخم نگاهش میکرد

-چرا گریه می‌کنی مثلا؟

دلیلش مشخص بود
بینی اش را بالا کشید و گفت:

-تو که بهتر از من میدونی

نزدیکش شد و سرش را در آغوش کشید
همان طور که نوازشش میکرد گفت:

-مهم نیست خوشگلم اصلا مهم نیست

مهم نبود و آن طور بغض کرده بود؟

سرش را بالا گرفت و در چشم هایش خیره شد

-ولی مگه میشه بچه نداشته باشیم کیوان

پشت بند حرفش با صدای بلندی گریه اش را از سر گرفت

-میریم ی بچه دیگه میاریم

چند ثانیه سکوت کرد و دوباره گفت:

-اصلا دوتا میاریم که بچه مون تنها نباشه

اما هیچ کدام از حرف هایش تسکین نبود برای قلب شکسته اش
گریه هایش قلب کیوان را هم به درد می آورد

با صدای عصبی که تنها برای آرام کردنش بود گفت:

-گریه نکن میگم ی کاری میکنیم دیگه

هق هقش آرام تر شده بود نگاهی به صورت کیوان انداخت
نیاز داشت در آغوش برای ساعت های طولانی گریه کند

محکم بغلش کرد و سرش را روی شانه اش گذاشت
کیوان سعی داشت آرامش کند
با شیطنت کنار گوشش زمزمه کرد:

-اینجا نه،حسابی خستم پاشو بریم بخوابیم

با آستین اشک هایش را پاک کرد و سری از آغوشش خارج شد

-پاشو برو هزار تا کار دارم

اما قبل از آنکه قدمی بردارد کیوان مچش‌ را گرفت.
چشمکی زد و گفت:

-نه دیگه دیره فعلا باید بیای

بیخیال کارهایش با همان بغض ته گلویش همراهش راه افتاد
کار هایش را بعدا هم می‌توانست انجام دهد
….

(کامنت فراموش نشه ✨)

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 2.4 / 5. شمارش آرا : 406

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

saeid ..

نویسنده رمان های بامداد عاشقی،شاه دل و آیدا
اشتراک در
اطلاع از
guest
34 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
sety ღ
6 ماه قبل

چقدر دکتر خر و بیشعوری بودش😒🤦‍♀️
قشنگ بود سعید ژونم😘💋❤️

نازنین
نازنین
پاسخ به  sety ღ
6 ماه قبل

واقعا راست میگی خسته نباشی عزیزم عالی بود امیدوارم معجزه ای بشه و افرا بارداربشه

خواننده رمان
خواننده رمان
6 ماه قبل

خییییلللللییییی کم بود این دکتره با یه آزمایش اورژانسی تشخیص داد افرا بچه دار نمیشه ولش کن بابا ببرش یه دکتر دیگه سونو آزمایش کامل نمیدونم هر کار دیگه دکتر بی عقل

nika 😜😝
کاربری که گهگاه راه گم میکنه و رمان میخونه
6 ماه قبل

نویسنده جهت اطلاع عمومیت ، در تست بارداری میزان غلظت هرمون HCG رو اندازه گیری می‌کنند که ماه های اول بارداری جهت تداوم اون از جنین ترشح میشه !
فقط با تست بارداری فقط وجود کیست جنین مشخص میشه و نه چیز دیگه ای!
اون چیزی من از پارت قبل فهمیدم ، افرا تست بارداری داده نه تست هورمونی زنان و سنوگرافی برای تایید مشکل در بارداری !

nika 😜😝
کاربری که گهگاه راه گم میکنه و رمان میخونه

اگر هم یک زوج برای مشکل بارداری و حاملگی پیش یک دکتر برن ، دکتر اول از هر دو آزمایش میگره و بعد مشخص میکنه که مشکل از کیه!

nika 😜😝
کاربری که گهگاه راه گم میکنه و رمان میخونه

البته اصلاح کنم ، این هرمون در اصل از جفت جنین ترشح میشه!

لیلا ✍️
6 ماه قبل

با یه آزمایش بارداری نمیشد فهمید بایستی سونو میداد!

خسته‌نباشی خواهری، دلم برای افرا میسوزه،البته خب تو این دوره هر مشکلی راه‌حلی برای خودش داره

لیلا ✍️
پاسخ به  لیلا ✍️
6 ماه قبل

بچه‌ها من رمان جدیدم رو قراره اینجا بذارم

مائده بالانی
پاسخ به  لیلا ✍️
6 ماه قبل

کی میزاری لیلا جون

لیلا ✍️
پاسخ به  مائده بالانی
6 ماه قبل

همین الان فرستادم

نسرین احمدی
نسرین احمدی
پاسخ به  لیلا ✍️
6 ماه قبل

عه خوشحالم اینجا میذاری

لیلا ✍️
پاسخ به  نسرین احمدی
6 ماه قبل

دیگه آن چنان فرقی ندارع کجا بذارم اینجا جوش بهترم هست من‌ وظیفم اینه بنویسم مهم نیست

لیلا ✍️
پاسخ به  saeid ..
6 ماه قبل

مائده بالانی
6 ماه قبل

. بنظرم افرا تصمیم می‌گیره از زندگی کیوان بیرون بره.

یا اگه اطرافیان بفهمن به کیوان میگن طلاقش بده یا یه زن دیگه بگیره.

خیلی قشنگ بود خسته نباشی عزیزم

مائده بالانی
6 ماه قبل

ستی جون هستی پارت بدم؟

دلم نمی‌خواد بره اون ته بخدا

camellia
camellia
6 ماه قبل

مرسی سعید جون.کیوان و عشقه.😍

نسرین احمدی
نسرین احمدی
6 ماه قبل

خیلی رمانت زیباست بعضی از دکترا همینطور ند گاهی با ی آزمایش به بیمار یا حتی آزمایش کامل چنان با کلمات پزشکی و الفاظ اون بازی می کنند که اصلأ توجهی به این مسائل نمی کنند.حتی گاهی حامله هم هست اما در آزمایش حالا به هر دلیلی مشخص نیست. واین که حالا افرا شک کرده رفته است تست بارداری داده نه اینکه در آینده باردار می شود یا نه .دکتر این حرف رو زده به جای اینکه از او بخواهد آزمایش را حتی دوبار ه تکرار کند شاید اشتباهی صورت گرفته باش .رمانت عالی واقعاً واقعی است ممنون عزیزم ❤️ از زحمتی که می کشی 💐 ۲۰۰امتیاز به خاطر رمان عالیت

Ghazale hamdi
6 ماه قبل

دلم واسشون میسوزه🥺🤕
دکتره خیلی بی‌شعور بوددد🤬
کاش دکتر اشتباه کرده باشه🤕
عالی بود سعیدییییی✨️🥰🤍

تارا فرهادی
6 ماه قبل

چه دکتر بی درک و بیشعوری من جای افرا بودم میشستم میزاشتمش رو بند بعد از مطبش میزدم بیرون 😒
خسته نباشی سعید جونی❤️😍

افراممممممم❤️
افراممممممم❤️
6 ماه قبل

خوب بود خسته نباشی 💐🙏

دکمه بازگشت به بالا
34
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x