رمان برای تو

رمان برای تو پارت 15

2
(1)

پارت پانزدهم

آرشا بسمت اتاق پخت رفت و بعد دقایقی از اونجا بیرون اومد
سها هم بدون اینکه به کسی تعارف کنه مشغول خوردن بود آرشا با صدایی که خنده درونش موج میزد رو به سها کرد و گفت یواشتر همش مال خودته منتها میتونی یه تعارف ریزم بما بزنی سها ابرویی بالا انداخت و با لحن بامزه ای گفت دست بزنین بهش بخدا خون به پا میکنم همش مال خودمه بعد دوباره مشغول خوردن شد تعجب کردم از اخلاق های این خواهر و برادر… چون اخلاق های جفتشون عینهو دو قطب مخالف آهنربا بود یکی شوخ و خنده رو عین سها و یکی جدی و خشک و در عین حال حامی مثل آرشا….

به صورت هاشون نگاه کردم

قیافه هاشونو تو ذهنم توصیف کردم آرشا یه مرد جذاب ،با موهای کمی بلند خرمایی رنگ،چشم و ابروی سیاه، و فک زاویه دار  در کل یه ادم جذاب و همچی تمام و هیکلی ورزشکارانه که  بطور قطعی آرزوی کلی دختره….

سها یه دختر ریزه میزه جذاب با موهای روشن و چشمای روشن و پوستی گندمی و اگه از فاصله نزدیک بهش باشی متوجه کک و مک روی صورتش میشی

نمیدونم چقدر محو تحلیل کردنشون بودم که آرشا به همراه قلیون از اتاق پخت بیرون اومد
سها بسمت آرشا رفت و باهم به نوبت مشغول چاق کردن قلیون بودن
سها رو بمن کرد و گفت هانا تو نمیکشی تا خواستم جواب بدم آرشا گفت وقت برا قلیون کشیدن هانا زیاده و بعد از جاش بلند شد و بسمت آشپزخونه رفت بعد چند لحظه کوتاه به همراه یک بشقاب میوه بیرون اومد و اونو جلوی من گذاشت و گفت درسته نمیتونی فعلا قلیون بکشی این میوه هارو بخور تا زودتر سلامتیتو بدست بیاری

با تعجب به کارهاش دقت کردم و بعد بیخیال شونه ای بالا انداختم و مشغول خوردن شدم

نمیدونم چقد اونجا مشغول گوش دادن به حرف این خواهر و برادر بودم یوقت بخودم اومدم که خمیازه به سراغم اومد از جام بلند شدم و بسمت بالا رفتم و روی تخت دراز کشیدم و به آغوش خواب رفتم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 2 / 5. شمارش آرا : 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

roya hedayatiii

- پناهنده به دنیایِ خیالی . . . !️
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x