ماه: آبان 1402
-
رمان چشم های وحشی
رمان چشم های وحشی پارت ۵۵
# پارت ۵۵ (کامیار) از ماشین پیاده شدم و کش و قوسی به تنم دادم. رانندگی طولانی مدت خستهام کرده…
بیشتر بخوانید » -
دلنوشته
آخرین نامه
سلام ماه کوچولو الان که دارم این نامه رو می نویسم ، پر از استرس و اضطرابم ! کاشکی می…
بیشتر بخوانید » -
دلنوشته
اولین باری که دیدمت
میدونستی اولین باری که دیدمت ، هیچ وقت فکرش رو نمی کردم که پادشاه قلبم بشی ! یادته!!! اولین باری…
بیشتر بخوانید » -
دلنوشته
من برات کافی نیستم؟..
_چی؟ داری میگی من برات کافی نیستم؟… بزار باور نکنم،بزار قبول نکنم میگی من برات کافی نیستم. منی که از…
بیشتر بخوانید » -
رمان بخاطر تو
رمان بخاطر تو پارت ۶۸
دستانش میلرزد نفرت وجودش را پر میکند چشمانش را سمت مالکی که بی هوش روی میز افتاده سوق میدهد و…
بیشتر بخوانید » -
رمان دلبرِ سرکش
رمان دلبرِ سرکش part41
در خانه را باز کرد و وارد شد _ مامان ؟ مامان _ جان بیا آشپزخونم چادر و کیفش را…
بیشتر بخوانید » -
رمان سقوط
رمان سقوط پارت هشت
چادر به سر گرفت و از خونه بیرون زد، بین راه متوجه پچپچهای در گوشی مردم شد؛ آه…
بیشتر بخوانید » -
رمان قلب بنفش
رمان قلب بنفش پارت شصت
رمان قلب بنفش💜✨ #پارت_شصت 《راوی》 لحظه ای خون جلوی چشمانش را گرفت... با دیدنش،صحنه ی تیدای غرق در خون در…
بیشتر بخوانید » -
رمان در بند زلیخا
رمان در بند زلیخا پارت پانزدهم
مشخص نبود ناگهان پنج نفر از کجا سبز شده بودند. خب حیاط زیادی بزرگ بود و جا واسه قایم شدن…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرامت
غرامت پارت 57
* -روی تخت دراز بکش و لباستو بده بالا. سری تکان دادم و روی تخت سرد دراز کشیدم پوستداغم با…
بیشتر بخوانید »