رمان بگذار پناهت باشم
-
رمان بگذار پناهت باشم پارت ۱۱
# پارت ۱۱ امشب با دیدن رادوین و اون دختر، تصمیمم برای رفتن جدیتر شده بود. دیگه دلیلی برای موندن…
بیشتر بخوانید » -
رمان بگذار پناهت باشم پارت ۱۰
# پارت ۱۰ زندگی همیشه طبق میل ما پیش نمیره! دیگه اون دختر شاد نبودم؛ شده بودم یک دختر منزوی…
بیشتر بخوانید » -
رمان بگذار پناهت باشم پارت ۹
# پارت ۹ تو اتاقم نشسته بودم و سرم تو پرونده ها بود. زندگیم مثل یک فیلم از جلوی چشم…
بیشتر بخوانید » -
رمان بگذار پناهت باشم پارت ۸
#پارت ۸ هنوز هم تردید داشتم. از کمد لباس هایم یک مانتو مشکی برداشتم و تنم کردم با یک روسری…
بیشتر بخوانید » -
رمان بگذار پناهت باشم پارت ۷
# پارت ۷ رها مقابلم نشست و نیکی جون برامون شربت آورد. نگاهم رو به تک تک اجزای صورت رها…
بیشتر بخوانید » -
رمان بگذار پناهت باشم پارت ۶
# پارت ۶ (رادوین) در خانه را باز کردم و روشا رو به داخل هل دادم. عصبی به سمت یخچال…
بیشتر بخوانید » -
رمان بگذار پناهت باشم پارت ۵
# پارت ۵ _ خانم محتشم، چهره نگاری این خانوم که تموم شد بفرستش پیش سروان حسینی. -بله، چشم. گردنم…
بیشتر بخوانید » -
رمان بگذار پناهت باشم پارت ۴
# پارت ۴ نیم ساعت نگذشته بود که با تکان های رضا از خواب بیدار شدم. -گرفتی خوابیدی؟ پاشو این…
بیشتر بخوانید » -
رمان بگذار پناهت باشم پارت ۳
# پارت ۳ بعد از برگشتن به سوئیت مخصوص خودمون از شدت گرما آنقدر ، عرق کرده بودم که دوباره…
بیشتر بخوانید » -
رمان بگذار پناهت باشم پارت ۲
# پارت ۲ سوار ماشین بابا شدم و به کاسه آبی که پشت سرم ریخته شده بود نگاه نکردم. همیشه…
بیشتر بخوانید »