رمان قلب بنفش
-
رمان قلب بنفش پارت بیست و هشت
رمان قلب بنفش💜✨ #پارت_بیست و هشت زمان حال 《آریانا》 دیروز،خیلی ناگهانی شایان زنگ زد و حرفی زد که هنوز ذهنم…
بیشتر بخوانید » -
رمان قلب بنفش پارت بیست و هفت
رمان قلب بنفش💜✨ #پارت_بیست و هفت 《ادامه فلش بک》 《راوی》 نزدیک های ظهر بود که آسو عزم رفتم به خانه…
بیشتر بخوانید » -
رمان قلب بنفش پارت بیست و شش
رمان قلب بنفش💜✨ #پارت_بیست و شش ×××××× 《راوی》 جلوی اداره ی آگاهی نگه داشت و از ماشین پیاده شد… داخل…
بیشتر بخوانید » -
رمان قلب بنفش پارت بیست و پنج
رمان قلب بنفش💜✨ #پارت_بیست و پنج 《آریانا》 صبح روز بعد،زود از خواب بیدار شدم و دوش گرفتم… کم کم آماده…
بیشتر بخوانید » -
رمان قلب بنفش پارت بیست و چهار
رمان قلب بنفش💜✨ #پارت_ببست و چهار 《آریانا》 سرم به شدت درد میکرد…نتونستم دوام بیارم و رفتم سمت جعبه ی داروها؛قرصی…
بیشتر بخوانید » -
رمان قلب بنفش پارت بیست و سه
رمان قلب بنفش💜✨ #پارت_بیست و سه 《تیدا》 _تو.….تو از گذشته خبر نداری تیدا جان؟! گیج شده بودم…توی این گذشته چه…
بیشتر بخوانید » -
رمان قلب بنفش پارت بیست و دو
رمان قلب بنفش💜✨ #پارت_بیست و دو 《تیدا》 _به نفعته که سنجیده عمل کنی و دهن ات رو ببندی…اگر بفهمم کوچیک…
بیشتر بخوانید » -
رمان قلب بنفش پارت بیست و یک
رمان قلب بنفش💜✨ #پارت_بیست و یک 《تیدا》 دوباره نیمه شب بود و من باز هم بیخوابی زده بود به سرم……
بیشتر بخوانید » -
رمان قلب بنفش پارت بیست
رمان قلب بنفش💜✨ #پارت_بیست 《آریانا》 بعد از اینکه صبحانه مختصری خوردیم؛همه رفتیم پیاده روی توی جنگل. راه رفتن توی اون…
بیشتر بخوانید » -
رمان قلب بنفش پارت نوزده
رمان قلب بنفش💜✨ #پارت_نوزده 《آریانا》 وحشت برم داشته بود و بی صدا اشک میریختم… خدایا خودت بهم کمک کن! کلید…
بیشتر بخوانید »