رمان مثل خون در رگ های من

رمان مثل خون در رگ های من پارت ۳۷

4.6
(54)

فلش بک:

(هیراد)

من مجبور شدم بخاطر کارم، تن بدم به چیزی که دوست ندارم!
چطوری باید به رزا میگفتم؟
از اولم با شغلم مخالف بود…حالا اگه میفهمید من بخاطر کارم یکی رو صیغه کردم…قیامت برپا میکرد!

من اون دختر رو برای ۲ ماه صیغه کرده بودم

این روزا خیلی کلافه بودم، حوصله ی هیچیو نداشتم…نه خودم، نه رزا، نه هیچ کسه دیگه…
دلم میخواست برای یک روزم که شده به هیچ چیز فکر نکنم و غصه ی هیچ چیزیو نخورم…نگران فردای خودم نباشم، نگران کارای خودم نباشم، نگران….

من از اولم به رزا گفته بودم بچه نمیخوام…بهش گفتم قرص بخور، جلوگیری کن…
گوش نکرد!
اخر به خواسته ی خودش رسید…
حالا بچه من چند ماه دیگه بدنیا می اومد!

پدر شدن خیلی حس خوبیه…
بهترین حس دنیاست…اینکه یکی صدات کنه بابا!

ولی بابا شدن لیاقت میخواست…هرکسی نمیتونه بابای خوبی برای بچش باشه، من میتونستم؟
من میتونستم برای بچم پدری کنم؟

نمیدونم….
من تکلیفم با خودمم روشن نیست، خیلی پشیمونم از اینکه ازدواج کردم…

نه اینکه رزا بد باشه…نه
من شرایطش رو نداشتم…
مطمئنم هنوز اون سیلی رو یادش نرفته…

زنم حامله بود و من بهش سیلی زدم!

کاش دستم میشکست…
به روم نمی اورد…ولی اونم انگار فقط بخاطر ایسان داشت باهام زندگی میکرد…
نه فقط رزا
حتی خودم!
منم بخاطر ایسان باهاش خوب شدم و سعی میکنم دلشو نشکنم…

بابا شدن لیاقت میخواست که من اون لیاقت رو نداشتم….
من حتی شوهره خوبی برای زنمم نبودم!

منی که یه روز به رزا میگفتم مگه مرد روی زنش دست بلند میکنه؟!

پوزخند نشست روی لبهام…

بهتر بود درمورد صیغه نامه چیزی به رزا نگم…دکتر بهش استراحت مطلق داده بود و این خبر براش مثل سم بود!
برای حال خودشم که شده نباید بگم…
بعد از اینکه همه چی تموم شد و بچه بدنیا اومد، همه چیو مو به مو به رزا میگم…

ماشینو توی پارکینگ گذاشتم و اومدم داخل خونه

هیراد_سلام…رزا کجایی؟

رزا از بالای پله ها داشت می اومد پایین
_سلام عزیزم…خسته نباشی

هیراد_ممنون…
خوبی؟ ایسانم خوبه؟

رزا_هردومون خوبیم

هیراد_خداروشکر

رزا_برو لباست رو عوض کن برات چایی بیارم

باشه ای گفتمو رفتم توی اتاقمون…لباسام رو عوض کردم

کشو رو باز کردم و صیغه نامه رو گذاشتم توش و درش رو قفل کردم و رفتم پایین……

(خبببببببببببببببببببب
دوستانی که به هیراد بیچاره ی بدبخت بد و بیراه میگفتن کجا تشریف دارن🙄🤣)

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا : 54

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Sahar mahdavi

✌️😁
اشتراک در
اطلاع از
guest
44 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
9 ماه قبل

خیلی کم بود🤧🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
9 ماه قبل

اووووو 😉
جوون🤣🤣🤣

sety ღ
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
9 ماه قبل

سحر مادر شوهرت مادر شوهره یا نه؟؟؟

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

🤣🤣🤣🤣🤣
این چه سوالیه ستی عفریته🤣

sety ღ
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
9 ماه قبل

سواله مهمیه😂😂
میخوام بدونم مادرش شوهرش تلافی خواهر شوهر بازی های سحر سر زن سهیل رو در میارخ یا نه😂😂

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

ستی عفریته نمیدونم چرا ولی دلم میخواد بشینم گریه کنم بعد بزنم زیر خنده🥴🥴🤣🤣🤣

sety ღ
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
9 ماه قبل

منم هر چند وقت یه بار اینجوری میشم🤣🤣🤣

sety ღ
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
9 ماه قبل

تنها درمانش اینه که گزیه کنی بعدش یخندی🤣🤣🤣🤣
بعد یه حال خوبی پیدا میکنی که نگم برات🤣🤣🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
9 ماه قبل

منظورش اینه رفتارش مثل مادر شوهر های واقعی یا نه خوب برخورد میکنه🤣

sety ღ
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
9 ماه قبل

😂😂😂

sety ღ
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
9 ماه قبل

منظورم اینه که از این اخلاقای مادر شوهری داره یا نه؟؟

sety ღ
9 ماه قبل

هنوزم از نظرم هیراد آدم بیشعوریه😌😌😌

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

🤝🤝👏👏👏🤣

Ghazale hamdi
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

ستی من خیلی فوضولم
زیر بوی گندم راجب رمان‌هام چی میخواستی بگی؟

Ghazale hamdi
9 ماه قبل

من دیگه به هیچ کدومتون اعتماد نمیکنم🥺🥲
همش منو میزارید توی دوراهی😢😢

Ghazale hamdi
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
9 ماه قبل

نخند🥺🥺
نامردا😭😭😭😭

Ghazale hamdi
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
9 ماه قبل

دارم تلافی میکنم😁

فاطمه
فاطمه
9 ماه قبل

مرتیکه غلط کرده پشیمون شده🫤💔😐

لیلا ✍️
9 ماه قبل

من به هیراد اعتماد کامل داشتم تعجب میکردم وقتی با رزا بد بود اصلا از اول معلوم بود

لیکاوا
لیکاوا
9 ماه قبل

به خاطر کارش مجبور شده دختر صیغه کنه؟

هعی من چه فکر هایی نکرده بودم که واسه عروسی آرش و رزا چه لباسی بپوشم💃

ولی پارت کم بود سحرجون عصر یه پارت دیگه هم بزار🙏

لیکاوا
لیکاوا
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
9 ماه قبل

سحر موندم تو بالاخره از رزا خوشت میاد یا نه؟🤣
وای مائده رو هم تند تند پارتشو بزار
به سهیل نگفتی خودش بیاد رمانش ارباب عمارت رو بزاره؟

لیکاوا
لیکاوا
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
9 ماه قبل

فکر کنم میخواد رمان خودشو و دوست دخترش رو بنویسه 🤣

لیکاوا
لیکاوا
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
9 ماه قبل

🤣
امیدوارم دختره قوی باشه و بهش زور نگن

سفیر امور خارجه ی جهنم
9 ماه قبل

هوم
جنازت بیاد براشون ایلاهیییی مرتیکه ی بز

فاطمه
فاطمه
9 ماه قبل

پارتتتتتت میخواااامممممممممم🥲🫠😂

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
Sahar Mahdavi
پاسخ به  فاطمه
9 ماه قبل

الان اقا سهیلتون براتون میزاره پارت رو😎
سهیل مهدوی برگشت…. 🤤

دکمه بازگشت به بالا
44
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x