رمان غرامت

رمان غرامت پارت 18

4
(161)

از روی تخت بلند شدم و به سمت حموم رفتم تا به صورتم آب بزنم..
تمام حرکاتم از روی آرامش بود، به خیال خودم انتقام می‌گرفتم اونم از کی؟
مهران!
مشتم پر از آب کردم با حرص به صورتم زدم دلم میخاست سرم زیر شیر آب کنم!
حرص کل وجودم گرفته بود تو کتم نمی‌رفت محروم شدنم از خانواده!
مگه عمو مرتضی قول نداده بود پس چیشد؟
فکر ندیدن عمو حسن شدت آب زدن به صورتم بیشتر کرد،
بلاخره با صورت قرمز از آب دل کندم و صورتم با تی‌شرت مهران خشک کردم
روی زمین کنار چمدون نشستم که غم توی دلم نشست..
عزیز همیشه می‌گفت یامورم با یک قطار جهاز می‌فرستم خونه بخت
ولی الان با یک چمدون!
اشکی سمج از گوشه چشمم پایین اومد روی لب خشکم نشست..
این مصیبت جدایی با حرف امروز مهران سخت تر شده بود!
راستش خودمم نمی‌خوآستم این روزا به خونه عزیز برم شاید روی رفتن و نگاه کردن به چشم‌های عمو حسن و نداشتم..
حتی الان از اون عذاب وجدانی که بخاطر من داره تحمل می‌کنه قلبم اذیت میشه چه برسه موقعی که درد از توی چشماش بخونم..
زیپ و کشیدم وبازش کردم..
همه وسایلام بود حتی گوشی‌…، هنوز مهران خونه بود پس برای احتیاطم شده فعلا گوشی‌ام و نبینه!
توی جیب کوچک‌اش جا دادم و لباسام رو زیر رو کردم آخر سارافن مشکی‌ام با زیری سفیدش و ساپورت کلفت مشکی ام برداشتم..
چشم چرخوندم تا روسری مد نظرم پیدا کنم که در محکم باز شد و صدای عصبی مهران به گوش رسید:
مگه من بهت نگفدم بیا پایین..

سعی کردم نگاهم به چمدون باشه و صدام آروم

-داشتم حاضر میشدم

با لگد به چمدون زد و باصدای بدی خورد به دیوار و کمی از لباس ها ریخت روی زمین

-فک می‌کنی می‌تونی من و حرص بدی؟الان بدبخت اینارو در عوض محروم کردنت از خانواده ات انجام میدی؟

آب دهنم قورت دادم و سعی کردم هنوزم خونسرد به نظر بیام دیشب روی خوب و خودمونی شو دیدم پس عصبی شدنت به نفعم نیست!

-نه فقط داشتم آماده میشدم یکم..

چونه‌ام محکم توی دست‌اش گرفت و بالا آورد، اجبارا دوباره چشمام تو چشمای سرد و عصبی‌اش گره خورد

-موقعی حرف زدن سرت مثل گاو ننداز پایین..

انگار بوی از ادب نبرده بود!

-فقد یکم طول کشیدم..

به ضرب دست‌اش از چونه‌ان کشید و که سرم تکون کوچیکی خورد و چشمام از هیکلش جاموند

– تا یک مین دیگه نیای پایین، اومدنم بالا زیاد به نفعت نیست..

در و محکم کوبید و رفت، سعی کردم نفس عمیق بکشم تا از حرص چندتا داد بلند نکشیدم..
تنها کسی بود که هرچی دوست داشت می‌گفت و زبونم افسار کشیده بود
زودتر دست جنباندم و حاضر شدم تا دوباره نکشیدمش بالا..
حاضر و آماده به سمت در رفتم، نفس عمیقی کشیدم و باخودم زمزمه کردم:
دختر آروم باش!
زود وا نده..

از پله‌ها آروم رفتم پایین که کم‌کم اواسط راه پله حاضرای توی سالن معلوم شده‌اند
که زودتر از همه حلیمه و مریم با زبون نیش دارشون به چشم اومدند..
اول معرکه رو حلیمه به دست گرفت

-خودشون کم‌اند که این تخم‌ترکه فاسد علیم راهی خونمون کردن..

پام موقع فرود روی پله‌بعدی خشک شد و صدای شکسته شدن قلبم توی گوشام سوت کشید و راه نفسم با بغض توی گلوم بسته شد..

-اونام خوب بلدن مادرجآن می‌دونند چی غالب مردم کنند، پدرمفنگی دخترش می‌خواد چی بشه!

فروریختم…
هرچی ساخته بودم
مفنگی!
توی گوشام برای هزار بار تکرار شد، بغضم شکست و اشکام تِلک تِلک به قول عزیز مثل مروارید روی گونه‌هام راه بست…
پلک‌هام لرزید و جلوی چشمام دریای خروشانی گرفت، چقدر آدما می‌تونند ظالم باشند!

-مامان بزرگ لطفا!

-چیه دختر جان مگه دروغ می‌گیم؟پدرش جز اینکه معتاد بود کارتن خوابم شد!

لرز توی دستام نشست و مشت شد..
مگه میشه یادم بره صورتِ بابا رو..
موهای پریشون
صورتِ کدر
بدن لاغر و کمر شکسته‌اش!
دستم به دهنم رسونم محکم فشار دادم
به عقب برگشتم و با حالی زار پله ها رو بالارفتم
خودم به اتاق رسوندم…
روی زمین نشستم و هق جان‌سوزی که از میان خاطرات کهنه چندسال پیش بود آزاد شد..
اون اگه معتاد بود حتی اگه من و ول کرد،
حتی..
باعث خجالت کشیدنم پیش دوستام شد
پدرم بود..
همونی که عزیز می‌گفت موقع دنیا اومدنت از خوشحالی غش کرد..
فقط به اون درد لعنتی مبتلا شد!!
مثل بچگی‌ام درست اون روز
کلاس چهارم بودم یک روز سرد بود
خیلی! حتی کاپشن پشمی هم نمی‌تونست جلوی سرما رو بگیره، بالاخره زنگ آخر خورد
شالی که دور دهنم پیچونده بودم و کلاه تا امتداد پیشانیم پایین کشیده بودم
فقط یک درز کوچیک برای دیدن گذاشته بودم…
همیشه من اولین نفر بودم که از مدرسه بیرون میومدم که زودتر برسم خونه و با عمو حسن پلی‌استشن بازی کنم
بیرون از مدرسه روی پیاده‌رو ایستادم به سختی چشم چرخوندم تا عموحسن ببینم..

-یامور باباجان

صداش اون صدای همیشگی نبود..ولی آوای یامور جآن‌اش درست مثل همیشه
قلبم می‌لرزوند و خون گرمی درون وجودم پمپاژ می‌کرد..
انگار برف جاش به شکوفه های درخت سیب داد و من غرق حس خوب
انگار توهم شکوفه ها اونقدر زیر پوستم رفت که کلاه از سر کشیدم تا چشمام صاحب صدای که یک سال ازش بیخبرم شکار کنه..
ولی نبود یا شاید بودم..
ولی چشمام نمی‌خواست اون جسم نحیف مچاله شده روی کارتن کنار در مدرسه رو همون پدر همیگشی فرض کنه..
ترسیدم..
من از پدرم ترسیدم
از موهای ژلویده‌اش حتی از اون استخون های در اومده ترقوه‌اش
یا پوست سیاه شده از سرماش..
لباساش..
تنها چیزی هنوز مالِ پدر من بود
اون ساعت نقره‌ای..
درخشش هنوز یادمه
۱۷ام آبان سال پیش من و عمو حسن برای تولداش گرفتیم
حتی خودم قفل‌اش بستم..
اون پدرم بود!
شکوفه های سیب به آنی جاشون به دانه‌های برف دادند..
کم‌کم بچه‌های دیگه با شوق بیرون اومدند، جلوی دیدم شلوغ کردن
ولی اون لنگان لنگان بچه‌ها رو کنار زد و به سمتم اومد، اشک چکید روی گونه‌ام
یک قدم به عقب برداشتم
چقدر شبیه کاریکاتور آدم بدِ کابوسام بود..
مگه بابا علی همیشه قهرمان نبود..
دستاش و باز ‌کرد، چرا لبخنداش مثل همیشه گرم نبود چرا اون صدفای سفید رنگ‌اش بهم چشمک نمی‌زد..
گریه‌ام شدت گرفت ، تو اعماق بچگیم فکر کردم اون دزدِ ساعت بابام دزدیده
شایدم بابام توی جای ترسناک زندانی کرده..
بیشتر قدم به عقب برداشتم…

-یامور بابا چرا گریه می‌کنی؟ببین بابا اومده!

هق زدم تن و بدنم لرزید،

-علی..؟

صدای عموحسین بود، کی‌رو علی می‌خوند؟ اون مرد ترسناک روبه‌روم با خوندن اسم علی به سرعت عقب گرد کرد و رفت
بین بچه‌ها غیب شد
درست مثل همون آدم ترسناک توی خوابم که هرموقع عموحسن بیدارم می‌کرد
می‌ترسید..
عمو حسین به سرعت به دنبالش دوید

چقدر بعد اون روز از بی‌تابی بابا علی‌ام تب کردم و از خواب پریدم..
نمی‌دونم چرا هرموقع به عزیز می‌گفتم که اون آدم بابام و دزدیده
اشک می‌ریخت..
چون اون بابای واقعیم بود..
من تو اوج پچگیم آخرین آغوش از خودم محروم کردم!
دستم دور زانوم گره کردم و سرم گذاشتم روش
کاش محرم این خاطره ها پیشم بود..
دست دور شونه‌ام مینداخت و می‌گفت:
بابات یک روز برمی‌گرده!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا : 161

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر
اشتراک در
اطلاع از
guest
159 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
بی نام
9 ماه قبل

😭😭😭😯وای الماس جان من بذاریکی پشت این دختردربیاد گناه داره قلبم دردگرفت….چقدقشنگ توصیفش کردی انگارداشتم باچشمام همه چیزومیدیدم قلمت خیلی خوبه دخترموفق باشی هرروز بهترازدیروزباش گلم

بی نام
پاسخ به  الماس شرق
9 ماه قبل

خیلی بده واقعا خداسرهیچکس نیاره

بی نام
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

پارت بعدروکی میدی

بی نام
پاسخ به  الماس شرق
9 ماه قبل

یه چیزی بگم من پری دریایی روخوندم ولی اینجاقلمت حس میکنم قوی تره همینطور پرقدرت بروجلوعزیزم واینکه پارت های طولانی باعث جذب خواننده میشه

بی نام
پاسخ به  الماس شرق
9 ماه قبل

می‌دونی حس میکنم وجودخودت تنها واسه قدرت قلمت کافیه همینکه همیشه بگی من میتونم پس صددرصد میتونی تودخترقوی هستی شاید واسه رشته ای که انتخاب کردی ناراضی باشی ولی واسه نویسندگی عالی هستی

بی نام
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

وای میبینی انکارفقط من وتوجغدیم بچه ها همه خوابن

بی نام
پاسخ به  الماس شرق
9 ماه قبل

منم داشتم با نامزدم حرف میزدم اومدم دیدم پارت اومده بس که تأثیرگذار بود نتونستم منتظرفردابشم کامنت بذارم صبح هم خیلی کاردارم دارم میرم چندتا آرایشگاه ببینم

بی نام
پاسخ به  الماس شرق
9 ماه قبل

سی تیر دیگه چیزی نمونده

بی نام
پاسخ به  الماس شرق
9 ماه قبل

من تجربی خوندم خیلی دوست داشتم متخصص مغزواعصاب بشم ولی متاسفانه کنکورگندزدم بیهوشی آوردم ورفتم نخواستم دیگه وقت تلف کنم وپشت کنکوربمونمیه مدتم دچار افسردگی شدم کلاکار روبیخیال شدم ولی بعدازعروسیم حتما می‌خوام برم سرکار

nika 😜😝
فن سایلنت 🤫
9 ماه قبل

واییی ، نویسنده ی عزیز
این پارتت ، فرا تر از فوق‌العاده بود !!
من که تا حالا این تجربه رو نداشتم ؛ با تمام لایه های قلبم ، احساسش کردم
خیلی خیلی ممنونم 💋🥰❤😍
لطفا با همین قدرت ادامه بده !!
قلمت جاودان !!
موفق باشی 👍🏻

nika 😜😝
فن سایلنت 🤫
پاسخ به  الماس شرق
9 ماه قبل

خیلی ممنونم ، عزیز دلم ❤💋
شما هم همچنین
انشاالله
از به بعد سعی میکنم که برات کامنت بزارم

لیلا ✍️
9 ماه قبل

الهی بمیرم براش😭😰💔💔💔

مهران عوضی دوست دارم با همین دستهام هم تو رو خفه کنم هم اون خونواده لعنتیتو البته به جز مالک🤧🤧

بی نام
پاسخ به  الماس شرق
9 ماه قبل

مهران بدنیست یعنی ذاتش بهترازبقیه خانوادشه خب رفتارشم میشه گفت حق داره آخه داداشش روتازه ازدست داده اونم به دست عموی همین دختر خب این خیلی سخته بایدیکم بهش حقم داد

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

توهم گیردادی به مالک

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

وای چقدگرمه من امروزبایدمیرفتم آرایشگاه ولی هرکاری میکنم حسش نیست امیرعلی زنگ زدگفتم بذارش واسه بعدازظهر خیلی گرممه

بی نام
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

یه چیزی بگم بخندی دیشب امیرعلی من آورده موهامو اندازه گرفته میگه حق نداری حتی یه سانت هم کوتاه کنی رنگم نمیکنی خودمم که با آرایش زیادمخالفم الان من فقط موندم برم آرایشگاه چیکارتوخونه خودمودرست کنم بنظرت بهتر نیست بااین خواسته های آقا

لیلا ✍️
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

وای خدا😂😂

نه خب الان که آرایش غلیظ انجام نمیدن برو آرایشگاه موهات مشکیه رنگ نکنی بهتره هر چی ساده تر قشنگ ترم میشه یه آرایش ملیح هم بگو رو صورتت انجام بدن

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

یه چیزی میگم نگی این دختره چقد امله ولی من تاحالاآرایش نکردم یعنی همه ی آرایش من یه رژتنهاست اونم اونقدکم رنگ که به زور میشه فهمیدرژ زدم

لیلا ✍️
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

نه اصلا تعجب نمیکنم منم زیاد اهل آرایش نیستم اتفاقا تازگی ها یکم ریمل میزنم وگرنه تنها آرایشم کرم و رژ بود سلیقه‌ایه دیگه عزیزم آدم باید خودش خوشگل باشه آرایش هم زینت صورته که زن رو زیباتر از قبل میکنه

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

آخه پوستم روشنه مژه هامم اینقدزیاده احتیاجی به ریمل ندارم ولی متاسفانه باعث مسخره ی بقیه هستم برام مهم نیست ولی خب گاهی اوقات واقعاداغ میکنم به همه چی آدم گیرمیدن آخه یکی نیست بگه به شماچه من اینجوری دوست دارم….🤬

لیلا ✍️
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

چه خوب😊

هر کاری کنی حرف مردم پشت سرته آدم بخواد با حرف این و اون زندگی کنه پس باید بست خونه بشینه تا کسی اونو نبینه

سعی کن خودِ خودت باشی زیبا و آراسته

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

بابا موهام تازیرباسنم دیگه زیادی بلنده آخه من چه مدلی انتخاب کنم تازه چندمدت پیش چندتا آرایشگاه دیدم همشون گفتن بایدیکم موهاتو کوتاه کنی

sety ღ
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

موهات انقدر بلنده موخوره نداره؟؟؟

بی نام
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

نه مامانم هنوزم مثل بچه هامنومینشونه وهزارجورتقویت کننده به موهام میزنه وشونش می‌کنه بعضی وقتا حس میکنم دوسالمه

لیلا ✍️
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

ایول به مریم بانو😂

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

مامانم عشقه منه ولی این روزایکم بی اعصابه درکش میکنم خودمم برام سخته بخوام ازشون دوربشم ولی بابام قول داده خودش بعدیه مدت کاراشودرست کنه بیادپیشم

لیلا ✍️
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

تو رمان هم بی اعصاب و دوست داشتنیه😂

خب چی از این بهتر خانواده‌ات هم میان پیشت😊

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

البته اینوبابام گفته فکرنکنم مامانم بیاد

لیلا ✍️
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

مامانت مغروره‌ها😂

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

بیش ازحد بیچاره بابام😂

لیلا ✍️
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

ایول به مریم بانو😯🙃

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

مثل بابام گفتی باهم همیشه به مامانم میگه مریم بانو می‌دونی من دوست دارم در آینده زندگیم مثل مامان وبابام باشه اوناواقعاعاشق همن بابام وقتی مامانم ونگاه می‌کنه بعداین همه سال هنوزم چشماش برق میزنه هنوزم ازسرکارکه میادهمدیگه رومیبوسن بعضی وقتا بهشون میگم منم اینجاهستم ها بابام میگه هستی که هستی چیکارت کنم چشاتودرویش دختره ی پررو🤣🤣

لیلا ✍️
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

آخیی😥😥

باباتو ندیده شخصیتش رو دوست دارم خدا نگهشون داره برات😍

خب تو هم خانم نازی دیگه امیر همیشه چی صدات میزنه؟

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

امیرعلی همیشه میگه نازنین خانمم ولی وقتی تنهاییم نه هر دقیقه یه اسمی دارم🤣

لیلا ✍️
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

اوکی فهمیدم بقیش مثبت هجده😂😂

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

منحرف نشوبابا همون عشقم جونم نفسم خانومم قلبم ازاین چیزادیگه

لیلا ✍️
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

چه رمانتیک😟😟😂😂

لیلا ✍️
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

واقعا بلنده حداقل تا روی کمرت کوتاهش کن

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

میگم که امیرعلی اجازه نمیده میگه کوتاهش کنی نه من نه تو بابا بامتراندازه گرفته که بعدازعروسیم هم اندازه بگیره یه سامان کم نشه من نبایداینوبکشم

لیلا ✍️
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

چه حساس😯

با همون متر خفش کن🤣

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

وای نگومگه دلم میاد……خیلی چندش بودنه؟🤣🤣🤣

لیلا ✍️
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

آره خیلی انقدر بهش رو نده بابا مردا همینجوریشم پرروئن😂😂

ولی بخوام جدی بگم این خیلی خوبه که برای خصوصی ترین چیزاتون هم نظر میدین مثلا منم اگه ازدواج کنم نمیزارم شوهرم ته ریشش رو بزنه یا موهاشو هم اونجور که من میخوام باید درست کنه

عاشقا زورگو هستن دیگه الان امیرعلیم روت حساسه و باید خوشحال باشی

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

من فکر میکردم فقط من ازته ریش خوشم میادنکوکلاهمه دوست دارن امیرعلی همیشه بخاطر من یه کوچولوریش می‌ذاره چقدم که بهش میاد یه اعتراف بکنم زیادی رودلم سنگینی کرده دیشب که اومدپیشم تازه از آرایشگاه اومده بود خیلی جیگرشده بودواسه اولین بارخودم رفتم توبغلش وصورتشوبوسیدم ولی بخداقشنگ حس کردم ازخوشحالی پرواز کرد🤦

لیلا ✍️
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

نه منم اینجوری هستم😂🤦🏻‍♀️

ببین تا الان چه جوری بودی که با یه بغل رفته رو ابرا بابا بسه عقده‌ایش کردی بدبخت رو

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

بخدادلم میخوادیکم شل کنم خودموولی خجالت میکشم زیادی معذب میشم بخداهمینم تایه ساعت نمیتونستم توصورتش نگاه کنم که خندید گفت نازنین خانم نمیخوای نگام کنی بخدایه بوس ناقابل بود اونم رولبم که نبوداینجوری چشاتومیدزدی

لیلا ✍️
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

همیشه اوایل سخته درکت میکنم من با یه حرفم خجالت میکشم همین بغل و بوس هم داشتم تایپ میکردم خجالتم میومد🙈🙈

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

بفرما میبینی گفتنش هم سخته چه برسه به انجامش

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

وااا یا شما دوتا خیلی خجالتین یا من خیلی چیزم 😂 🤦‍♀️

آخرین ویرایش 9 ماه قبل توسط sety ღ
لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

تو خیلی چیزی 😂😂

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

😂 😂

بی نام
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

نه عزیزم توچیز نیستی مازیادی مثبتیم

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

حالا وقتی داشتم سکانس های اونجوری امیر و گندم رو مینوشتم با اینکه زیاد مثبت هجده نبود یکم معذب بودن همش میگفتم لیلا زشته مردم بخونن چی میگن😂🤦🏻‍♀️

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

یه جوری میگی انگار پورن نوشتی😂🤦‍♀️
دوتا ماچ و بغل که چیزی نداره😁😂

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

آره خداییش ولی خب بازم یه جوریه برام

فکر کنم من و نازی غیر عادی هستیم😂

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

لیلا از الان دلم واسه شوهرت میسوزه😂🤦‍♀️

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

چرا 😂😂 من کلا یه جوریم فقط میخندم یعنی بخوام عشوه بریزم کار خراب میشه بنده خدا فکر میکنه دیوونه شدم

بعد یکمم بدجنس و وحشی هم تشریف دارم آخر سر طرف رو روانی میکنم😂😂

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

ببین خودت الان دلایلی که دلم باید براش بسوزه رو گفتی😂😂
ببین من تو فانتزیام شوهرم باید اجازه بده بازوهاشو گاز بگیرم😂🤦‍♀️
اصلا به طرز وحشتناکی هر چند وقت یه بار باید حرصم رو با گاز گرفتن خالی کنم😂🤦‍♀️

sety ღ
پاسخ به  الماس شرق
9 ماه قبل

فک کردم فقط من اینجوریم🤣🤦‍♀️

بی نام
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

شما دیگه رددادین

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

بریم زیر پارت رمانت اینجا دیگه خیلی شلوغه

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

منو وتواعجوبه ایم

sety ღ
پاسخ به  الماس شرق
9 ماه قبل

🤣 🤣 واییییی
از نظر من برا کسی که ندونه همون سه نقطه بهتر از توصیف جاهای منحرفیه

sety ღ
پاسخ به  الماس شرق
9 ماه قبل

من خودم از دوازده سالگی رمان میخونم چیز بدی نیست ولی اینکه یه دختر دوازده ساله از رمان بخواد آشنا شه بده از نظرم

sety ღ
پاسخ به  الماس شرق
9 ماه قبل

آره😂🤦‍♀️
همه اینجوری نیستن که 😂

sety ღ
پاسخ به  الماس شرق
9 ماه قبل

بعد شک نکن شونزده به بالا ها قاعدتا از دوستایی جایی شنیدن راجبش و اطلاعاتشون کافیه😂

بی نام
پاسخ به  الماس شرق
9 ماه قبل

🤣🤣🤣🤣حالا رمان منوواسشون کامل تعریف کن سه نقطه هم نذار البته اگر کارم به بیمارستان نکشه بااین ترسم

آخرین ویرایش 9 ماه قبل توسط بی نام
sety ღ
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

نازی هر چقدر تلقین کنی به خودت و بگی کارم به بیمارستان میکشه شک نکن این اتفاق میافته…
یکم ریلکس کن… تو که شورهتم خدا رو شکر خوبه و حواسش بهت هست…
انقدر هی نگو فلان و بهمان ای بابا😂

لیلا ✍️
پاسخ به  الماس شرق
9 ماه قبل

مثبت که آره ولی به نظر من زیاد نباید بهش پرداخته شه مگه فیلم آموزشیه در حدی که به روند رمان کمک کنه حالا اونجوریم نه که بغلم کرد و تموم یه حد وسط داشته باشه بعضی رمان ها هم واقعا شورشو در آوردن بچه دوازده ساله هم پای گوشی نشسته براش تاثیر بد داره

sety ღ
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

نازی فک کنم انقدر که امیر علی تشنه است شب عروسیت بیچاره شی 😂 😂 😂

آخرین ویرایش 9 ماه قبل توسط sety ღ
بی نام
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

نگاه توروخداتوهی میای یه تیربه من میزنی ومیری ها یعنی شدی بلای جونم …..نه خبرم امیرگفته تاخودم نخوام کاری باهام ندارم خوبه تو جای اون نیستی که اگربودی فکرکنم پدرمنودرمیاوردی🤦😞

sety ღ
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

نازی بنده خدا رو چقدر منتظر میخوای نگه داری؟؟😂🤦‍♀️
فک کن یه بوس رو لپش زدی داشته ذوق مرگ میشده تصورش کن برا بقیه چیزا😂
بعدشم خجالت واس چی میکشی شوهرته خوب…
با اون کارای خاک بر سری نکنی با کی کنی؟؟؟ 😂😎

بی نام
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

ازدست تودختر

بی نام
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

خیلی ناراحت نباش چندروزدیگه خواهی نخواهی مجبورم به کارای خاک برسری

لیلا ✍️
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

😂😂 خیلی خوبه که برده نفسش نیست و میتونه خوددار باشه از این دست مردا خوشم میاد ولی همونجور که اون درکت میکنه و بهت احترام میزاره تو هم خواسته هاش رو ندیده نگیر رک بگم بوسش کن بغلش کن مردا عین بچه میمونن تشنه نوازش و محبتن

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

الان دارم پیشرفت میکنم خیلی بهترازقبل شدم ولی خب بعضی چیزا واقعادست خودم نیست باورکن وقتی منومیبوسه اصلا میرم یه دنیای دیگه تموم بدنم بی حس میشه بیچاره میگه حالامن ببوسم لذت ببرم یاتوروبگیرم زمین نیفتی😊ولی واقعاامروز به خودم قول دادم ببوسمش

لیلا ✍️
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

تو چرا انقدر گندمی🤣🤣🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️

خب بشینی به نظرم بهتره😂

دارم مشاوره زناشویی میدم🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️

ببین دخترم نازنین جانم خجالت خوبه اما وقتی مانع چیزی بشه باید کنارش گذاشت سعی کن از این پیله ای که دورت ساختی بیرون بیای نمیگم یهو برو بغلش و بوس و این چیزا نه یکم سیاست زنانه به خرج بده یه جوری که اون طرفت بیاد و تو هی ازش فرار کنی یه لباسی میپوشی چشاش دربیاد بعد عین ماست بهش زل نزن اگه برات سختته چشاتو ببند و بوسش کن مطمئنا بعدش ولت نمیکنه ولی تو سریع وا نده از دستش فرار کن تا بیشتر کلافه‌اش کنی بزار همیشه براش دست نیافتنی باشی

آخرین ویرایش 9 ماه قبل توسط نویسنده ✍️
بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

من کلا دست نیافتنیم امیرعلی میگه فکرکنم اگرپیرهم بشم کنارت بازم همینقدر به اندازه ی الان تشنه ی فقط یه بوسم ازت ….متاسفانه آقاهمش وقتی ایستادم منو گیرمیندازه …وای نگومن گندم نیستم اون دختره دیگه خنگ بود

لیلا ✍️
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

من به جای اون دارم حرص میخورم یه کاری کن تو رمان فحش نخوری جان من😂

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

اونوکه میخورم اولین نفرم ستی اینقدفحش بارونه می‌کنه که جدوآبادم هم آبادمیشه🤣🤣

لیلا ✍️
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

خب اونم اشتباه میکنه وقتی میبینه میفتی باید جای دیگه خفتت کنه😂😁

بازم گندم یکم باهاش راه میومد کجاش خنگ بود آخه🤔

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

هیچی شوهرش شب عروسی ولش کردرفت خنگ نیست من باشم خفش میکنم اصلامیکشمش

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

حتما اینجوری بیشتربهش خوش میگذره دیگه …خفت روخوب اومدی🤣🤣واقعا هم هفتم می‌کنه شانسم نداره بایه مرده طرفه بیچاره

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

نازی همین جوری دست نیافتنی هست برای امیر بد بخت😂😂😂😂
ولی یادته لیلا هی میگفتی امیرا فلانن… ببین امیر نازی چه خوبه😂🤦‍♀️

بی نام
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

قربونش برم من آره بخدامطمئنم هیچ مردی اندازه ی امیرعلی نمیتونه باکسی که محرمشه درحدفقط چندباربوسه توسه سال سرکنه

لیلا ✍️
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

خدایی کمن همچین مردهایی

ایشاالله من و ستایشم یکی مثل امیر تو پیدا کنیم 😂😂 فقط احیانا چشم مشکی باشه

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

ایشالااا😂😂
چشم مشکی ش مهم نیست برام فقط خوشگل و خوشتیپ باشه کافیه😁😂

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

حتمابراتون سفارش میدم امیر من چشماش قهوه های روشن

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

ولی فکرنکنم ستی ازاین مثبتاشوبخواد🤔🤣

sety ღ
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

شوهر تو که مثبت نیست😁😂
بهش یکم رو بده ببین چی کارا که نمیکنه

بی نام
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

اینوخوب اومدی اگر بهش روبدم فکرکنم بایددوقلوبزام🤣🤣🤣🤣

بی نام
پاسخ به  الماس شرق
9 ماه قبل

نه بابا تو دیگه خیلی پرتوقعی😉

بی نام
پاسخ به  الماس شرق
9 ماه قبل

آره بخدابمیرم براش

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

شماها میگفتین امیرا اینطورین وگرنه من امیر عابدزاده‌مو با کسی عوض نمیکنم😂😂

دارم خل میشم کم کم

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

خل بودی لیلا🤣🤣

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

ببند فقط😂😂

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

🤣🤣🤣🤣🤣

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

بچه ها من باشماحالم خیلی خوب میشه توروخداهمیشه باشین خیلی همتون دوست دارم البته لیلارویه جوردیگه ولی بازم همتون عزیزین برام😘

sety ღ
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

چون لیلا رو بیشتر دوست داری من میرم اصلا🤣🤣🤣

لیلا ✍️
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

منم دوست دارم بچه دار هم بشم روزی با اونم بیام تو سایت با هم حرف بزنیم دوست دارم روزی برسه همه بیاین شمال خونه من😂😂

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

لیلا میگن تعارف اومد نیومد داره هااا😂😂😂
به خودت میای میبینی فردا صبح در خونه تیم🤣🤦‍♀️

بی نام
پاسخ به  الماس شرق
9 ماه قبل

نه همتونو دوست دارم ولی لیلا کسی بود که قفل رازهای منوباز کرداول ازهمه بالون درددل کردم کلا یه حس مثبتی بهم میده ولی همتونو دوست دارم عاشقتونم بخدا

لیلا ✍️
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

اصلا نمیدونم چرا انگیزه نوشتن ندارم یعنی ایده دارما میدونم باید چیکار کنم ولی انگار مغزم قفله 😓😓

لیلا ✍️
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

اینجوری بخوام پیش برم مثل رمان دلارای میشه ماهی چند تا خط میتونم پارت بدم الان قسمت یازده رو هنوز کامل نکردم

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

فدای سرت کجاش گیرکردی بگوتاازواقعیت کمکت کنم

لیلا ✍️
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

نه میدونم باید چی بنویسم ولی انگار انرژیم رو از دست دادم مرسی عزیزم گاهی اینجوری میشم الان که داشتم مینوشتم یهو قلمم روون شد😂

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

😂 😂
😂لیلا خیلی داری سخت میگیریاااا 😁

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

خب عزیزم باید سخت بگیرم نویسندگی کردن هم این مکافات رو داره دیگه🙃

لیلا ✍️
پاسخ به  الماس شرق
9 ماه قبل

پوف بیا بغلم🤗😭

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

به مهران چه؟؟؟ خانواده مهران خانواده مالک هم هست و ااون عوضیا رو باید خفه کنی نه مهران رو😡😡😡😡

بی نام
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

وای فکرکنم توتاآخراین داستان سرمالک خودتوهلاک کنی

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

چون مهران از هر بهانه ای استفاده میکنه که یامور رو اذیت کنه مگه این دختر چه گناهی کرده جز اینکه به خاطر عموش پشت پا زده به آینده‌اش مهران هم چون نمیتونه از عمو حسنش انتقام بگیره گیر داده به این بدبخت طرف مالک رو میگیرم چون از همشون عاقل تره و یه جورایی حس میکنم تافته جدا بافته‌ست😂

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

میترسم ته داستان بفهمی ازهمه بیشعورتره اون موقعیت که قیافت دیدنی میشه

لیلا ✍️
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

آره خب باید از این آدمای آروم و مرموز ترسید چون یهو یه کاری میکنند که انتظارش رو نداری ولی اگه الماس کاری نکنه فعلا به مالک اعتماد دارم 😂

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

🤣🤣🤣خیلی مطمئنم نباش

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

به مهران اعتماد کن لیلا😁😎

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

نمیگم آدم بدیه نه خب اونم تو منگنه قرار گرفته مجبور به این ازدواج شده از اون طرفم مرگ داداشش روش تاثیر گذاشته ولی اشتباهی داره رو سر یامور حرصشو خالی میکنه اتفاقا میتونم بفهمم چقدر دل رحمه و مهربونی هم تو وجودش هست

اما نمیدونم چرا ازش خوشم نمیاد کلا گیر دادم به مالک احساس میکنم یه جذبه و ابهتی داره که مهران از داشتنش عاجزه

لیلا ✍️
پاسخ به  الماس شرق
9 ماه قبل

نامزدش کیه دیگه🗡🗡

لیلا ✍️
پاسخ به  الماس شرق
9 ماه قبل

خبیث کی بودی تو☹️☹️

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

الان مهران کاریش نداشت ک😐
اون خانواده کثافتش بودن😂🤦‍♀️

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

چرا همون اول با نیش و کنایه‌هاش میخواست روحشو خراب کنه

تو هم ازش طرفداری نکن یه لشگر آدم دوروبرشه…یامور بدبخت تنها میونشون اسیره

آخرین ویرایش 9 ماه قبل توسط نویسنده ✍️
sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

نترس مهران با یاموره😎😂

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

در آینده چرا ولی فعلا که تنهاست

سارا ساوا
سارا ساوا
9 ماه قبل

سلام پارت جدید نیومد هنوز؟

سفیر امور خارجه ی جهنم
9 ماه قبل

قلبم برا یامور شرحه شرحه شد🥺💔

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  الماس شرق
9 ماه قبل

😂😂💔

دکمه بازگشت به بالا
159
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x