رمان غرامت

رمان غرامت پارت 17

4.1
(38)

نفس پر حرصم بیرون فرستادم، خودش مقصر این هیکل بیرون ریخته بود
طبق اوامر برق رو خاموش کردم، که خودش زود دس به کار شد و نور چراغ قوه‌اش رو انداخت
به سمت تخت رفتم
به دنبال راهی برای فرار از خوابیدن کنارش لب زدم:
-هر دومون جا میشیم؟

خودش و کمی کنار کشید و گفت:
آره دراز بکش خوابم میاد

با کمی مکث روی تخت دراز کشیدم، یک دستش زیر سرم بود و دست دیگه‌اش روی چشماش
تقریبا توی حلق هم بودیم و بدنامون با بیشترین تماس،
احساس می‌کردم قلبم توی شکمم نبض می‌زنه ، کمی توی جام غلت زدم و پشت به او دراز کشیدم
که او به سمتم برگشت و دستش را دور شکمم گره کرد و سرش را داخل گردنم فرو کرد
نفس‌هاش گرم بود و چیزی طول نکشید که منظم شد
ولی چشم های من با اون آب سرد کاملا خواب از سرش پریده بود..
پاهای‌اش جفت پای ظریفم را به حصار داشت و دستانش حلقه تنگ دور شکمم
نفس پر حرصی کشیدم، دلم پر کشید سمت آن شب‌های که طاق باز می‌خوابیدم و صبح با نوازش های عمو بیدار میشدم
چشمام جوشید…
چطور عمویم را مهار کرده بودند که تا الان سراغم را نگرفته بود..

***

پلک‌هایم را برهم فشردم و خمیاز‌ه‌عمیقی کشیدم و کم کم پلک‌هایم از چشمانم فاصله دادم
نور خوشید از لابه لای پرده حریر روی پاهای خوش‌تراش سفیدم می‌تابید
سرم به سمت مهران چرخوندم ولی نبود!
نیم خیزشدم گیس هایم اطرافم پراکنده شد، با حس کسلی که از گریه دیشب منشا گرفته بود پاهام از تخت آویزون کردم و بلند شدم، حتی کش‌موهایم نبود که اون‌هارو ببندم
کلافه دور خودم گشتم تا چیزی پیدا کنم، ولی دریغ از چیزی، نفس پر از حرصم و بیرون دادم..
انگار باید اینجوری سر می‌کردم
با صدای در زدن ، کنجکاو دوباره روی تخت برگشتم و کمی پرده رو کنار زدم
طولی نکشید که مالک در رو باز کرد..
با اومدن عمو مرتضی و پشت سرش مهتاب با یک چمدون بزرگ ابروهام پرید..
مهتآب اینجا چیکار می‌کرد؟
به خاطر ارتفاع صداها واضح نمی‌رسید، مالک چمدون از مهتآب گرفت، اخماش توهم کشید و بعد باصدای بلندی که به گوش منم رسید گفت:
مهراان!

پس مهران خونه‌است!
کمی‌بعد مهرانم به جمعشون پیوست، نمی‌دونم عمو مرتضی آروم با چهره کلافه چه چیزی و که به مالک گفته بود رو دوباره برای مهران گفت..
مهران سری به چپ و راست تکون داد و روبه مهتآب کرد!
مهتآب عصبی طرف عمو مرتضی چرخید
کلافگی امونم بریده بود، نمی‌تونستم چیزی بشنوم..

-گفتم نه عمو، بزرگتری حرمتت واجبه خودت دست خانوم بگیر برو زن من جایی نمیاد!

مثل همیشه مهران افسار پاره کرده بود و صداش می‌رسید، با استرس لبم و گاز گرفتم!
مگه قرار بود کجا برم؟
دوباره عمو مرتضی آروم چیزی و گفت و متقابلا مهران داد زد:
چه قول و قراری عمو؟اون برگه رو مالک امضا کرده الان شوهر یامور منم، و دوستم ندارم زنم دیگه خانواده‌اش ببینه تمام!

قلبم توی دهنم می‌کوبید، چه برگه‌ای؟یعنی چی که نمی‌خواد بزاره خانواده‌ام ببینم؟
مالک دستی به شونه مهران زد و چیزی به عمو مرتضی گفت که اونم به مهتآب ، از خونه بیرون زدند!
یعنی واقعا نزاشت خانواده‌ام ببینم؟
هول و ولای این که قرار نیست دیگه خانواده‌ام ببینم به جونم افتاد، دستام بهم گره زدم و فشار دادم..
مهران و مالک یکم تو حیاط حرف زدن و برگشتن داخل، از پنجره خودم و فاصله دادم و با استرس به در چشم دوختم..
ده‌مینی نگذشته بود که در باز شد و چهره اخمو و جدی مهران معلوم شد..
چمدون و کنار کمد و گذشت و نگاهی سطحی به من..

-بیا لباست و آوردن

گره دستام باز و دستم مشت کردم تا استرسم با فروکردن ناختم توی کف دستم کم کنم..

-چرا نزاشتی زن عموم ببینم..؟

تی‌شرت و از تن‌اش کند و گلوله و انداخت طرف در حمام و خیلی عصبی جواب داد:
چون گردنم کلفته!

بیشتر ناخنم توی گوشت دستم حس کردم، زبانم رو توی دهانم چرخوندم تا چیزی بارش نکردم..
سعی کردم همین روال آروم پیش برم

-یعنی چی؟

تی‌شرتی از توی کمد کشید و به سمتم برگشت و چشماش و قفل چشمام کرد
می‌تونم بگم درجا کیش‌وماتم کرد..!

-شوهر داشتن تو لغت نامه تو چیه؟

بی‌اراده زبونم چرخید و تند و تیز لب زدم:
شوهر تو لغت نامه من نیست!

یک تای ابروش انداخت بالا و پوزخندی گوشه لب‌اش، تی‌شرت توی دستاش مشت کرد و من بیشتر تو خودم فرو رفتم، ولی هنوز نقاب حماقت توی چهره‌ام داشتم..

-عه!چه بد یامور خانوم
الن این لغت نامه که تو ذهن کوچیک شماست عمو داره نه؟

نزدیک تخت شد و کمرش خم کرد
سکوت کردم!
در عوض تمآم حرف یا فوحش های که می‌تونستم بدم، دندون روی هم سابیدم
تا خودم به کشتن ندادم!
که اینبار صداش و بالا برد:
بهت میگم داره یانه؟

-دار..ه

سرش تند تکونی داد و دستش رو خیلی ناگهانی پشت گردنم گذاشت و سرم به طرف خودش کشید..

-دِ نه دیگ، تو اون مغز پوکت از این به بعد لغت نامه مهران جا میدی
توش فقد من قراره باشم و زندگیم
عمو پَر!

بدنم رو کمی جلو کشیدم تا کشش دستش گردنم رو نشکونده و هنوز استوار میخ چشماش بودم و زبون خارج از اختیار می‌تآخت!

-من اسیر تو نیستم.

-هستی، از اسیرم بدتری بفم دختر علی

با سکوتم دستش و برداشت و همانطور که تی‌شرت شو تن‌اش می کرد گفت:
لباس بپوش بیا پایین!

بدون انتظار پاسخی از طرف من از اتاق بیرون رفت، از حرص بالشت روی تخت و سمت در پرتاب کردم

-پسره عوضی!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.1 / 5. شمارش آرا : 38

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر
اشتراک در
اطلاع از
guest
192 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سارا ساوا
سارا ساوا
پاسخ به  الماس شرق
10 ماه قبل

مرسی عزیزم💞رمانت خیلی جذاب 🙏😍

بی نام
پاسخ به  الماس شرق
10 ماه قبل

مرسی،😘

سارا ساوا
سارا ساوا
پاسخ به  الماس شرق
10 ماه قبل

نیومد هنوز🙃

لیلا ✍️
10 ماه قبل

خسته نباشی الماسی👏🏻👌🏻

عزیزم تو پارت قبلی برات کامنت گداشتم برو چک کن اینجا جواب بده😊

لیلا ✍️
پاسخ به  الماس شرق
10 ماه قبل

آهان از اون لحاظ سعی کن فکرهای منفی رو از خودت دور کنی با مطالعه و تلاش مطمئنا موفق میشی جانم 😊

لیلا ✍️
10 ماه قبل

زورگوی عوضی قبل از خوندن این پارت حدسش رو میزدم میخواد همچین ظلمی به یامور کنه من به جای این دختر باشم یه جوری بی تفاوت و سرد میشم نفهمه از کجا خورده یتیم گیر آورده داره برای خودش میتازونه پسره…..😑😑

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

راستی باامیرعلی آشتی کردم ولی قبلش حسابی حرصش دادم داشت سکته میکرد بهش گفتم واقعاازت ممنونم من فکراموکردم تصمیم گرفتم توروول کنم وااااااای بایدبودی می‌دیدی چه شکلی شد منم به زورجلوخندموگرفتم….وقتی دیدم اشک تو چشماش جمع شد دیگه نتونستم تحمل کنم بهش گفتم بیشعورتوکه نمیتونی تحمل کنی بیخود می‌کنی تریپ آدمای روشن فکرودرمیاری میگی میرم که راحت فکراتوکنی و تصمیم بگیری اونم چقدازم معذرت خواهی کردو دیگه آشتی کردم باهاش ولی یه سیلی زدمش تادیگه ازاین کارانکنه

لیلا ✍️
پاسخ به  بی نام
10 ماه قبل

وای خدا عجب نقشه ای چیدی دختر تا اون باشه از این کارا نکنه 😂🤣

ای کاش اونجا بودم قیافه هردوتون رو میدیدم

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

وای قیافش دیدنی بودبخدا

لیلا ✍️
پاسخ به  بی نام
10 ماه قبل

ولی بهترین کار رو کردیا کم کم داری بدجنس میشی یه وقت امیرعلی نگه حرفهای لیلا روت اثر گذاشته منو تنبیه کردی😂

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

دقیقا بهم گفت قبلاً ازاین زبونا نداشتی ایناتاثیردوست مجازیته که حسابی نااهله😉🤦

لیلا ✍️
پاسخ به  بی نام
10 ماه قبل

چون الان به نفعش نبوده این حرف رو زده نکنه انتظار داشت تو ازش معذرت خواهی کنی پررو رو ببینا🤣🤣🧐🧐

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

آره دیگه میبینی نبایدبراش دل سوزوند

آخرین ویرایش 10 ماه قبل توسط بی نام
بی نام
پاسخ به  الماس شرق
10 ماه قبل

حقش بود

sety ღ
پاسخ به  بی نام
10 ماه قبل

نازی شییرینی بده😂😂😂

بی نام
پاسخ به  sety ღ
10 ماه قبل

شیرینی چی

sety ღ
پاسخ به  بی نام
10 ماه قبل

آشتی دیگه😁😂

بی نام
پاسخ به  sety ღ
10 ماه قبل

آها اونومیگی شیرینی چه قابلی داره عزیزم بعدمن ازاینجاچطوربهت شیرینی بدم…..راستی بوسش که نکردم هیچ نذاشتم اونم بوسم کنه گفتم حالا که روش کراشی یکم حرص بخوری ازدستم🤣🤗

sety ღ
پاسخ به  بی نام
10 ماه قبل

هر وقت تهران بودی آدرس میدم بیاری برام😂😂😂
من به شوخی میگفتم بوسش کن خودم جات بودم عمرا اگه بوسش میکردم😁😂
تازه شب عروسیم مث گندم درو قفل میکردم😂😎

بی نام
پاسخ به  sety ღ
10 ماه قبل

بخدا بس که لیلا گفته تصمیم صددرصد گرفتم اینکاروبکنم

sety ღ
پاسخ به  بی نام
10 ماه قبل

فوقش یه شب بتونی از دستش در بری تهش که چی؟؟؟ 😁 😂
تازه اینجوری تشنه تر میشه بد تر میکنه هاااا 😂 😂 😂 😂

آخرین ویرایش 10 ماه قبل توسط sety ღ
بی نام
پاسخ به  sety ღ
10 ماه قبل

وااااای دخترمن کم استرس دارم الان بجای دلداریته

sety ღ
پاسخ به  بی نام
10 ماه قبل

گفتم درو روش نبندی که بد میشه وگرنه اوکیه😁😂

sety ღ
پاسخ به  بی نام
10 ماه قبل

استرس چی داری یه… ساده است😁😂🤦‍♀️

بی نام
پاسخ به  sety ღ
10 ماه قبل

همون نقطه چینش منوکشته

sety ღ
پاسخ به  بی نام
10 ماه قبل

نازی هر چقدر بیخیال تر باشی بیشتر بهت خوش میگذره😁😁
به این فکر کن که اگه چیز بدی بود و درد وحشتناکی داشت که انقدر آدما معتادش نمیشدن😂😁🤦‍♀️

بی نام
پاسخ به  sety ღ
10 ماه قبل

وااااای یعنی منم قراره معتادبشم فکرنکنم ها آخه من زیادی شوتم

sety ღ
پاسخ به  بی نام
10 ماه قبل

شاید خیلی خیلی ازش خوشت اومد کسی چه میدونه 😂 😂

بی نام
پاسخ به  sety ღ
10 ماه قبل

فازانحرافیت زیادی زده بالا 🤣🤗راستی چندسالته؟

sety ღ
پاسخ به  بی نام
10 ماه قبل

هر چن وقت یه بار این شکلی میشم😂🤦‍♀️🤦‍♀️
18

بی نام
پاسخ به  sety ღ
10 ماه قبل

فدات بشم هنوز که بچه ای یه سوال جان من راست بگو عاشق شدی؟یاهستی؟

sety ღ
پاسخ به  بی نام
10 ماه قبل

من کجام بچه اس؟😑 تو خیلی بزرگی😂😂😂
نه عاشق شدم نه هستم😁

بی نام
پاسخ به  sety ღ
10 ماه قبل

خوشم هم بیاداینقده خجالتی هستم که رونکنم🤦

بی نام
پاسخ به  sety ღ
10 ماه قبل

تهرانی هستی پس درصد اینکه همدیگه رو ببینیم زیاده منم بذاره همونجا زندگی کنم

sety ღ
پاسخ به  بی نام
10 ماه قبل

والا من اصلا نمیتونم از خونه بیام بیرون رفتم تا سرکوچه شیر بگیرم انگار دارم تو خود جهنم راه میرم🤦‍♀️🤦‍♀️
کلا تابستونا پامو از خونه بیرون نمیذارم 🤦‍♀️ 😂 😂 😂

بی نام
10 ماه قبل

این پسره معلوم نی باخودش چندچنده نه به بغلش نه به این زورگوییش

لیلا ✍️
پاسخ به  بی نام
10 ماه قبل

همین الان داشتم سکانس تو و امیرعلی رو مینوشتم اوه نمیدونی که چیشده اصلا نمیدونم طرف تو باشم یا امیرعلی

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

کجاش بودی که نمیدونی طرف کی روبگیری بایدهمیشه طرف من باشی

لیلا ✍️
پاسخ به  بی نام
10 ماه قبل

هنوز اوایلشه خب تو یکم به خاطر افسردگی و اینا حساس شدی بعد سرش داد زدی😞😞

دیگه نمیگم تا بیشتر از این باز نشه😂

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

اوووووه اینقدسرهمه جیغ جیغ کرده بودم تواونمدت که نگوولی واسه یه بارتوعمرم یه اشتباه کردم که ایشالاخداببخشدم اون باری بود که گفتم مهردادبرام یه ویدیو فرستاده داشت خودشومیزداونروزخیلی حالم بدبودوفق جیغ میزدم بابام چون ترسیده بودوهول کرده بودنتونست جلوموبگیره امیرعلی منوبغل کردخاک توسرم حالم بدبودخودموازش جدانکردم ولی بعدش باهاش کلی دعواکردم میبینی چه پرروم

لیلا ✍️
پاسخ به  بی نام
10 ماه قبل

اوه اوه این اتفاقا بعد نامزدیت بوده دیگه؟

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

آره نامزدبودیم ولی هنوز محرمیت نخونده بودیم آخه امیرعلی بخاطردانشگاهش نمیتونست منوعقدکنه بعدازاینکه لیسانس گرفت اجازه ی زن گرفتن بهش دادن یعنی خود دانشگاه ارتش مقرراتش اینه که تالیسانس نگرفتن نمیتونن عقدکنن

لیلا ✍️
پاسخ به  بی نام
10 ماه قبل

واقعا چه جالب😮
یه سوال اون موقعی که خواستگاریت اومده بود چند سالش بود که لیسانسش رو نگرفته بود؟

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

امیرعلی یه مدت قیددرس روزد اون زمان همه شون درگیربیماری امیرحسین داداشش بودن برای همین خیلی دورتررفت دانشگاه

آخرین ویرایش 10 ماه قبل توسط بی نام
بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

سالی هم که اومدخواستگاریم من تازه دسه سال بودرفته بود دانشگاه دوسال دیگه داشت تالیسانس بگیره

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

27سالش بود که اومدخواستگاریم

سارا ساوا
سارا ساوا
10 ماه قبل

خوب بود الماس جونم💞

سارا ساوا
سارا ساوا
پاسخ به  الماس شرق
10 ماه قبل

چی بدم؟🤔😂متوجه نشدم

آخرین ویرایش 10 ماه قبل توسط سارا ساوا
sety ღ
پاسخ به  سارا ساوا
10 ماه قبل

اصل یعنی که چند سالته و اهل کجایی و این چیزا😁😂

سارا ساوا
سارا ساوا
پاسخ به  sety ღ
10 ماه قبل

آهاااااان😂اهل خوزستانم سال۸۶ ازدواج کردم ۳۲ سالمه،از همه تون بزرگترم🤩😅،سه دختر دارم،۱۵،۱۰،۲ ساله هستن،ولی هیشکی باور نداره میگن فوقش۲۵ تا ۲۸ سالمه،منظور غریبه ها یا…عاشق همسرودخترهامم،،،من از خیلی سال پیش هم رمان میخونم هم نوشتم،یه بارم ناراحت شدم همه رو پاره کردم🥴😏🤣ولی شاید منم یه داستان اینجا شروع کردم

سارا ساوا
سارا ساوا
پاسخ به  سارا ساوا
10 ماه قبل

خوب منتظرنظرات مثبت تون هستم😂😂😂😂

بی نام
پاسخ به  سارا ساوا
10 ماه قبل

وای عزیزم ماشاالله ایشالاخوشبخت باشی بفرماستی خانم میگی بزرگی ازمن بزرگترم اومدتوسایت خوش اومدی

sety ღ
پاسخ به  بی نام
10 ماه قبل

شانس اوردی نازی😂😂😂

سارا ساوا
سارا ساوا
پاسخ به  بی نام
10 ماه قبل

مرسی فدات همچنین♥️

sety ღ
پاسخ به  سارا ساوا
10 ماه قبل

واو….
ازآشنایی باهات خوشحالم سارا جان❤
چه زود ازدواج کردی و بچه دار شدی😂😂
نازی فک کن وقتی سارا ازدواج کرده من فقط دوسالم بوده😂🤦‍♀️
فقط هم سه سال از دخترش بزرگترم😂🤦‍♀️
حس کوچیک بودن بهم دست داد😂

بی نام
پاسخ به  sety ღ
10 ماه قبل

دیدی بچه ای

sety ღ
پاسخ به  بی نام
10 ماه قبل

به نسبت سارا خیلی بچه ام نه به نسبت تو😁😂
نه سال اختلاف که چیزی نیست نازی😂😂

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
10 ماه قبل

سارا زودم ازدواج کرده من یه عمه دارم شونزده سالگی بچه دار شد باور میکنی الان پنجاه و چهارسالشه🤨

بعد الان نوه هاش ماشالا از سر و کولش بالا میرن یکی شونزده سالشه

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

😲 😲 😲 😲 😲 😲 😐 😐

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
10 ماه قبل

والا

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

ماشاالله

sety ღ
پاسخ به  الماس شرق
10 ماه قبل

چه خوب تو هم همسن منی😁😂

لیلا ✍️
پاسخ به  بی نام
10 ماه قبل

وای بیاین بهم دلداری بدین داشتم رمان مینوشتم از بس غمگین بود دلم گرفت😭😰🤒🤒

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

لیلا شل کن😂😂😂

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
10 ماه قبل

شل چی کنم گریه کنم اینجا رو آب میبره غرق میشینا🌊🌊

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

نگفتم گریه کن ک😂🤦‍♀️
گفتم یکم بیخیال شو🤣🤣🤣🤣🤣

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
10 ماه قبل

بیخیال نمیشه بود خواهر 😔
من تو حین نوشتن به جای همتون گریه میکنم غصه میخورم خنده و حرص هم وجودم رو میگیره کاریش نمیشه کرد

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

چقدر احساسی
پس بگو چرا هی ما حرص میخوردیم تو لبخند ژکوند میفرستادی😂

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
10 ماه قبل

بله دیگه چون واسه شما تازگی داشت من شب و روز باهاش زندگی کردم😁

sety ღ
پاسخ به  الماس شرق
10 ماه قبل

بروپیش روانشناس😐😐🤣🤣🤣

sety ღ
پاسخ به  الماس شرق
10 ماه قبل

بریم🤣🤣

sety ღ
پاسخ به  الماس شرق
10 ماه قبل

اتفاقا به مامانم گفتم برا فردای کنکور بلیط بگیره بریم سفر عشق و حال😂😂😂

لیلا ✍️
پاسخ به  الماس شرق
10 ماه قبل

همگی با هم بیاین😂

sety ღ
پاسخ به  الماس شرق
10 ماه قبل

باید بیای تهران😂😂😂

sety ღ
پاسخ به  الماس شرق
10 ماه قبل

من مشکلی ندارم مامانم رات نمیده🤣🤣🤣

sety ღ
پاسخ به  الماس شرق
10 ماه قبل

🤣 🤣

لیلا ✍️
پاسخ به  الماس شرق
10 ماه قبل

گیلان لاهیجان

قدمتون سر چشم

من قیافم پشت گوشی وقتی دارم این جمله رو میگم😤🤧😱😱

اصلا مهمون نوازم نیستم بدجنس هم خودتونین😂

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

😂 😂

لیلا ✍️
پاسخ به  الماس شرق
10 ماه قبل

شوخی میکنم بابا

آره خیلی خنک هم هست آخ من عاشق مشهدم یه بار اومدم ولی آدم یه بار که میگه دوست داره دوباره بره اصلا احساس غربت توش نمیکردم یه جو خوبی داشت

لیلا ✍️
پاسخ به  الماس شرق
10 ماه قبل

فدات بشم من دیگه برم تا مامانم کلمو نکنده

لیلا ✍️
پاسخ به  الماس شرق
10 ماه قبل

واقعا اینم جالبه🙃

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

داری ازمن می‌نویسی بگومن چی کشیدم که همشونوزندگی کردم بخدابرمیگردم عقب تموم تنم میلرزه

لیلا ✍️
پاسخ به  بی نام
10 ماه قبل

بمیرم برات😓😓 تو شرایطش قرار گرفتن سخت تره تا منی که فقط شنیدم و با تموم تلاشم دارم جوری مینویسمش که بقیه هم درکش کنند ولی خدایی تا اینجاش غمگینه

لیلا ✍️
پاسخ به  بی نام
10 ماه قبل

نمیخوام با خوندن این رمان غصه هات یادت بیاد مهم الانه عزیزم زندگی پر از اشتباه و تجربه‌ست وقتی رمان رو داری میخونی به این فکر کن که چقدر قوی بودی

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

سخت بودولی گذشت بجاش کسی اومدتوزندگیم که کنارش بهتریناروتجربه کردم چمعنی واقعی دوست داشتن روفهمیدم می‌دونی اون رو که بامهردادحرف زدم بیشترفهمیدم که هیچوقت دوستم نداشته چون اگرداشت این موضوعات روقبل ازنامزدیم باامیرعلی می‌گفت نه اینکه تا دید اون وارد زندگیم شد شروع کردخودشو به درودیوار زد خوب شد که از زندگیم رفت

لیلا ✍️
پاسخ به  بی نام
10 ماه قبل

دقیقاااا خوشحالم که به همچین نتیجه ای رسیدی سلام به آقا امیر برسون بهش بگو قدر نازی ما رو بدونه ها

لیلا ✍️
پاسخ به  الماس شرق
10 ماه قبل

بابا این رمانم که آخر تیر نیست بوی گندم رو قراره بزارم این یکی فعلا در حال تایپه

لیلا ✍️
پاسخ به  الماس شرق
10 ماه قبل

آخر تیر

باید ببینم چی میشه😁🤣🤣

اینو از قصد گفتم تا ستی یکم حرصی شه به یاد گذشته😂😉

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

لیلا یه روزی میام دم خونه تون میکشمت😂😂😂

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
10 ماه قبل

قربونت برم قربون اون لپای گل گلیت اون خنده های مسخره ات بشم من دلت میاد من که همش مرتب پارت میزاشتم بمیرم☹️☹️😟😟

یکم اون امیرارسلان رو نبینی چی میشه خب یا با گندم چندش بازی داره یا حرص دراره😂

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

لیلا داری بدترش میکنی😂😂
خنده مسخره؟؟😂🤦‍♀️

لیلا ✍️
پاسخ به  الماس شرق
10 ماه قبل

تو دیگه چته بزار من برم اول از دل ستی در بیارم هنوز جوونم به خدا میگیره میزنه منو میکشه😂😂

لیلا ✍️
پاسخ به  الماس شرق
10 ماه قبل

چرا عشقم تک الماس سایت🤣

بیا بغلم🤗🤗

امروز من فقط باید نازتون رو بکشم کی قربون صدقه من میره🙁🙁

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

لیلای بدجنس عزیزم😂😂

لیلا ✍️
پاسخ به  الماس شرق
10 ماه قبل

مرسی از این همه لطف و عنایتی که بهم دارین تو رو خدا بشینید به خدا راضی به زحمت نیستم🤦‍♀️🤦‍♀️

بی نام
پاسخ به  sety ღ
10 ماه قبل

منم یازده سالم بوده 🤣

sety ღ
پاسخ به  الماس شرق
10 ماه قبل

27 عه

لیلا ✍️
پاسخ به  الماس شرق
10 ماه قبل

من ۲۲ چند سالته مگه؟

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

همسن منه😁😂

sety ღ
پاسخ به  الماس شرق
10 ماه قبل

ببین وسط خوبه بزرگ بده کوچیکم بده😂😂😂

سارا ساوا
سارا ساوا
پاسخ به  sety ღ
10 ماه قبل

مرسی عزیزم همچنین💞دخترم امسال می‌ره اول دبیرستان وانتخاب رشته داره😂😂😂😂خیلی از آشناها وهم کلاسی هام هم که الان شهرخودمونن هنوز مجردن

آخرین ویرایش 10 ماه قبل توسط سارا ساوا
sety ღ
پاسخ به  الماس شرق
10 ماه قبل

تو ریاضی هم خبری نیس😂😂
الان همه مشاورا میگن برو ریاضی🤦‍♀️

بی نام
پاسخ به  sety ღ
10 ماه قبل

میشه به من بگیدکجاخبری هست دوستان؟کنجکاوشدم بدونم…لابدرشته ی بازی باگوشی ازهمش بهتره نه؟🤔

sety ღ
پاسخ به  بی نام
10 ماه قبل

نازی کلا درس بدرد نخوره و وقت تلف کنیه😁😂
آدم باید وارد کار بشه تا هر چیزی رو یاد بگیره نه تئوری…

بی نام
پاسخ به  sety ღ
10 ماه قبل

کارمدرک میخوادخانم عقل کل فقط خونه ی شوهرمدرک لازم نداری😉

آخرین ویرایش 10 ماه قبل توسط بی نام
sety ღ
پاسخ به  بی نام
10 ماه قبل

ببین مشکل اینجاست دقیقا
الان دکترا هم داشته باشی ممکنه کار پیدا نکنی
جدا از اون مدرکشون بدرد عمه شون میخوره
بعد هم انقدر عرضه دارم که برم آزاد یه مدرک الکی بگیرم😁🤦‍♀️

لیلا ✍️
پاسخ به  الماس شرق
10 ماه قبل

عزیزم ربطی به مدرک و اینا نداره بحث استعداد و علاقه‌ست بعضی ها با درس خوندن به هدفشون میرسند بعضی ها هم از همون بچگی آموزش میبینند برای کاری که دوست دارن الان تو مدارس اروپا از ابتدایی استعدادهای بچه رو زیر نظر میگیرند که تو کدوم بهتره تلاشش رو همونجا بزاره

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

خب دقیقا باید همین باشه دیگه
ببین من برنامه نویسی دوست دارم و برای رسیدن بهش باید تست شیمی که به هیچ دردی نمیخوره بزنم؟؟
غیر منطقیه😕

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
10 ماه قبل

حیف که خانواده ها به زور میخوان نظراتشون رو تحمیل کنند تقصیر خودشون هم نیستااا نظام آموزشیمون مشکل داره

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

من خودم همیشه از بچگی بهم میگفتن دکتر ولی خب خوشم نمی یومد .تا اینکه رسیدم به اولین جایی که از بدن انسان برامون گفتن من عاشق زیست شناسی شدم . یعنی واقعا میمیرم براش . خیلی خوبه❤️. مثلا خبلی از بچه ها از فصل های گیاه و این چیزا خوششون نمیاد ولی من اون فصلا رو هم خیلی دوست دارم . ولی خب لادن مثل مامانم عاشق برنامه نویسیه

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  الماس شرق
10 ماه قبل

درسته ولی خب اگه کسی از ما واقعا بخواد به جای خوبی از رشته تجربی برسه این چیزا براش بی معناست چون آخر اون هدف هست که مهمه. در کل نظام آموزش و پرورش ما خیلی هم خوب نیست

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

با سلام❤️
چطوریدددد🤣🤣
کاملا باهات موافقم علاقه واقعا خیلی مهمه

لیلا ✍️
پاسخ به  سارا ساوا
10 ماه قبل

به به خوشبختیت مانا عزیزم در پناه خدا باشید همیشه من سال ۸۶ شش سالم بود🤦‍♀️😂

آخرین ویرایش 10 ماه قبل توسط نویسنده ✍️
سارا ساوا
سارا ساوا
پاسخ به  الماس شرق
10 ماه قبل

همچنین عزیزم😍🙏نه دخترم هنوز زوده واسش رمان بخونه چون تو رمان ها صحنه های +۱۸ هم هست من خیلی حساسم رو دخترام،،،عضو کتابخونه هست از اونجا فعلان کتاب میگیرن دوتا شون😅😅‍

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  سارا ساوا
10 ماه قبل

وییییی
من اون سال فقط ۲ سالم بود🥹
از دختر بزرگتون۳ سال بزرگترم😂🥲

سارا ساوا
سارا ساوا
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
10 ماه قبل

😂😂😂😂😂ولی من از دخترای ۲۰ ساله هم جون ترم 🤣🤣😍😍

سارا ساوا
سارا ساوا
10 ماه قبل

امروز بازم منتظر پارت باشیم🤔😃

سارا ساوا
سارا ساوا
پاسخ به  الماس شرق
10 ماه قبل

راستی یکم از مهران بیشتربنویس،شغلش چیه؟

سارا ساوا
سارا ساوا
پاسخ به  الماس شرق
10 ماه قبل

باش عزیم،فقط شغلش خوب باشه تورو خدا،،لات بازی بسشه😅😅

sety ღ
پاسخ به  الماس شرق
10 ماه قبل

الماس کنجکاو شدم بگووووو😁

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
10 ماه قبل

ساقی مواد مخدر😂🤣

اوم فکر کنم🤔 …. حجره داره بهش نمیخوره اهل پلیس بازی باشه اون تیپش هم بیشتر به بازاری میخوره تا شرکتی

هر چند فکر کنم شغلش همون اولی باشه😅😅

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

خیلی…. ای لیلا
خودت هر جور دوست داری پر کن😂😂😂

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
10 ماه قبل

خیلی چی هان خیلی چی🥊🥊⛏️⛏️🗡🗡

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

منحرفه ذهنت😂😂😂
میتونستی با خوشگل و خوب و دوست داشتنی هم پر کنی😂😂😂

sety ღ
پاسخ به  الماس شرق
10 ماه قبل

دلت رو خوش نکن الکی🤣🤣

sety ღ
پاسخ به  الماس شرق
10 ماه قبل

هر شغلی شریفه 🤣🤦‍♀️

سارا ساوا
سارا ساوا
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

🤣🤣🤣🤣

sety ღ
پاسخ به  الماس شرق
10 ماه قبل

اگه کاپیتان رو بهت دادم😎

سارا ساوا
سارا ساوا
پاسخ به  الماس شرق
10 ماه قبل

آفرین🔥💚

sety ღ
10 ماه قبل

هیچ کس حق نداره به مهران من توهین کنهههه🔪🔪🔪🔪😁😁😁
یامور خودش کرم میریزه مهرانم جوابشو میده بعد میاین به بچه ام توهین میکنین؟؟؟😂😂🔪🔪🔪

sety ღ
پاسخ به  الماس شرق
10 ماه قبل

آره کم اعصاب هست ولی یامور خیلی خنگه که وقتی مهران شوهرشه و هر بلایی میتونه سرش بیاره این شکلی بلبل زبونی میکنه😁🤦‍♀️

arghavan H
10 ماه قبل

خسته نباشی نویسنده جون❤
چرا اصلا از یامور خوشم نمیاد؟؟🤦‍♀️😂

sety ღ
پاسخ به  arghavan H
10 ماه قبل

تو دقیقا خود منی😁😂

sety ღ
پاسخ به  الماس شرق
10 ماه قبل

خودم میرم زنش میشم😂😁

sety ღ
پاسخ به  الماس شرق
10 ماه قبل

ولی جدا از شوخی اصلا دوست ندارم نه جای یامور باشم نه جای مهران🤦‍♀️😂

sety ღ
پاسخ به  الماس شرق
10 ماه قبل

حالا مهران که آدم خوبیه و کراشه ولی واقعا…😁

arghavan H
پاسخ به  الماس شرق
10 ماه قبل

نمیدونم چرا ولی حس خوبی ازش نمیگیرم🤦‍♀️

سفیر امور خارجه ی جهنم
10 ماه قبل

قشنگ بود✨🙂

عسل
10 ماه قبل

قلمت واقعا قشنگه
فقط ی چیزی نمیش رمان پری دریایی رو ادامه بدی خیلی قشنگ بود

دکمه بازگشت به بالا
192
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x