رمان توت فرنگی من

توت فرنگی من پارت 15

4.6
(15)

Part_15

توت فرنگی من

#(ارتا)

بالاخره رسیدیم نگهبان با دیدنم به سمتم امد و در ماشین رو باز کرد

نگهبان _ سلام اقا خوش آمدید

از ماشین پیاده شدم و به سمت در کمک راننده رفتم و با سر جوابشو دادن در رو باز کردم و به چهره ی غرق خوابش نگاه کردم خیلی شبیه یکی بود انگار قلا دیده بودم خیلی قبل ها سال ها قبل با تکونی که خوردن از فکر بیرون امدم اروم شروع به صدا زدنش کردم

ارتا±لیا….. لیا….لیا

با صدای هومش چشماشو هم باز کرد

ارتا±بلند شو رسیدیم قرار نیست که بغلت کنم که

انگار تازه لود شده باشه چنان هلم داد که سرم به در ماشین خرد و یه اخ بلند گفتم که

نگهبان_اقا حالتون خوبه

لیا+واییی ببخشید نمیخواستم ایطوری بشه…..

هم‌زمان باهم حرف زدن نمیدونسم جواب کدومشونو بدم اول

ارتا±حالم خوبه چیز مهمی نیس اگر میشه یه چند لحظه صبر کن بعد بیا ماشینو بردار

نگهبان که تا اون‌موقع با دقت گوش میکرد گفت _چشم
و رفت

سرمو اوردم پایین و گفتن±اره جون بابات حواست نبود

لیا+یعنی احساس نمیمردی که بهم اینفدر نزدیکی تو حلقم بودی رسمن پسره ی……

ارتا±بیا پایین بعد برو رو ممبر بیا رسیدیم

بعد از کنار در امدم اونطرف لیا هم از ماشین امد پایین و با هم وارد لابی ساختمام شدیدم به سمت اسانسور رفتن و منتظرت موندم که بیاد داخل اسانسور

#(لیا)

ارام به طرف……

+++++++++++++++++++++++++++++++++
سلام بچه ها حالتون خوبه واقعا متاسفم که این سه هفته نبودم گوشیمو عوض کردم تا خواستم اکانتمو پیدا کنم طول کشید تازه ایرانم نبودم یکم بیشتر طول کشید ازین که پارت کوتاهه ببخشید قراره روزی 2 پارت گذاشته میشه

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا : 15

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x