رمان رئیس جذاب من

رئیس جذاب من پارت ۷

4.5
(10)

(آراد)
_از اتفاق های دیشب هیچ حرفی به کسی نمیزنی وگرنه خوب بلدم از زندگی ساقطتت کنم.
_عههه عشق من!
چه حرفیه میزنی!؟تو بهم اعتماد نداری!؟
_عشق عشق راه ننداز پونه.
خودتم خوب میدونی اتفاق دیشب به هر چیزی ربط داشت جز عشق.
_باشه توام سگرمه هات و باز کن دیگه دلم میگیره!
_من باید برم کار دارم.
_آراااد صبحانه سفارش دادم.
_خودت بخور من گرسنه نیستم
_لااقل بمون قهوه بخوریم باهم
یادمه سردرد بعدکارتو قدیما هیچی جز قهوه آروم نمیکرد.
_سر من مشکلی نداره.
توام پاشو جمع کن خودتو
یکم به تن و بدنش کش و قوس داد و با لب و لوچه ی آویزون بیرون رفت.
یه دوش فوری گرفتم و پیرهن و شلوار اتو کشیده مو تنم کردم.
عطر مارک و تلخمو حسابی به خودم اسپری کردم.
ساعتمو انداختم و نگاهی بهش کردم
فرصت کافی داشتم
رفتم که کلید اتاق و تحویل بدم شهاب با پوزخند نگام میکرد
_ساختت داداش!؟
_تو کی میخوایی آدم شی!؟
_چیه بابا حالا واس چی اخمات تو همه!؟
_هیچی من عجله دارم میرم دیگه بای.
_باشه بعدا بیا یه سری بهم بزن.
_اوکی.
شهاب یکی دوستای قدیمی من بود تقریبا از دوره ی مدرسه باهم بودیم
صاحب این هتل مجلل توی تهران بود و به کارشم خیلی علاقه داشت.
.اخ که این سردرد لعنتی امونمو بریده
با این حالم چطوری میخوام امروز و سر کنم!؟
ماشینم و توی پارکینگ مخصوص استادان پارک کردم.
دستی به لباس هام کشیدم و تیپمو چک کردم
خوب شده بودم.
یه ربع دیگه کلاسم شروع میشد
سردر کلاسارو نگاه میکردم دنبال اتاق ۲۰۴ میگشتم
خودشه همینجاست.
وارد کلاس که شدم اولش دانشجو ها کپ کردن.
خیال نمیکردن استادشون همچین پسر جوون و خوشتیپی باشه.هه
_ سلام.
آراد رادمنش هستم.
.جای استاد سابقتون اینجام و قراره باهم ژنتیک کار کنیم
امیدوارم بدونید برای چی اینجا توی کلاس منید
.و با هدف درس خوندن اومده باشید چون من خیلی سخت گیر و جدی ام توی کارم
کسی حق تاخیر و غیبت بی مورد رو نداره
فقط دو جلسه حق غیبت دارید
هر دو بار تاخیر شما سر کلاس یک جلسه ی کامل غیبت محسوب میشه و دانشجو های فعال برای نمره ی پایان ترم پوان
.مثبت دارن
_تق تق)استاد)….
میشه بیام داخ…….!!!!!
واااای!
اینکه پسر رئیسه!!!!
بیچاره شدی کمند بیچاره
_خانم میخوایید همینطوری واستید برو بر من و نگاه کنید!؟جلسه ی اوله هیچی نمیگم درباره ی صحبت هام از دوستاتون
پرس و جو کنید
.بفرمایید وقت کلاس منو نگیرید
(آراد)
_گل بود به سبزه نیز آراسته شد
کمند اینجا چیکار میکنه!؟
هم باید توی خونه تحملش کنم هم کلاس
بلای جونم شده
یه سری افکار شیطانی واسه آزارش توی ذهنم جولون دادن و پوزخندی واسه حالش زدم
حالیت میکنم کمند خانم
واستا و تماشا کن
(کمند)
_کلاس تموم شد اما من هیچی نفهمیدم
!یعنی چی؟؟؟هم خونه هم دانشگاه
آراد!!!!
خدایا من باید این ترم این درس و پاس کنم وگرنه بیچاره میشم
.خودت کمکم کن
_خانم شمایی که با تاخیر اومدی!
بمونید داخل بقیه میتونن برن
_دیگگ چیی ؟؟
اینجاام دست از سرم برنمیداره!؟
اوووف!!!
یه مانتو ی طوسی مدل گشاد و کوتاه تنم بود
همراه مقنعه و شلوار مشکی
یه کیف دستی مشکی جادار برای جزوه و خودکار.
یکم خودمو مرتب کردم و اهسته و نگران جلو رفتم
_میری آبدارخونه یه قهوه ی خوب واسم دم میکنیو عین بچه ی خوب میاری دفتر اساتید
منتظرم.
_اولش خواستم هر چی از دهنم درمیاد بهش بگم و بگم نوکر بابات غلام سیاه
ولی بعدش دیدم من کارم بهش گیره هم واسه ی خوردن و خوابیدنم و هم برای پاس کردن کلاس درسم
با قیافه ی درهم رفتم تا واسش قهوه آماده کنم.
کاش لااقل پری و سارا بودن تنهایی نمیدونم چطوری میخوام با این اعجوزه سر کنم
تقه ای به در زدم و وارد شدم
سرش و محکم تو دستش گرفته بود و نشسته بود انگار اصلا حال خوبی نداشت
نزدیک تر شدم و صداش کردم
_اقای رادمنش!
قهوه تون و آوردم.
_بزار روی میز خودتم بشین.
منتظر شدم قهوه شون و نوش جان کنن
همچین آروم میخورد انگار ن انگار که اینجا من و علاف خودش کرده!
(آراد)
قهوه رو که خوردم هنگ کرده بودم
چطوری انقدر خوب درستش کرده بود!!!
انگار دیگه دردی احساس نمیکنم
.شاید امروز از خیر تنبیهش گذشتم
_تو اینجا چیکار میکنی!؟
_دانشجوام دیگ!مشخص نیست؟
_درست جواب من و بده
_درستش چی میشه!؟
آهان دانشجوام آقای استاد
(آقای استادو با پوزخند گفتم)
_از شانس بدم شدم استاد تو . بببین چی میگم اصلا خوشم نمیاد کسی اینجا بویی ببره ما توی یه خونه زندگی میکنیم.
وگرنه فرصتی بهت واسه درس خوندن نمیدم
میدونی که تنها استاد ژنتیک منم پاسشم نکنی واسه ترمای دیگ به مشکل میخوری
پس خوووب حواستو جمع کن
شیرفهم شد؟؟
_باشه چیزی نمیگم به کسی .شما نگران نباشید.
فقط لطفا با منم مثل بقیه ی دانشجو ها رفتار کنید
_چطور یعنی؟
چیزه
اممم…
منظورم اینه که
_د حرف بزن دیگ توام!
از استرس لب هامو به دندون گرفته بودم
خدایا حرفی نزنم بعد حرصی شه تلافی کنه
شما یکم از من بدتون میاد
گفتم شاید خصومتی چیزی باهام داشته باشید بعدش سر نمره دادن و کلاس و اینا خالی کنید
متوجه ی منظورم که هستید!؟
وااا
این واسه چی اینطوری خیره بهم نگاه میکنه!؟
اصلا انگار تو باغ نیست
(اراد)
_واسه چند لحظه کاملا فراموش کردم کجام و دارم باکی حرف میزنم!؟
لباشو داشت گاز میگرفت ک من همینطور عین ندید پدید ها بهش خیره شده بودم
دلم واسه لحظه ای داشتن اون لبها ضعف میرفت و حتی فراموش کردم که اونا متعلق به کیه!؟
با تکون دادن دستش جلوی صورتم به خودم اومدم
حتی نفهمیدم چی داشت میگفت!؟
_میتونی بری.
وااا این چراوهمچین کرد پس!؟جوابمو نداد چرا؟
احتمالا چیزی مصرف کرده
توی قهوه اشم ک من چیزی قاطی نکردم
خدا شفا بده هر کی یه جوری مریضه.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا : 10

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر
اشتراک در
اطلاع از
guest
5 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
آوا گنجی
آوا
1 سال قبل

چقدر داره جالب میشه ، زود زود پارت های بعدی رو بذارید 🙏🏻😍

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  Masoumeh Seyyedi
1 سال قبل

چرا پارت ۸رو نمیزارین

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  Masoumeh Seyyedi
1 سال قبل

مطمئنی؟؟
نیست که

دکمه بازگشت به بالا
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x