رمان فرفری

رمان فرفری پارت30

4.2
(73)

کارم که تموم شد ناهار هم خورشت کرفس بار گذاشتم

چایی ومیوه بردم سالن

گذاشتم رو میز میخواستم برم که لاله نزاشت

_بشین عزیزم توهم خسته شدی

نشستم

_فرشته جون نظر تو چیه

_درمورد چی لاله خانم

_به مامان میگم بهتره برای داداشم یه دختر خوب انتخاب کنیم تا ازدواج کنه

تا حرفشو شنیم یه دفعه حالم بد شد

ولی سعی کردم عادی باشم چرا اینجوری شدم

خب ازدواج کنه به تو چه چرا رنگت پرید قلبت تیر کشید

به هر سختی بود حرف زدم ونظر دادم

_به نظر منم خوبه

بعد سرمو انداختم پایین حس میکردم میخوام گریه کنم

ولی آخه چِم شده

حس سنگینی نگاهی باعث شد سر بلند کنم

که دیدم سادات خانم داره موشکافانه نگام میکنه

ترسیدم از حالم بد برداشت کنه سریع بلند شدم

_خب من برم غذا سر بزنم برنج هم بزارم

جیم زدم رفتم زیر برنج رو روشن کردم

نشستم پشت میز یکی زدم تو سر خودم

چرا من اونجوری شدم

تو فکر حرف لاله بودم یعنی آقا قبول میکنه

بعد عروسی میان اینجا یا نه

مامان خوبی برای عسل میشه؟

باخودم درگیر فکروخیال بودم هرچی بیشتر فکر میکردم قلبم بیشتر تیر میکشید

ای بابا انگار منم مریض شدم

خب چته شیش وهشت میزنی پاشم غذارو بزارم حواسم پرت بشه

به من چه زن میگیره

غذا که آماده شد میز چیدم

لاله وهمسرش اومدم بعد خانم با بچه ها اومد فقط موند آقا

_عزیزم برو آرشاویر رو صداش کن

_چشم

مجبورم به حرف خانم برم سراغش

رفتم دم اتاق در زدم جواب نداد

چند بارم در زدم بازم هیچی

درو باز کردم گفتم شاید خوابه یا نیست

دیدم تخت مرتبه ولی صدا از حمام میاد

پس رفته دوش بگیره اومدم برم دیدم میزش نامرتبه

رفتم جمع کنم دیدم که نقشه رو میز هست

خیلی کنجکاو شدم

آخه من به کشیدن نقشه علاقه داشتم

یکم میز رو مرتب کردم

هم زمان چشمم به نقشه بود که حس کردم یه چی درست نیست

چند جا اشتباهه انگار

منم یه مداد برداشتم رو یه برگه دیگه نوشتم

میخواستم بعدش برم بیرون که در حموم یه دفعه باز شد

آقا اومد بیرون

اونم چه اومدنی

با یه وجب حوله دور کمرش اوه اوه اگه بیفته شرفش به باد رفته

حواسش به من نبود داشت با حوله کوچیک سرش رو خشک میکرد

منم نفسمو حبس کردم بیاد بره اتاق لباس من جیم بزنم

رد شد بره یه دفعه وایستاد برگشت زل زد تو چشمام

از خجالت هول شدم سلام کردم

دیدم لبش یه وری شد

سرخ شدم خواستم در برم که

پام رو زمین که یکم خیس شده بود فرتی لیز خوردم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا : 73

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Fereshteh Gh

زندگیم از کجا شروع شد؟ شاید از وقت به دنیا اومدن ،شاید ازبعداز رفتن به مدرسه،یا شاید بعداز ازدواج،شاید وقتی مادر شدم
اشتراک در
اطلاع از
guest
8 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
8 ماه قبل

#حمایت_از نویسندگان

HSe
HSe
8 ماه قبل

خیلی خوب بود ❤️
یعنی فرشته رو میخوان بدن به آرشاویر ؟؟؟

Fereshteh Gh
Fereshteh
پاسخ به  HSe
8 ماه قبل

نه فعلا اتفاقات دیگه در راهه🤪😜

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  Fereshteh
8 ماه قبل

هیییییییع😑

HSe
HSe
پاسخ به  Fereshteh
8 ماه قبل

خیلی منتظرم ببینم چی میشه ، زودتر پارت بده تروخدا طولانی هم باشه 😍

ساناز
8 ماه قبل

فرشته یه روز سوتی نده روزش شب نمیشه

ساناز
8 ماه قبل

مرررسیییی که منظم پارت میزارید عزیزم

Ghazale hamdi
8 ماه قبل

#حمایت از نویسندگان

دکمه بازگشت به بالا
8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x