رمان بوی گندم جلد دوم

رمان بوی گندم جلد دوم پارت سه

4.3
(52)

تلفن را در دستش جا‌‌به‌جا کرد و همزمان آرش را روی پایش تکان داد

_نمیدونم ریحانه جون اصلا چند شبه خواب نداره یکسره گریه و لجبازی نه خودش میخوابه نه میزاره ما بخوابیم

_شاید دل درد داره بچه، دکتر بردینش

_آره بابا دکتر بهش دارو داد دیگه شکمش درد نمیگیره موندم چیکار کنم

ریحانه خانم آهی کشید

_گفتی شبا بیشتره نه ؟

دستی به موهای یک دست مشکی آرش کشید

_آره امیر بنده خدا شب میاد خونه دیشب انقدر بچه جیغ و داد کرد رفت تو یه اتاق دیگه اصلا نمیدونم دردش چیه

_چی بگم امیرم بچگیهاش اینطوری بود ولی تا شیش ماه اول…آرش الان یکسالشه
حالا اینا رو ول کن بزار من چی میگم…برو از عطاری بگو فلوس میخوام…من واسه دریا و ساحل دادم جواب داد…یه پنج دقیقه بزارش تو آب جوش بهش بده…فقط خدا خدا کن بخوره اینجوری آروم میشه

با دقت به توصیه های ریحانه خانم گوش داد
بعد از کمی صحبت کردن تلفن را قطع کرد و نگاهش را به آرش داد که آرام بهش خیره بود

با اخم تصنعی نگاهش کرد

_چی میشه شبا همینجوری باشی هان فقط بلدی حرص بدی منو

پسرک با تعجب به مادرش چشم دوخته بود

دلش برایش ضعف رفت بوسه نرمی روی صورتش نشاند و میان اسباب بازی‌هایش گذاشت و خودش هم رفت تا به کارهایش برسد

امیر دیرتر از همیشه از شرکت آمد از چشمهای سرخش و سر و وضعش آشفتگی بیداد میکرد

دمنوشی برایش آماده کرد و کنارش روی مبل نشست

_بخور تا سردرت خوب شه

با صدایش سرش را از روی پشتی مبل برداشت و نگاه کوتاهی به لیوان انداخت

_چیه توش

لبش را بهم فشرد

_زهر هلاهل توش ریختم…الان که میفهمم آرش همه چیش به تو رفته…رفتم امروز از عطاری فلوس خریدم ریختم با آب جوش بهش بدم…با هزار ناز و نوز چند قطره بهش دادم بس که گریه میکرد

چشمانش را تنگ کرد

_فلوس دیگه چیه…این آت و آشغال ها رو به بچه نده حالش بدتر میشه

با حرص نگاهش کرد و از جایش بلند شد

_آشغال نیست یه گیاهه…مامانت گفت واسه گریه‌هاش خوبه آرومش میکنه

ابرویی بالا انداخت و لیوان را به بینیش نزدیک کرد

هوفف خدا انگار توش سم ریختم!

******

تکه های مرغ سرخ شده را درون ظرف گذاشت حالا میماند سیب زمینی ها

امیر زنگ زده بود و امروز قرار بود برای ناهار به خانه بیاید از آشپزخانه حواسش را به آرش داد که توی روروئکش ایستاده بود و حسابی سر و صدا راه انداخته بود

_جانم مامان چی میخوای ؟

پسرک سعی میکرد راه برود دستانش را محکم روی لبه روروئک گذاشته بود و خودش را جلو میکشید

_مامان قربونت بشه پسر قوی من

تازه یک سالگیش را تمام کرده بود ولی حسابی باهوش و زرنگ بود

با صدای زنگ تلفن به خودش آمد زیر گاز را کم کرد و به سمت تلفن رفت

با دیدن شماره اخمهایش توی هم رفت

باز همین ناشناس مزاحمش شده بود نه حرفی میزد و نه سوالش را جواب میداد از جانش چه میخواست !!

تصمیم گرفت این بار جور دیگری با او برخورد کند

تلفن را برداشت و جواب داد

_تو کی هستی…چی از جونم میخوای…چرا مزاحمم میشی هان بگو ؟

صدای نفسهایش از پشت گوشی میامد سکوتش داشت روی مغزش راه میرفت

_ببین چی میگم بهت…یه بار دیگه بخوای مزاحمم بشی مجبور میشم به پلیس زنگ بزنم اینو خوب یادت باشه

این را گفت و تلفن را قطع کرد و سرجایش کوبید

از حرص نفس نفس میزد روی مبل وا رفت حسابی این تماس ها کلافه اش کرده بود چند وقتی بود که شخص ناشناسی هر چند روز یکبار بهش زنگ میزد عجیب بود که نه کاری داشت و نه حرفی میزد فقط سکوت بود و سکوت ، حتی یکبار خواست به امیر این موضوع را بگوید ولی موضوعی پیش آمد و کلا فراموشش شد

حتما امروز بهش میگفت دیگر خودش هم خسته شده بود

آرش را که به نق نق افتاده بود بغل کرد و رفت تا سری به غذایش بزند

کف گیر را روی ظرف گذاشت

دست بر سرش گرفت و روی صندلی نشست
تا حالش کمی بهتر شود چرا یکهو سرش درد گرفت آخ لعنت بهت تو کی هستی که میخوای آرامشم رو ازم بگیری !

صدای چرخش کلید توی در آمد خودش را جمع و جور کرد و از پشت میز بلند شد

امیر با باکس های خرید وارد خانه شد

_به به عجب بویی راه انداختی بانو کجایی ؟

به سمت آشپزخانه رفت با دیدنش تمام خستگیش یکهو پر کشید و رفت

جعبه های خرید را روی میز گذاشت

به طرفش رفت و بوسه عمیقی روی پیشانیش نشاند

_گندم من چرا نیومده استقبالم ؟

دلش ریخت این روزها خودش را زود گم میکرد

لبخند تلخی زد و دستش را روی صورتش کشید

_خسته نباشی عزیزم ببخشید حالا چرا انقدر خرید کردی ؟

آرش را از بغلش گرفت و پشت میز نشست

_یادم رفت بهت بگم…مامان زنگ زد گفت امشب میان اینجا حالا میخواست به تو هم زنگ بزنه

نگاهی به خریدها کرد و سر تکان داد

_کار خوبی کردن خیلی وقته ندیدمشون زنگ میزنم دریا و ساحل اینا هم بیان

ابرویش را بالا برد

_خود دانی هر کاری دلت میخواد انجام بده
یه شربت بهم بده دهنم خشک شد بابا حواست از اول فقط به اون خریداست

با خنده سرش را به چپ و راست تکان داد
مردش حتی به این خریدها هم حسودی میکرد پوف

لیوان آب پرتقالی برایش ریخت و جلویش گذاشت

صدای زنگ پیامش بلند شد رفت تا جواب دهد

دو پیام جدید اولی را باز کرد

《 من برات ضرری ندارم چرا انقدر شاکی هستی ؟ 》

چشمانش گرد شد این دیگر کی بود ؟!

تند پیام دوم را باز کرد

《 فردا جواب تمام سوالاتو میگیری خودمو بهت معرفی میکنم ولی قبلش باید بگم که هیچکس نباید از ملاقاتمون خبر داشته باشه 》

نفس در سینه اش حبس شد

کف دستانش عرق زد نشانی از خودش داده بود این ناشناس که بود ؟

نگاه اجمالی به سمت آشپزخانه انداخت امیر با آرش سرگرم بود

برایش تایپ کرد

_تو کی هستی قصدت از اینکارا چیه؟

قلبش در سینه تند میکوبید باید به امیر میگفت یاد حرف آخر پیامش افتاد کسی نباید خبر داشته باشد ولی آخر چرا !!

انقدر در خودش بود که صدا زدن های امیر را نشنید سرش را بالا گرفت و آب دهانش را قورت داد

اخمهایش در هم بود و با چشمانی ریز شده
خیره اش بود

_چ..چیزی..گف…گفتی؟

آرش را روی روروئکش گذاشت و به سمتش رفت

_چرا هر چی صدات میزنم جواب نمیدی کی بود؟

ناخوداگاه گوشیش را محکم در دستش فشرد
دستپاچه نگاه دزدید

_هی.. هیچی…یکی از دوستام بود

صدای زنگ پیامش دوباره بلند شد

دست و پایش را گم کرد حالا باید چکار میکرد

امیر کلافه سر تکان داد و از جایش بلند شد

_جوابشو بده حتما کار مهمی باهات داره

گنگ سرش را بالا گرفت تمام رفتارهایش ضایع بود دستانش میلرزید جلوی چشمان تیزی مثل امیر که با دقت کارهایش را زیر نظر داشت چطور باید پیام را باز میکرد

کنجکاو بود بداند چه چیزی برایش فرستاده است

با دیدن متن پیام حسابی گیج شد

《 نگران نباش قرار نیست آزارت بدم یا اتفاق بدی بیفته فردا قراره یک چیزایی رو بفهمی دختر عاقلی باش و چیزی به کسی نگو قراره فقط تو بفهمی اگه بگی همه چیز بهم میریزه تمام 》

بی توجه به حضور امیر دستش را روی سرش گرفت از پیام حدس میزد که پشت خط یک مرد است ولی آخر که بود که او را میشناخت و میخواست چیز مهمی بهش بگوید چه حرفی داشت کلافه و سردرگم شده بود

امیر با نگاهش او را زیر نظر داشت

_چته گندم حالت خوبه ؟

بی حواس سر تکان داد

_آ…آره…..آره…خوبم

صدای سوختنی به بینیش خورد یکهو یادش آمد وای غذایش سوخت

به سرعت وارد آشپزخانه شد

درب ماهیتابه را برداشت و سراسیمه کناری انداخت با دیدن سیب زمینی های سوخته اشک در چشمانش حلقه زد

همانجا کف آشپزخانه نشست نمیدانست برای سوختن غذایش گریه کند یا سوزش انگشتش که به ماهیتابه برخورد کرده بود

قامت امیر را جلویش دید نگاه کوتاهی به سیب زمینی های سوخته انداخت ازش دود بیرون میزد

کنار پایش زانو زد

_گندم چیشده حالت خوبه ببینمت ؟

با بغض نگاهش کرد

یکه خورد دیدن چشمان اشکیش حالش را دگرگون کرد

اخمی کرد و صورتش را میان دستانش پوشاند

_چته تو گریت واسه چیه دختر…فدای سرت غذات سوخت

گریه اش شدت گرفت همه‌اش تقصیر آن ناشناس بود که اینطور همه چیز را بهم ریخته بود

با بیقراری سرش را روی سینه اش فشرد

_همه…غذام….سو..سوخت…

بینیش را بالا کشید صدایش چقدر میلرزید

_همین…امروز فقط اومده…بودی…ق..قرار..

_بسه دیگه

لبانش را ورچید

چشمهایش را تنگ کرد

_واس خاطر غذا اینجوری عزا گرفتی تو دیوونه ای دختر

خودش هم نمیفهمید دردش چیست انگار سوزش دستانش بهانه ای بود که بغض این روزهایش بترکد

دستش را بالا آورد و جلوی صورتش گرفت مثل بچه ها مظلوم شده بود

_..دستم..سوخت

دندان هایش را بهم فشرد گریه اش حالش را خراب میکرد این دختر امروز چش شده بود میخواست ناز کند و او برایش ناز بخرد
دلش تنگ همین ها بود ؟

بوسه عمیقی به انگشت قرمز شده اش زد.

_دیگه نمیسوزه…پاشو…پاشو که گریه آرشم در اومد

لبخندی میان آن همه اشک زد

به دستش نگاه کرد واقعا که خوب شده بود و دیگر نمیسوخت

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا : 52

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

لیلا مرادی

ذهن خط‌خطی😂✍️
اشتراک در
اطلاع از
guest
194 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سفیر امور خارجه ی جهنم
10 ماه قبل

اولین کامنتتتتت
عالی بود لیلا جون
خسته نباشی💜💜
هنوز به منقرض شدن علیرضا ی سلیطه امید دارماااا😂😂

آخرین ویرایش 10 ماه قبل توسط سفیر امور خارجه ی جهنم
لیکاوای قدیم آنتونی جدید
لیکاوای قدیم آنتونی جدید
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

شک نکن بلایی سر هرکدومشون بیاری یا زندگیشون رو خراب کنی با تفنگ و دینامیت میام استقبالت

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

خشن چیه ما خیلی لطیفیم🥺😂

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

آره عزیزم
اون روی سگ مارو کسی ندیدههه😂🔪

آخرین ویرایش 10 ماه قبل توسط سفیر امور خارجه ی جهنم
دختر کوچیکه ی لوسیفر
دختر کوچیکه ی لوسیفر
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

این روی خوبمونه تازه هنوز رو خشنه‌ بالا نیومده

آخرین ویرایش 10 ماه قبل توسط دختر کوچیکه ی لوسیفر
سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  دختر کوچیکه ی لوسیفر
10 ماه قبل

داریم مراعات میکنیم😂😂

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

معلومه که باور میکنم لیلا جون
منتظر این صحنه هم باش عزیزم😂😂😂
کافیه بلایی سرشون بیاد😡
مخصوصا آرش😂💔
🔪💣🔫🧨
وسایلمونم آمادس😂

لیکاوای قدیم آنتونی جدید
لیکاوای قدیم آنتونی جدید
10 ماه قبل

عالیی👈👈❤❤❤❤👉👉
خسته نباشی💞
میگم این فصل دوم چند پارته؟

بی نام
10 ماه قبل

بمب وتفنگ که منتظرته مطمئن باش بذارستی احضاربشه نشونت میده ولی واقعا عالی بود

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

حلال نمیکنیم
امکان نداره
منم که سفیر امور خارجه ی جهنم
یه راست میفرستم بری وسط جهنم انتقام تمام حرص خوردنامونو ازت میگیرم سر هر دو جلد😂🔪⛓️💘💣🔫🧨💔

آخرین ویرایش 10 ماه قبل توسط سفیر امور خارجه ی جهنم
سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

ستی جون خودش همدست منه عزیزم راه فرار نداری
مورچه نه ولی به ما رسیده😂😂🔪🔪

آخرین ویرایش 10 ماه قبل توسط سفیر امور خارجه ی جهنم
sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

من خودم به خونت تشنه ام😂😂
نه تنها کمکت نمیکنم بلکه به سفیر هم کمک میکنم😁🤣🤦‍♀️

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  sety ღ
10 ماه قبل

بیا بغلمم😂🫂

بی نام
10 ماه قبل

کسی از الماس خبرنداره دیروزتاحالاپارت نداده؟

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

نگاه توروخداماروگذاشته توخماری حالاداره درس میخونه

بی نام
پاسخ به  بی نام
10 ماه قبل

راستی نتیجه گرفتم امروز ازخودم یه نازی جدیدبسازم فقط یه امشب میشم اونجوری که امیرعلی دوست داره می‌خوام خوشحالش کنم بسه دیگه حق باتوئه بایدازیه جاشروع کنم وامشب همون یه جاست واسه من …..الآنم دارم به خودم میرسم یکم دیگه میاددنبالم می‌خوایم بریم توویلای ماخارج شهر باهم تنهایی جشن بگیریم

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

فدات بشم من اگه حرفای تونبود من هنوز هم همون‌جوری بودم بخداازوقتی باتو آشناشدم هرروز بقیه روبارفتارام سوپرایزمیکنم بس که عوض شدم یاشایدم به قول تودارم به خوداصلیم برمیگردم

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

چرا سانسور ببخشید همین تووستی منوکشتین واسه انجام این سانسورا…….

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

ببخشیدا مگه قراره بیشتر ازبوس وبغل باشه؟؟؟😱

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

خدانکنه

sety ღ
پاسخ به  بی نام
10 ماه قبل

یعنی چی خدا نکنه؟؟؟؟
نازی یکم از بوس و بغل برین جلو تر دیگه…
بسه این همه درجا زدن🤣🤦‍♀️

sety ღ
پاسخ به  بی نام
10 ماه قبل

من بی سانسور میخواااام🥺🥺🥺

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

نوشابه نیست بخداتوعشق منی

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

خداروشکرهمه ی کارامون تموم شده راستی یه چیزی یادم رفت بگم صبح مهرداد زنگ زده به امیرعلی دعوتش کرده واسه ناهارباهم برن بیرون امیرعلی هم بعدازناهارشون بهم زنگ زدگفت که مهرداد گفته گیفتای عروسیتون رومن می‌خوام براتون آماده کنم به عنوان کادوعروسی البته اگر قبول کنی امیرعلی هم بهش گفته باشه ممنون میشیم ازت……ولی دیگه چه حرفی بینشون ردوبدل شده رونمیدونم امیرعلی فقط اینوبه من گفت….مهم هم نیست مهم اینه که مهردادسرعقل اومده

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

لیلا نخندی هاولی من بلد نیستم برقصم 🙈

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

نه بخدااصلاازبچگی تا الان یه بارم نرقصیدم البته شایددلیلش این باشه که جشن های ماهمیشه مختلطه برعکس من امیرعلی محمدخردادیانی واسه خودش ولی نه رقصش سنگین ومردونست اون روز می‌گفت همه عروسامیرقصن داماد هاواسشون دست میزنن من وتوبرعکسیم من می‌رقصم توبرام دست میزنی🤦😉

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

ولی امیرعلی ازم قول گرفته که حداقل باهاش تانگوبرقصم اونم بلدنیستم ولی آقاگفته خودتوبسپاربه من کاریت نباشه

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

ولی من می‌خوام امشب باهاش برقصم وسوپرایزش کنم تانگوکه کاری نداره فکرنکنم دیگه اونقدراخنگ باشم فکرکنم امیرامشب سکته کنه 😊🤣

sety ღ
پاسخ به  بی نام
10 ماه قبل

تانگو دیگه کاری نداره که تو بغل همین فوقش دو تا قدم با هم برمیدارین😂😁

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
10 ماه قبل

هوهو🤣🤣
سلام لیلی جوووون🤣🤣🤣
خوبی🤣
چه خبرا میبینم فصل ۲ رو شروع کردی🤣🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

من سفر بودم🤣🤣
نت نبود اصلا که بتونم پیام بدم💔🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

قربانت❤️
حتما.
خوب نبود میدونی…🤣 . حالا شایدم گذاشتمش🤦‍♀️🤣

Ghazale hamdi
10 ماه قبل

عالیییی بوودد😘😘🥰🥰
بگید که توی فحش دادن به علیرضا تنها نیستم

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  Ghazale hamdi
10 ماه قبل

سلام🙌🏻🙌🏻😂😂
تنها نیستی عزیزم من تا تهش باهاتم🔪🔪

Ghazale hamdi
پاسخ به  سفیر امور خارجه ی جهنم
10 ماه قبل

خیلی ازش بدم میاد😡😡😡
دلم میخواد خودم بکشمش😡😡🪓🪓⚔️

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  Ghazale hamdi
10 ماه قبل

بزار منم شریک جرمت باشم
لطفاااا🥺
خوشبختم منم بدم میاد ازش
پس به خاطر هم احساس بودنمون میفرستمت بهشت😂💜

Ghazale hamdi
پاسخ به  سفیر امور خارجه ی جهنم
10 ماه قبل

آره بیا باهم بکشیمش
😅😅😅😅😅😅

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  Ghazale hamdi
10 ماه قبل

بزن بریم
😁😂🔪

Ghazale hamdi
پاسخ به  سفیر امور خارجه ی جهنم
10 ماه قبل

😅😅😅

بی نام
پاسخ به  Ghazale hamdi
10 ماه قبل

نه عزیزم همه پشتتیم مثل یه کوه

Ghazale hamdi
پاسخ به  بی نام
10 ماه قبل

پس اگه لیلا خیلی اذیتشون کرد با هم حمله کنیم😁😁😁⚔️⚔️

Ghazale hamdi
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

بدجنس نباش دلمون میگیره🥺🥺🥲

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

قلب منو درد آوردی من گوناه دارم🥺💘

Ghazale hamdi
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

😂😂😂😂😅😅😅

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

لطف داری😂😂واقعا از لحاظ اخلاقی گاهی شبیهش میشم
ولی حواست باشه که سفیر امور خارجه ی جهنم داره رمانتو میخونه
میتونه یه راست بفرستت وسط جهنم پسسسسسس کمتر حرص بده جان منننننننن😂🥺

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

چیزی نگو عزیزممم
فقط محافظت کن از گندم و امیر و آرش😂🔪

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

رفته خونه گندم اینا سر پستش وایسه😂🤦‍♀️

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  sety ღ
10 ماه قبل

😂😂😂😂

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  Ghazale hamdi
10 ماه قبل

لشکر کشی میکنیم 🔫🧨💣🗡

Ghazale hamdi
پاسخ به  سفیر امور خارجه ی جهنم
10 ماه قبل

با تیر و تفنگ😅😅

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  Ghazale hamdi
10 ماه قبل

من دینامیت هم میارم با بمب شاید لازم شد😂💣🧨

Ghazale hamdi
پاسخ به  سفیر امور خارجه ی جهنم
10 ماه قبل

😅😂😂😂

بی نام
پاسخ به  سفیر امور خارجه ی جهنم
10 ماه قبل

خانومااینقدخشونت واقعالازمه؟یعنی ماازجنس لطیف جامعه هستیما😊🤔

Ghazale hamdi
پاسخ به  بی نام
10 ماه قبل

من پای علیرضا که میاد وسط اصلا لطیف نیستم😡😡

بی نام
پاسخ به  Ghazale hamdi
10 ماه قبل

پای ارسلان بیشعورچی اونوکه باید آتیشششششششش زد اونم زنده زنده

Ghazale hamdi
پاسخ به  بی نام
10 ماه قبل

خیلی حرص دارید ازشا😂😂😂😅😅

بی نام
پاسخ به  Ghazale hamdi
10 ماه قبل

آره پسره ی روان پریش خود درگیر بیشعور عقده ای اففففففف یکم دلم خنک شد

Ghazale hamdi
پاسخ به  بی نام
10 ماه قبل

😂😂😂😂😂😅😅😅
ولی اون بدبخت خودش بعد هر کاری که میکنه مثل سگ پشیمون میشه
مثل همین الان

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

چیکار نکرده 😂😡
میشه بدونم؟؟؟

Ghazale hamdi
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

مال تو امیره
ارسلان منو میگن🥲😂😅

Ghazale hamdi
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

آره یک ساعته دارن اونو فحش میدن😅😅😅😂

Ghazale hamdi
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

اون بدبخت عین سگ پشیمونه ولی باید فحشم بخوره🤦‍♀️🤦‍♀️😮‍💨😮‍💨😮‍💨😉😉

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

من یکی که خالی نمیشم
عقده هامو میزارم واسه جهنم😂😂🔪🔪

Ghazale hamdi
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

لیلا طبیعیه که از حرص خورنشون خوشم میاد؟😳🙄

Ghazale hamdi
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

ولی من میخندم با حرص خوردنشون😅😅

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  Ghazale hamdi
10 ماه قبل

خیلی یزیدی🥺

Ghazale hamdi
پاسخ به  سفیر امور خارجه ی جهنم
10 ماه قبل

😅😅😁😁

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  Ghazale hamdi
10 ماه قبل

الان که فکر میکنم میبینم دارع از ارسلانم بدم میاد😂😂😂😂

Ghazale hamdi
پاسخ به  سفیر امور خارجه ی جهنم
10 ماه قبل

به به دونه دونه دارین اضافه میشید😮‍💨🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️

sety ღ
پاسخ به  Ghazale hamdi
10 ماه قبل

من از دختره بیشتر بدم میاد تا ارسلان
اگه انقدر زر نزنه ارسلانم عصبی نمیشه
مثل یامور تو رمان الماسه😂🤦‍♀️

Ghazale hamdi
پاسخ به  sety ღ
10 ماه قبل

😅😅😅😂😂😂

Ghazale hamdi
پاسخ به  sety ღ
10 ماه قبل

بالاخره ارسلان طرفدار پیدا کرد😁😁😅😅

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  Ghazale hamdi
10 ماه قبل

تا ستی هست نگران هیچ کس نباشید😂😂😂

Ghazale hamdi
پاسخ به  سفیر امور خارجه ی جهنم
10 ماه قبل

آره دیگه ارسلان تنها نیست ستی طرفدارشه😅😅

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  Ghazale hamdi
10 ماه قبل

آره😂😂😂

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  sety ღ
10 ماه قبل

تو کلا زد خانوما تو رمانیا عشقم😂😂😂😂🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️

sety ღ
پاسخ به  سفیر امور خارجه ی جهنم
10 ماه قبل

نه راستش🤦‍♀️
نمیدونم شخصیت نفس یا سایدا در دیدگاه مخاطب چه شکلیه اما من خودم همیشه خودم رو جای شخصیت ها میذارم و میبینیم اگه جای اونا باشم چی کار میکنم…
من اگه جای آتوسا بودم فرار نمیکردم یا لاقل فرار کردم لج بازی نمیکردم و سعی میکردم ارسلان رو نرم کنم…
اگه جای یامور بودم با اون قوم اعجوج مجوج دهن به دهن نمیذاشتم تا بلایی سرم نیارن…
شاید گندم تنها شخصیتیه که تا اینجا با تصمیم هایی که گرفت اوکی بودم…
وقتی تصمیم هاشون رو قبول ندارم ناخوداگاه ازشون خوشم نمیاد😂🤦‍♀️

Ghazale hamdi
پاسخ به  sety ღ
10 ماه قبل

آتوسا که کاری نداشت اشتباهش رو هم قبول کرده بود اما با اون اتفاق حالش بد شده بود و نمیتونست درست تصمیم بگیره

sety ღ
پاسخ به  Ghazale hamdi
10 ماه قبل

هر چی که میگم کاملا دیدگاه شخصیه منه و میتونه با بقیه فرق داشته باشه…
من خودم رو جای آتوسا میذارم و میگم تو داری با یه دیو زندگی میکنی پس بهتره تا حد امکان عصبیش نکنی…
وقتی میبینی طرف زود عصبی میشه حتی اگه بهت تجاوز کرده باشه و حامله باشی و این داستانا باید تا حد ممکن جلوی عصبی شدنش رو بگیری نه اینکه بهش دامن بزنی…
من معتقدم به اینکه آدما هر کاری میکنن تا سالم بمونن و وقتی تو از طرف متجاوزگرت در خطری باید باهاش راه بیای تا اتفاق بد تری نیافته و این از نظر من یه غریزه است نه تصمیم…

Ghazale hamdi
پاسخ به  sety ღ
10 ماه قبل

کاملا باهات موافقم
اما توی بعضی از داستان ها نمیشه همه چیز رو اونجوری که خوبه بنویسیم مثلا من برای رفتن آتوسا پیش حاج همایون و بقیه داستان به عصبی شدن ارسلان نیاز داشتم و مجبور بودم که عصبیش کنم
ولی توی رمان جدید میخوام یه شخصیت قوی بنویسم واستون😉😉

آخرین ویرایش 10 ماه قبل توسط Ghazale hamdi
sety ღ
پاسخ به  Ghazale hamdi
10 ماه قبل

اگه من نویسنده داستانت بودم دلیل عصبی شدن ارسلان رو چیز دیگه ای میذاشتم… مثلا یه چیزی مثل همون اتفاقی که تو مهمونی افتاد یا مثلا ارتباط گرفتن آتوسا با داداشش یا صمیمی حرف زدن بهراد با آتوسا…
حالا که فک میکنم دومی رو از همه بیشتر دوست دارم 😂 🤦‍♀️

آخرین ویرایش 10 ماه قبل توسط sety ღ
Ghazale hamdi
پاسخ به  sety ღ
10 ماه قبل

اونموقع که آتوسا بدبخت رو میکشت
خیلی یزیدی😂😂😅😅
بعد اونوقت با چه دلیلی آتوسا رو می‌برد پیش حاج همایون

آخرین ویرایش 10 ماه قبل توسط Ghazale hamdi
sety ღ
پاسخ به  Ghazale hamdi
10 ماه قبل

تو میخوای آتوسا رو ببری پیش همایون و از نظر من بهترین روشش ارتباط آتوسا و آرتا شاید حتی در حد یه اس ام اس از طرف آرتا که بدون جواب مونده باشه
اینجوری ارسلان نمیکشتش و فقط تحویل همایون میده😁😂
وگرنه یزید تویی😁😂

Ghazale hamdi
پاسخ به  sety ღ
10 ماه قبل

شاید درست باشه ولی به نظرم منطقی نیست که به خاطر حرف یه آدمی که خودش حاج همایون رو قبول نداره ببردش پیش اون🤔🤔
واقعا خیلی یزیدم؟😅😅

sety ღ
پاسخ به  Ghazale hamdi
10 ماه قبل

اولا که خیلی یزیدی😂
دوما الان چرا بردش پیش همایون؟؟ چون میخواد ادبش کنه…
طبق سناریو من هم میبردش پیش همایون تا بهش نشون بده که کافیه بخواد حتی به رفتن از پیش ارسلان فک کنه تا ارسلان و همایون هر کدوم به نوعی دخلش رو بیارن این وسط آرتا شاید در حد یه پیام که چمیدونم بگو کجایی تا کمکت کنم و این چیزا داده باشه بهش😁
اولین بار بود در عرض 5 مین یه سناریو ساختم😂🤦‍♀️

Ghazale hamdi
پاسخ به  sety ღ
10 ماه قبل

خلع سلاح شدم😅😅😅😅

sety ღ
پاسخ به  Ghazale hamdi
10 ماه قبل

بله ستی همیشه برنده است😁😎

Ghazale hamdi
پاسخ به  sety ღ
10 ماه قبل

اصلا زبونت جایی واسه اعتراض نمیزاره😂😂😂😂
چند سالته؟

sety ღ
پاسخ به  Ghazale hamdi
10 ماه قبل

18😂

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  Ghazale hamdi
10 ماه قبل

خیلی یزیدیییی خیلیییی

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

آخه تو جوابش رو هم بدی کمکی به خلاص شدنت میکنه؟؟؟ نه…

من میگم تاوقتی که یه راهی پیدا شه که خلاص شی باید کنار بیای نه اینکه طرف رو تحریک کنی بر علیه ات… این کار بیشتر به خودت آسیب میزنه تا اون شخص….

آخرین ویرایش 10 ماه قبل توسط sety ღ
......
......
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

نویسده میگفت یامور تو واقعیت طلاق گرقته…. پس راه نجات بوده….

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

بعدشم از نظر من مرگ با عزت و اینا شعاری بیشتر نیست و آدم برای زنده موندش جنگ به هر ریسمانی میزنه جه برسه به سکوت در برابر ظلمی که بهش میشه😕

......
......
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

یه وقتایب نمیشه دور شد….

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  sety ღ
10 ماه قبل

😂😂😂😂😂😂😂

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

😂😂😂😂

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  Ghazale hamdi
10 ماه قبل

آره والا
برعکس این علیرضای خر🔪🔥🧨💣🔫🧨

Ghazale hamdi
پاسخ به  سفیر امور خارجه ی جهنم
10 ماه قبل

😅😅😂

Ghazale hamdi
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

قراره بکنه دیگه🥲🥲😡😡

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

نکردهههههه؟؟؟؟؟
لیلااااا جوننننننننن😡😂

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

با توجه به کارنامه ی درخشان شما توقع خوشبین بودنو نباید داشته باشی😂

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

آره عزیزم تقریبا آخرش بود که شروع کردم ولی حرص خوردم حسابی
آره قبلا تو رمانا کامنت نمیزاشتم

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

شما مهلت بده کمتر حرص بده عزیز من
بعدشم تازه از شر درس و اینا راحت شدیما ول کننن😂😂
خسته ام خسته

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  بی نام
10 ماه قبل

😂😂😂

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  بی نام
10 ماه قبل

😂🔥

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  Ghazale hamdi
10 ماه قبل

نمیشه لطیف بود اصلا

Ghazale hamdi
پاسخ به  سفیر امور خارجه ی جهنم
10 ماه قبل

آره واقعا

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

به لطف شما
بلههه😂😂

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  بی نام
10 ماه قبل

من احساس میکنم لازمه🔪😂
اشکال نداره یکم لطیف نباشیم؟؟ 😂

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

بله هرچه سریع تررر😂

Ghazale hamdi
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

😘😘😘

saeid ..
10 ماه قبل

سلام رمانتون زیباست
فقط ببخشید من ی سوال داشتم
اینجا میشه رمانی رو که میزاریم بعدش پاک کنیم؟
یا این امکان وجود نداره‌

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

لیلا من دارم میرم فعلا بای👋

sety ღ
10 ماه قبل

لیلا بخدا اگه قرار باشه امیر فک کنه گندم داره خیانت میکنه و این داستان تکراری من دیگه لفت میدمااااا😐🤣🤦‍♀️
انقدر رمان که توش سر سوتفاهم جدا شدن خوندم که دیگه جا براشون ندارم🤣🤦‍♀️

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

لیلا من خیلی عصبیم نزار چیزی بگم🤦‍♀️😂

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  sety ღ
10 ماه قبل

منم میام باهم لفت بدیم
طاقتشو نداریم واقعاااا

Fatiw Rahimi
10 ماه قبل

سلام من دوروزی هس رمانمو پارت گذاری میکنم ولی نمایش داده نمیشه چرا؟

admin
مدیر
در انتظار تایید
پاسخ به  Fatiw Rahimi
10 ماه قبل

سلام چون پارتتون خیلی کوتاهه

سفیر امور خارجه ی جهنم
10 ماه قبل

بچه ها تا من هستم نگران هیچی نباشین✋🏻💜
انتقام تک تک نویسنده هایی که با رمانشون حرص خوردیم مخصوصا لیلا رو میگیرم تو جهنم به نمایندگی همتون😂😂

sety ღ
پاسخ به  سفیر امور خارجه ی جهنم
10 ماه قبل

تو رو خدا اسمت رو بگووو😂🤦‍♀️

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  sety ღ
10 ماه قبل

سفیرشونم😂✋🏻
ولی جدا از شوخی اسمم ارغوان عزیزم💜🫂

sety ღ
پاسخ به  سفیر امور خارجه ی جهنم
10 ماه قبل

اسمت خیلی قشنگه 💖
من بچه که بودم اسم عروسکام یا ارغوان بود یا ساغر 😂 🤦‍♀️
چند سالتع؟؟

آخرین ویرایش 10 ماه قبل توسط sety ღ
سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  sety ღ
10 ماه قبل

مرسی عزیزم لطف داری💜🫂
من خودم مامانم یه عروسک داشت اسمش ارغوان بود😂
سنم خیلی کمه
ازشما کوچیک ترم😂🙈

sety ღ
پاسخ به  سفیر امور خارجه ی جهنم
10 ماه قبل

حالا چند سالته بگو دیگه😁
من انقدر فضولم که نفهمم خوابم نمیبره😂🤦‍♀️

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  sety ღ
10 ماه قبل

یاد یکی از دوستام امیر افتادم
داشتیم تو گروه چت میکردیم بعد این کلاس داشت برگشت گفتش میشه برید؟؟
من فضولم تا نرید نمیرم😂😂😂

باشه
میگم
خب به نام خدا
شاید بگین با این سن کم چرا رمان میخونی بگم؟؟؟

sety ღ
پاسخ به  سفیر امور خارجه ی جهنم
10 ماه قبل

بگو بابا من خودم از 12 سالگی میخونم😁

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  sety ღ
10 ماه قبل

خوشبختم
12 سالمه🙈

sety ღ
پاسخ به  سفیر امور خارجه ی جهنم
10 ماه قبل

از آشنایی باهات خوشبختم 😍
بعد تو با این سن با پسرا چت میکنی؟؟؟ 😂
نچ نچ… من همسن تو بودم نمیدونستم فرق دختر و پسر چیه 😂 🤦‍♀️ 🤦‍♀️

آخرین ویرایش 10 ماه قبل توسط sety ღ
Ghazale hamdi
پاسخ به  sety ღ
10 ماه قبل

هیییییی😮‍💨😮‍💨😮‍💨😅😅

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  sety ღ
10 ماه قبل

منم همینطور عزیزم💜🥹
آره خب، خانوادمم میدونن و مشکلی ندارن

Ghazale hamdi
پاسخ به  سفیر امور خارجه ی جهنم
10 ماه قبل

خوش به حالت😮‍💨

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  Ghazale hamdi
10 ماه قبل

خانوادتون اجازه نمیدن ینی؟
قربونت عزیزم مرسی💜🥹

Ghazale hamdi
پاسخ به  سفیر امور خارجه ی جهنم
10 ماه قبل

ترجیح میدم اینجا این مسئله رو باز نکنم😒

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  Ghazale hamdi
10 ماه قبل

هوم:) 🥲

Ghazale hamdi
پاسخ به  سفیر امور خارجه ی جهنم
10 ماه قبل

واقعااااااا😳😳😳
اعتماد به نفسم رفت بالا

Ghazale hamdi
پاسخ به  sety ღ
10 ماه قبل

منم😁😁😁

sety ღ
پاسخ به  Ghazale hamdi
10 ماه قبل

اینو با کدوم قسمتش بود؟؟ 😂 🤦‍♀️

آخرین ویرایش 10 ماه قبل توسط sety ღ
Ghazale hamdi
پاسخ به  sety ღ
10 ماه قبل

هیچ کدوم با از ۱۲ سالگی رمان خوندنه😁😁

sety ღ
پاسخ به  Ghazale hamdi
10 ماه قبل

اها😂🤦‍♀️

Ghazale hamdi
پاسخ به  sety ღ
10 ماه قبل

آره فک کنم این سن،سن تباهیه

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  Ghazale hamdi
10 ماه قبل

آره، واقعا قبول دارم خیلی تباهیم

Ghazale hamdi
پاسخ به  سفیر امور خارجه ی جهنم
10 ماه قبل

خیلییییییی
من که تو دیوارم قشنگ🤦‍♀️🤦‍♀️

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  Ghazale hamdi
10 ماه قبل

😂🤦🏻‍♀️

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  Ghazale hamdi
10 ماه قبل

😂😂😂

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  Ghazale hamdi
10 ماه قبل

چرا؟؟
اتفاقا رمان خوندن خیلی بهتره حتی تو سن های کم

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  لیلا ✍️
10 ماه قبل

ممنون

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  Ghazale hamdi
10 ماه قبل

😂😂😂

Ghazale hamdi
10 ماه قبل

لیلا جونی پی ویت رو چک میکنی لطفا

دکمه بازگشت به بالا
194
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x