رمان بره ناقلا

بره ناقلا13

4.7
(12)

پارت13

با دهن باز به مکالمه ش با باباش گوش میدادم.
باورم نمیشد یکی با پدرش با اون لحن زشت و بی ادبانه حرف بزنه.
من وقتی با بابام حرف میزدم وولوم صدام از یه حدی بالا تر نمیرفت.

از شانس خوبم اینبار که بطری چرخید روی سنا وایساد.
دختری که موهاش رو کوتاه و پسرونه زده بود و کلی پرسینگ روی لب و دماغ و گوش هاش دیده میشد.
ادامسش رو هم با حالت زننده ای باد میکرد و میترکوند.شبیه ه..رزه ها به نظر میرسید.

ایمان ابرویی بالا انداخت و با بدجنسی گفت:

– ش…ل..وارت رو بکن و روی میز جلوی سینا بشین
سینا با اعتراض رو به میکائیل گفت:
-نمیخوای بهش چیزی بگی؟
این که شد یه طومار

میکائیل سیگاری از توی پاکت بیرون آورد و گفت:
-همش یه دستور محسوب میشه
سخت نگیر عزیزم
تو که بدت نمیاد به سینا نخ بدی

سنا دندوناش رو روی هم سابید و گفت:
-پسره ی عوضی
-مواظب حرف زدنت باش آن شرلی
آدمای عوضی از دخترای پررو و زبون دراز خوششون نمیاد
سنا نیشخندی زد و از جاش بلند شد:
-برو بمیر

𖧷- – – – – – – – – – – – – – – – – – –

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.7 / 5. شمارش آرا : 12

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x