ماه: بهمن 1401
-
رمان رئیس جذاب من
رئیس جذاب من پارت ۵
این بغض لعنتی انقدر بهم فشار میاورد که گفتم الان خفه میشم. این پسره از سنگ بود دلش چرا باهام…
بیشتر بخوانید » -
رمان رئیس جذاب من
رئیس جذاب من پارت ۴
صبح روز بعد با حس نوری توی صورتم بیدار شدم و یکم مغزمو به کار انداختم. اووووف پاشو دختر امروز…
بیشتر بخوانید » -
رمان مهرانا
رمان مهرآنا پارت۴
نزدیک های شب پیامی روی موبایلش دریافت کرد :باعرض سلام و تبریک خدمت دانش اموزان عزیزم به مناسبت قبولی شما…
بیشتر بخوانید » -
رمان رئیس جذاب من
رئیس جذاب من پارت سوم
چشم هام داشت از حدقه در میومد این چی میگفت واس خودش؟مگه پدر کشتگی داره با من! اخخ که دلم…
بیشتر بخوانید » -
رمان مهرانا
رمان مهرآنا پارت۳
همه وارد میشدند یکی پس از دیگری مهرانا جلوی در ایستاده بود و اسامی را وارد میکرد پسر دیگری ان…
بیشتر بخوانید » -
رمان رئیس جذاب من
رئیس جذاب من پارت دوم
. .. به چه جرمی؟ جرم بی پولی فقیری! جرم تنها بودن و پشتیبان نداشتن! به جرم بی کسی و…
بیشتر بخوانید » -
رمان عطر تلخ
رمان *عطر تلخ* پارت ۶
بعد سلام و تبریک گفتن به سمت یکی از میزا رفتیم دو سه تا دختر اومدن از سر…
بیشتر بخوانید »