ماه: فروردین 1402
-
رمان آتش
رمان آتش پارت 18
#آترا آرامش بخش ترین کار دنیا برای من کد زدنه.. من با جون و دل برای خلق شدن برنامه هام…
بیشتر بخوانید » -
رمان تناسخ محنت
رمان تناسخ محنت پارت ۸
چشمهایم از تعجب گرد شدند. آن صدا مال من بود؟! یک توهم بود یا یک خاطرهی گنگ؟! بعد از پنج…
بیشتر بخوانید » -
رمان سهم من از تو
سهم من ازتو پارت43
-مرسی داداشم -الیزابت چیشده حالت خوبه؟ -خوبم نگران نباش -مرسی دیگه همینقدر بهم اعتماد داری! -معلومه ک بهت اعتماد دارم!…
بیشتر بخوانید » -
رمان ارباب عمارت
رمان ارباب عمارت پارت ۷
احتشام_ خب همینایی که میگی…من پول نداشتم برات بگیرم! من فقط ۱۰ میلیون داشتم….. ضحا_ ۱۰ میلیون داشتی اومدی خاستگاری…
بیشتر بخوانید » -
رمان آتش
رمان آتش پارت 17
*** همه دور هم جمع بودند.. مهتا و مهتاب و عروس ها داشتند راجب جهیزیه مهتا صحبت میکردند.. امروز برای…
بیشتر بخوانید » -
رمان بوی گندم
رمان بوی گندم پارت ۲
پایش را به روی پدال گاز فشار داد همه حرصش را سر ماشین داشت خالی میکرد حرفهای پدرش در سرش…
بیشتر بخوانید » -
رمان ارباب عمارت
رمان ارباب عمارت پارت ۶
احتشام_ میگم دست ارباب ارسلان دردنکنه…این همه کار برامون کرد! ضحا_ چیکار کرد مثلا!؟ احتشام_ ضحا چرا اینطوری حرف میزنی!؟…
بیشتر بخوانید » -
رمان تناسخ محنت
رمان تناسخ محنت پارت ۷
از شدت عصبانیت، جملههایم را ترکی و فارسی قر و قاطی میگفتک و اصلاً نفهمیدم که بادیگاردِ ترک، متوجه شد…
بیشتر بخوانید » -
رمان
رمان بوی گندم پارت ۱
سنگینی چیزی رو روی شکمش احساس میکرد اما حوصله این رو نداشت که چشمهاش رو باز کنه تو همون حالت…
بیشتر بخوانید » -
رمان
رمان ارباب عمارت پارت ۵
رفتم یه مسکن خوردم و رفتم توی اتاق،احتشام راحت خوابیده بود…بایدم راحت بخوابه! اونی که دیشب از درد داشت میمرد…
بیشتر بخوانید »