ماه: فروردین 1402
-
رمان بوی گندم
رمان بوی گندم پارت ۶
دستش را پشت گردنش کشید اَه لعنتی بدجور گرفته بود چشمانش را باز کرد و نگاهی به پهلویش کرد لبخندی…
بیشتر بخوانید » -
رمان تناسخ محنت
رمان تناسخ محنت پارت ۱۶
چند پلهی دیگر را هم بالا آمد. ناگهان با فریادی که زد، روح از بدنم جدا شد: – همه رفتن…
بیشتر بخوانید » -
رمان آتش
رمان آتش پارت 21
متعجب بهم نگاه کرد و خندید و گف: مسیح از کجا حرفامون به این نتیجه رسیدی ک میام؟؟؟ با جدیت…
بیشتر بخوانید » -
رمان رئیس جذاب من
رئیس جذاب من پارت ۳۹
پامو که گذاشتم توی هتل از پشت درو چند قفله کردمو از چشمی چک کردم تا کسی پشت در نباشه.…
بیشتر بخوانید » -
رمان سهم من از تو
سهم من ازتو پارت45
من=ویلیام میخوام یچیزیو باهات درمیون بزارم سرشو بلندکرد و نگام کرد ویلیام=چیزی شده؟ من=خب…تاحالا واست سوال نشده ک چرا زود…
بیشتر بخوانید » -
رمان
رمان بوی گندم پارت ۵
همه با تعجب نگاهش کردن حتی حاج رضا حاج فتاح ابرویی بالا انداخت :اونوقت کی به این تصمیم رسیدی تا…
بیشتر بخوانید » -
رمان
رمان تناسخ محنت پارت ۱۵
«هین»ی از ته دل کشیدم و دستم را روی دهانم گذاشتم. خدایا! چه میشنیدم؟! مگر فیلم و سریال بود؟! چگونه…
بیشتر بخوانید » -
رمان تناسخ محنت
رمان تناسخ محنت پارت ۱۴
چند بار پلک زدم. راست میگفت ولی سپهر واقعاً عاشقم بود و من عشقش را احساس میکردم. حتماً این کارش…
بیشتر بخوانید » -
رمان آتش
رمان آتش پارت 20
نفس عمیقی کشید و خیره به منظره روبه روبه ش شروع کرد +سامی ده سالش بود ک بدنیا اومدم.. من…
بیشتر بخوانید » -
رمان تناسخ محنت
رمان تناسخ محنت پارت ۱۳
از آغوشش بیرون آمدم و دستهایم را سپر دو بازویش کردم. پشت چشمی نازک کرد و گفت: – حالا ببینم…
بیشتر بخوانید »