ماه: آذر 1402
-
رمان تقاص
رمان تقاص پارت هفت
به سمت دروازه ی آهنی سفید رنگ میروم و آن را میکوبم:کیه؟ _از طرف سجاد اومدم _کدوم سجاد _کلافه میگویم…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرامت
غرامت پارت 63
خواستم همانطور که دستانش دورم حلقه و چشمانش در نزدیکیم کنجکاوی خرج کنم که صدای در خانه و بعدش عمو…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی فصل دوم
رمان چشم های وحشی فصل دوم پارت ۵
# پارت ۵ (دایانا) همراه زنی که فهمیده بودم مادرم کارن بود به سمت مردی که گوشهای از سالن ایستاده…
بیشتر بخوانید » -
رمان آیدا
رمان آیدا پارت 39
آفتاب غروب کرده بود و تنها مهمان های نزدیک رسیده بودند. جلوی آینه نگاهی به تیپش انداخت و لبخندی…
بیشتر بخوانید » -
رمان در بند زلیخا
رمان در بند زلیخا پارت سی و یکم
عینک آفتابیش را از روی چشمانش سمت سرش سر داد و به خانه مقابلش چشم دوخت. نفسی از هوای پاک…
بیشتر بخوانید » -
رمان
امیدی برای زندگی پارت هشتاد وپنجم
کمند وحشت زده به پیشانی اش کوبید. _یا خدا کشتیش شهرام تاب نیاورد و با رگ گردن بیرون زده از…
بیشتر بخوانید » -
رمان بگذار پناهت باشم
رمان بگذار پناهت باشم پارت ۶
# پارت ۶ (رادوین) در خانه را باز کردم و روشا رو به داخل هل دادم. عصبی به سمت یخچال…
بیشتر بخوانید » -
رمان مائده...عروس خونبس
رمان مائده…عروس خونبس پارت ۴۹
با لبخند نگاهش میکند _مائده _جانم؟ _تو منو میبخشی؟! _ببخشمت؟چیکار کردی مگه! نفس را بیرون میدهد و ادامه میدهد _واسه…
بیشتر بخوانید » -
رمان سقوط
رمان سقوط پارت بیست و سه
لباس مناسبتری پوشید. شانس آورد که هنوز هم لباسهای قدیمیش تو کمد بود! با دیدن پدرش خودش رو تو…
بیشتر بخوانید » -
دلنوشته
مرگ حقه🖤🥀
بعضی کلمه ها درکشون سخته و هیچ وقت نمیتونیم بفهمیمشون مثل میگن مرگ حقه ولی من هیچوقت نتونستم درکش کنم…
بیشتر بخوانید »