رمان رئیس جذاب من
-
رئیس جذاب من پارت ۲۳
وای اینجارو!؟؟؟؟؟ مامان شوکت تموم لباسام و آورده گذاشته توی اتاق آراد. حتی به بهونه ی اینم نمیتونم برم اتاق…
بیشتر بخوانید » -
رئیس جذاب من پارت ۲۲
نگاهی به خودم توی آینه انداختم عین یه تیکه ماه شده بودم موهای بلند و مشکیم و فر کرده بود…
بیشتر بخوانید » -
رئیس جذاب من پارت ۲۱
صبح روز بعد با حس تابش نور روی صورتم از خواب پریدم یکم که مغزم به کار افتاد فهمیدم امروز…
بیشتر بخوانید » -
رئیس جذاب من پارت ۲۰
سارا فوری رفت سمتش. _داداش!؟؟؟تو که میدونستی ما امشب میخواییم تنها باشیم!!!اینجا چیکار میکنی با این سرو شکل!؟ _برو اونور…
بیشتر بخوانید » -
رئیس جذاب من پارت ۱۹
همه ی جمع چشماشون از تعجب زیاد گرد شده بود و دهناشون باز مونده بود .بعد گذشت چند دقیقه یه…
بیشتر بخوانید » -
رئیس جذاب من پارت ۱۸
_مامان قرصتو خوردی؟بهتری!؟ امروز میبرمت دکتر. _آره خوردم خوبم دخترم صحبت میکنیم. _شوکت خانم من امروز کاری ندارم شمارو میبرم…
بیشتر بخوانید » -
رئیس جذاب من پارت ۱۷
اون روز سعی کردم زود برگردم خونه و چون اهالی خونه غذای برنجی نمیخواستن یکم کتلت فوری حاضر کردم. از…
بیشتر بخوانید » -
رئیس جذاب من پارت ۱۶
_چی میگی تو واسه خودت!؟؟؟؟ معلوم هست!؟؟؟ کی گفته من زن تو میشم!؟؟؟ واسه خودت بریدی و دوختی. _ کمند…
بیشتر بخوانید » -
رئیس جذاب من پارت ۱۵
با تابش نور افتاب به صورتم چشمامو باز کردم یاد موقعیتی که توش بودم افتادم و فوری نگاهی به ساعت…
بیشتر بخوانید » -
رئیس جذاب من پارت ۱۴
_وااای خااک تو سرررم مامانم چیشده!؟ خانم توورخدا راستشو بگید. _باور کن خوبه دخترم بیایی بیمارستان خودت میبینی. _چیشده کمند!؟د…
بیشتر بخوانید »