رمان چشم های وحشی
-
رمان چشم های وحشی پارت ۲۷ و ۲۸
# پارت ۲۷ – گل چهره چرا اینجا نشستی؟ صدای کامیار بود که با تو تا لیوان کافی کنارم نشست.…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی پارت ۲۵ و ۲۶
# پارت ۲۵ تو اتاقم بودم و سرم گرم مرتب کردن کمد لباسهایم بود. آنی در زد و وارد اتاق…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی پارت ۲۳ و ۲۴
# پارت ۲۳ پاهایم را روی هم انداخته بودم و طلبکارانه نگاهم را به تابلو مقابلم دوختم. _ الان با…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی پارت ۲۱ و ۲۲
# پارت ۲۱ _ راستی خانم کوچولو،دیگه دلم نمیخواد اسم این شروین رو بیاری. _ چرا پسر خوبیه . _…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی پارت ۲۰
# پارت ۲۰ با تابش نور روی صورتم چشم هایم را باز کردم. خودم را کمی بالا کشیدم و به…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی پارت ۱۹
# پارت ۱۹ در میان دودهایی که از شمعهای روبه رویم بلنده شده، نگاهم با نگاه کامیار گره خورد. آرام…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی پارت ۱۷ و ۱۸
پارت ۱۷ با دستپاچگی، پلهها را بالا رفتم. به شدت خوشحال شده بودم و انتظار چنین مهمانیای را نداشتم. در…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی پارت ۱۶
# پارت ۱۶ مردد بودم، به کاسهی سوپ ، در دستانم نگاهی کردم و وارد اتاق شدم. بهادر خان، روی…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی پارت ۱۴ و ۱۵
# پارت ۱۴ از چیزی که شنیده بودم شکه شدم. واقعا درکی نداشتم. خواستم از روی مبل بلند بشم که…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی پارت ۱۲ و ۱۳
# پارت ۱۲ دو ماه از اون روز میگذشت. بهادر خان برام معلم خصوصی گرفته بود. به کمک خانم لارنس،…
بیشتر بخوانید »