رمان چشم های وحشی
-
رمان چشم های وحشی پارت ۱۱
# پارت ۱۱ تو آیینه قدی اتاق به خودم نگاه کردم. یه لباس سبز لجنی تنم کرده بودم. جنسش تور…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی پارت ۹ و ۱۰
# پارت ۹ وارد پارک بزرگی شدیم. کامیار نگاهی بهم انداخت _ اینهم همون جایی که بهت قول داده بودم…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی پارت ۷ و ۸
# پارت ۷ نمیدونم دقیقاً ساعت چند بود که از خواب بیدارشدم. از روی تخت بلند شدم و به چهره…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی پارت ۵ و ۶
# پارت ۵ برای آخرین بار به اتاقم نگاهی کردم و از راه پله پایین رفتم. غم تمام خانه را…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی پارت ۳
پارت ۳ دو هفته از اون روز میگذشت، بهادر توی این مدت چند باری دوباره به خونهمون اومده بود. اوضاع…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی پارت ۲
# پارت ۲ نزدیکهای ظهر بود و من همچنان تو اتاقم مونده بودم. شاید اگه اون حرفها رو نشنیده بودم،…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی پارت ۱
مقدمه پاییز که میشود، قدمهایم را آرامتر بر میدارم و صدای آهسته خشخش برگان در زیر پاهایم ریتم موسیقیام میشود…
بیشتر بخوانید »