رمان آنلاین
-
رمان باران که می بارد
رمان باران که می بارد _ پارت 5
کیاراد بعد از این که دخترک او را به نام لرد درآکولا صدا کرد ، فکرش خیلی درگیر شد ،…
بیشتر بخوانید » -
رمان باران که می بارد
رمان باران که می بارد _ پارت 4
کیاراد با شنیدن صدای پیامک گوشی ، به آن نگاه کرد وقتی نام فرسنده را دید با خودش گفت ،…
بیشتر بخوانید » -
رمان باران که می بارد
رمان باران که می بارد _ پارت 3
مهرآفرین خانم ، داشت برای پسر یکی و یدونه اش ساندویچ نون پنیر آماده میکرد و با خود می گفت…
بیشتر بخوانید » -
رمان باران که می بارد
رمان باران که می بارد _ پارت 2
در کافه ای دنج در خیابان احمد آباد مشهد ، پسری با صدای بلند می خندید ، هر کسی از…
بیشتر بخوانید » -
رمان باران که می بارد
رمان باران که می بارد _ پارت 1
می بوسم و کنار می گذارم … تمام چیز هایی را که ندارم و نباید داشته باشم! دست هایت چشم…
بیشتر بخوانید » -
رمان کارما
کارما پارت6
دوروز گذشته و من همچنان فکرم پیش حرفهای طاهاست حرف اینکه گذشتم برگشته… نگاهم به ساعت دوختم پوفی کشیدمو از…
بیشتر بخوانید » -
رمان گذر از رنج ها
رمان گذر از رنجها پارت7
شیما از دیدن عصبانیت من یکم نرم میشه و سعی میکنه با ملایمت منو منصرف کنه: _ آخه خره نقشه…
بیشتر بخوانید » -
رمان کارما
کارما پارت5
با استرس از جا بلند شدم ،در جواب سوال مامان که پرسید کجا میری ؟ میامی گفتم و از حسینه…
بیشتر بخوانید » -
رمان گذر از رنج ها
رمان گذر از رنجها پارت6
دیگه مهار بغض نشسته تو گلوم غیر ممکن ترین کار عالم بود… سرمون رو به طرف هم چرخوندیم و چشم…
بیشتر بخوانید » -
رمان کارما
کارما پارت4
لا کمر خم شده از کنارم گذشت که اروم گفتم: _بابا.. صدای متوقف شدن قدمهاشوشنیدم.. اب دهنمو قورت دادمو به…
بیشتر بخوانید »