رمان
-
رمان مائده...عروس خونبس
رمان مائده…عروس خونبس پارت ۳۵
پیشانی اش را آرام میبوسد و چشمانش را میبندد… همینطور که چشمانش بسته اس آرام پچ میزند _ببخشید، اون شب…
بیشتر بخوانید » -
رمان مائده...عروس خونبس
رمان مائده…عروس خونبس پارت ۳۴
حق با مهیار بود…..بچه ی کسه دیگری در شکمش بودو او با مرد غریبه درحال فرار کردن بود! ولی کی…
بیشتر بخوانید » -
رمان دِژَم
رمان دِژَم پارت ۳ و ۴
ܒِژَܩـ🥀ـܢ C᭄ ࡅ࡙ߺ߲رܝ࡙ߺࡄߊ ܩرߊܒܨ: . . ……………………✾⃟🥀𝕯𝖊𝖏𝖍𝖆𝖒…………………… …………….#Part_3………….. اما انگار دیگر عادت کرده بودم. زخم ها که زیاد شوند همین…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای ارباب
رمان رویای ارباب پارت ۱۹
نگاه به انگشتش میکند… خون جاری بود بلند میشود و دستمالی برمیدارد و روی دستش فشار میدهد… هیچ دردی را…
بیشتر بخوانید » -
رمان مائده...عروس خونبس
رمان مائده…عروس خونبس پارت ۳۳
_راست میگی من حامله بودمو داشتم فرار میکردم…ـ ولی الان اومدم منو ببخشی…بخاطر خودم نمیگم بخاطر بچمون میگم…باور کن نفس…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای ارباب
رمان رویای ارباب پارت ۱۸
بدون هیچ حرفی بلند میشود و به سمت چادر و کیفش میرود چادر را بر سر میکند و کیفش را…
بیشتر بخوانید » -
رمان مائده...عروس خونبس
رمان مائده…عروس خونبس پارت ۳۲
نگاه نگرانم را از مادر میگیرم و به سمت در میروم صدای پدربزرگ بلند میشود _کجا میری پسر؟ _میرم توی…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای ارباب
رمان رویای ارباب پارت ۱۷
شالش را درست کرد و به سمت میز رفت، سعی کرد حواسش را با مرتب کردن میز،پرت کند جاشمعی را…
بیشتر بخوانید » -
رمان مائده...عروس خونبس
رمان مائده…عروس خونبس پارت ۳۱
(۲ ماه بعد از مرگ محمد ) بوی پیاز داغ را که حس کرد احساس کرد تمام دل و روده…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای ارباب
رمان رویای ارباب پارت ۱۶
باید با آیدین حرف میزد…باید گذشته را میفهمید! _نگین منو میبری خونه ی آیدین؟ _آره…فقط حالت خوبه؟ _خوبم…فقط سریعتر برو…
بیشتر بخوانید »