رمان
-
رمان مائده...عروس خونبس
رمان مائده…عروس خونبس پارت ۳٠
صدای پچ پچ ها بلند میشود درمیان جیغ ها و گریه هایش ،مهیار را میبیند که با وحشت و نگرانی…
بیشتر بخوانید » -
رمان شانس زنده ماندن جلد دو
رمان شانس زنده ماندن جلد دو پارت ۱
#شانس_زنده_ماندن_جلد_2 #پارت_۱ مقدمه* باران کمی آهسته تر ، اینجا کسی در خانه نیست من هستم و تنهایی و دردی که…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای ارباب
رمان رویای ارباب پارت ۱۵
(باید دیروز پارت میدادم، که متاسفانه چون بارون اومد یه نفهمی رفت توی بارون…سرما خورده شدید…نتونستم بدم امروز دادم) حس…
بیشتر بخوانید » -
رمان مائده...عروس خونبس
رمان مائده…عروس خونبس پارت ۲۹
(فردا شب ساعت ۹ نیم) بعد از اینکه شام خوردند با کمک سمیرا ظرف ها را شستن و مرتب کردن…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای ارباب
رمان رویای ارباب پارت ۱۴
امروز روزی بود که خواهرش را تقدیم خاک میکرد… چرا بدبختی هایش تمام نمیشدن!؟ حالا دیگر خواهرش میرفت کنار پدر…
بیشتر بخوانید » -
رمان مائده...عروس خونبس
رمان مائده…عروس خونبس پارت ۲۸
(برای اونایی که زمان پارت گذاری رو نمیدونن… من هردوتا رمانم رو یک روز درمیون میزارم و جمعه ها هم…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای ارباب
رمان رویای ارباب پارت ۱۳
با صدای بوق ماشین پشتی به خودش آمد و ماشین را کناری پارک کرد نفسش را خسته بیرون فرستاد…نگاه به…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای ارباب
رمان رویای ارباب پارت ۱۲
دستگیره را فشرد و وارد خانه شد ،روی زمین شیشه خورده بود _جلو نیا…میره تو پات چشمش به مرد افتاد…
بیشتر بخوانید » -
رمان مائده...عروس خونبس
رمان مائده…عروس خونبس پارت ۲۷
وقتی به دم در رسید،هنوز نیامده بودند… نفسش را بیرون فرستاد در را بست و وارد خانه شد روی مبل…
بیشتر بخوانید » -
رمان مائده...عروس خونبس
رمان مائده…عروس خونبس پارت ۲۶
نگاه به ساعت کرد ۹ را نشان میداد اگر الان میرفت …. باید شب میرفت،چون روز ها چطوری از دست…
بیشتر بخوانید »