رمان
-
رمان نوای رویا
نوای رویا,پارت3
به پشت سرش و عامل صدا خیره شد، خودشان بودند. عزیزانش، اما نه! حداقل چندین سال پیش از آن اتفاق…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای ارباب
رمان رویای ارباب پارت ۶
بدون هیچ حرفی، آرام در بغلش گریه میکند، چقدر نیازمند به یک نفر بود که او را بغل کند… توی…
بیشتر بخوانید » -
رمان نوای رویا
نوای رویا,پارت2
این افرادی که اینجا بودند همه متقاضی کار در آموزشگاه بودند؟ متعجب سمت فرد کناری اش برگشت: – ببخشید خانم…
بیشتر بخوانید » -
رمان نوای رویا
رمان نوای رویا,پارت1
نوای رویا|به قلم حنانه نوری #پارت_1 از خواب پرید نفس نفس میزد و گلویش خشک شده بود گویا کویری بی…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای ارباب
رمان رویای ارباب پارت ۵
_بیا بریم شام بخوریم نگاهش را به چشم های مشکیش داد با نفرت نگاهش میکرد… وقتی دید تکانی نمیخورد و…
بیشتر بخوانید » -
رمان مائده...عروس خونبس
رمان مائده…عروس خونبس پارت ۲۱
_امشب زنگ زدم دخترام بیان اینجا شام باهم باشیم _عه چه خوب در باز شد و مصطفی خان و پدر…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای ارباب
رمان رویای ارباب پارت ۴
بعد از شستن طرف ها شیشه پاکن و دستمال گرفت، افتاد به جون اشپزخانه… در فکر و خیال خودش بود…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای ارباب
رمان رویای ارباب پارت ۳
_همیشه باید اینجا باشم؟ خنده ای کرد و گفت _نه رویا…میگم شبا باش اینجا، بالاخره خب خطرناکه شمام که ماشالله…
بیشتر بخوانید » -
رمان بوی گندم جلد دوم
رمان بوی گندم جلد دوم پارت سی و دو
آن روز عصر که شد از بیمارستان مرخص شد .. موقع رفتن دکتر کلی بهش سفارش و گوشزد کرد که…
بیشتر بخوانید » -
رمان بوی گندم جلد دوم
رمان بوی گندم جلد دوم پارت بیست و نه
ابرویش بالا پرید _چرا اخم کردی؟ نگاه چپکی حوالهاش کرد _خودتو به اون راه نزن اون لعنتی رو هم جمع…
بیشتر بخوانید »