رمان در پرتویِ چشمانت

رمان در پرتویِ چشمانت پارت۳۲

3.9
(37)

بعد از حرف زدن و کمک کردن به عاطفه برای دوخت لباسش راهی خانه شد

قدم هایش را تند تند بر می داشت و به سرکوچه رسیده بود
ماشینی که کنارش می آمد بد می ترساندش

چهارتا بچه مارمولک مرفه که قیافه های شیش تیغ شده ای داشتند

بی توجه میرفت و یهو صدای برهم خوردن دو ماشین بهم بلند شد

این بین صدای آشنایی در گوشش پیچید

صدای دلنشین پوریا بود در کوچه طنین انداز شده بود

انقدر هوار هوار کرد شیشه شکست که پسرهارا فراری داد بعدهم با ژست سوپر من طوری ایستاد و خیره خیره تماشایش کرد

توقع مدال طلا داشت ؟!

شروع کرد دست زدن

_ آفرین پسرم الان میگم زن دایی واست شکلات پشمک حاج عبدالله بیاره

پوریا خندید و نزدیک شد

پوریا _ من شکلات نمی‌خوام خودم یه شکلات دارم اگه پا بده

زیادی توهم نمیزد؟

_ در شان تو فقط شکلاتای خیابونیه پسرعمه بنظرم تمرکزتو بزار رو اونا زود تر به هدفت میرسی

لبخندی زد که معنای صدفحش را درونش داشت

ادامه راه را گرفت و صدای بلند پوریا به گوشش خورد

پوریا _ پشیمون میشی آتوسا

تا به خانه رسید لباس هایش را عوض کرده و موبایلش را برداشت
می‌خواست برای آخرین بار اکانتش را چک کند اما دیگر بس بود !

خروج از حساب را زد و بلافاصله گوشی اش زنگ خورد
همان شماره بود
جواب داد

_ اومدم بیرون از حسابتون

رهام _ میتونی بیای سرکوچه ؟

_ نه

رهام _ اوکی پس فردا شش صبح بیا کتابخونه میتونی دیگه ؟

واقعا چه فکری راجبش می کرد !

_ نمی تونم

رهام _ خیله خب پس گوش کن به حرفام و تا آخرش ساکت بمون

_ باشه

رهام _ فک کنم تا الان فهمیدی که سارا یه بچه داره و دخترخاله منه
اون مدتی که من خونش بودم با شوهرش دعواش شد و تنها بود
این بچه الان یک سالشه و ادعا میکنه بچه از منه
میدونم هرکاری ازش برمیاد واسه همین دارم میرم بچه رو بیارم امیدوارم واست سوءتفاهم نشده باشه

_ مهم نیس

رهام _ ببین دختر من اگه اینا واست توضیح دادم دلیلش ین نبود که تو مهمی فقط میخواستم روشنت کنم همین !

_ فردا میرید؟

سکوت رهام طولانی شد

رهام _ اسمت چی بود؟

_ آتوسا خانوم

خنده ای کرد

رهام _ اوه بله آتوسا خانوم میشه بپرسم چرا انقدر رو من مانور میدی؟

داغ کرد !
چرا رفتارهای این پسر انقدر ناگهانی بود؟

_ نه نه فقط…

رهام _ فکرتو درگیر نکن نه من نه پوریا

_ خداحافظ

رهام _ خداحافظ ..آها راستی !

_ بله؟

رهام _ دستبندت خیلی قشنگه!

بعد هم صدای بوق ناشی از قطع شدن تماس در گوشش پیچید

دست از کنار گوشش فاصله داده و خیره دستبند شد
پس از این دستبند حرف دلش را خوانده بود !

قطره های اشکش باهم مسابقه می دادند
ملافه را مشتش مچاله کرد

یادش افتاد روزی که برای یگانه آهنگ می‌خواند
اوهم حالات الانش را داشت
برای رفتن عشقش زار میزد و او دلداری اش می داد
چته رفیق عاشق من
چرا سراغ اون که رفته رو داری بازم میگیری
اون بر نمی گرده پیشت بسه دیگه بهونه گیری
اگه به فکر اون باشی یه روزی از غصه میمیری
ببین چه حال و روزی داری
تموم زندگیت شده سه چارتا عکس یادگاری …

دلش می‌خواست فریاد بزند
این سرنوشت شوم چه داشت که اینطور نافرمانی می کرد ؟

نفس هایش بریده بریده شده بود
صدای آرمان لحظه به لحظه نزدیک تر می شد

زیر ملافه خزید
در باز شد

آرمان _ آتی بیداری؟اگه بیداری بیا داریم فیلم می بینیم

در بسته شد

ملافه را از روی خود کنار زده و سرجایش نشست
زندگی اش سر تا پا فیلم بود
فیلمی با ژانر غم..
موضوعش چه بود؟
زندگی دختری که در چاه عمیقی فرو رفته و دنبال طناب می گشت
طنابی که از چاه تاریک نجاتش می داد
طنابی که روشنی بخش زندگی اش بود

فلش بک

زنگ در خانه زده شد
آماده باش بود می دانست امروز نذری داشتند

پله هارا دوتا یکی کرده و خودش را به در حیاط رساند

تا در را باز کرد رهام را دید که روی موتورش نشسته و دست زیر چانه زده

نگاهش را پایین انداخت

_ سلام

همانطور‌ که بود مشکوک لب زد :

رهام _ چرا من هر وقت میام تو درو باز میکنی؟

ابروهایش را بالا انداخت

_ اشکالی داره ؟

بی حرف ظرف نذری را سمتش گرفت
رفت تا ظرف را از دستش بگیرد که موتورش صدای وحشتناکی داد

ترسیده عقب رفت
کرم داشت !

نذری را که گرفت نگاهش به یقه رهام خورد
پنس دخترانه فانتزی ای زده شده بود

_ چقدر قشنگه !

با سوالی نگاه کردنش انگشت اشاره اش بالا آورده و به سمت پنس گرفت

رهام _ ها این از بچه خالمه دهن مارو سرویس کرده

پایان حرفش پنس را باز کرده و به شالش زد

رهام _مال تو باشه اینو داده به من بده به زنم ..بچه بیشعوریه

گاز موتورش را گرفته و رفت
پنس از روی شالش برداشت
عروسک ناز صورتی رویش بود

یه مو کندن از خرس هم غنیمت بود!

لبخندی از سر ذوق زده و وارد خانه شد

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.9 / 5. شمارش آرا : 37

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨

«یـٰا مَن لـٰا یُرجَۍ اِلـٰا هُـو . . :» ای آن که جز او امیدی نیست . . 💚🌱!
اشتراک در
اطلاع از
guest
28 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Batool
Batool
3 ماه قبل

عزیزدلم آتی من چقدر دلم براش سوخت دی بغض کردم😢😢😭
چرا همچین میکنه پسره ی بی‌شعور با حرفاش قشنگ منم کپ کردم حالا بعدن که شروع به التماس کنی ومثل پشیمون بشی قشنگ تو کفش بمون 😠این پوریا هم عجب لجن زاریه براخود 😤اه اه اه میگه پشیمون میشی🤨😬 نکه خیلی تحفه ای حتما باید پشیمون شه اوف ازاول عصبی بودم این دو الدلنگ بیشتر رو اعصابم راه رفتن اصلا به چه حق آتوسامو ناراحت کردن

مائده بالانی
3 ماه قبل

خسته نباشی نرگس جان.
فکر نمی‌کنم پوریا حریف قدری باشه.
بعد رهام هم خیلی خودخواه و خودشیفته است

Batool
Batool
پاسخ به  مائده بالانی
3 ماه قبل

بللللللله من کاملا موافقم مائده جان

لیلا ✍️
3 ماه قبل

آخ بمیرم واسه دل آتوسا دخترم گناه داره😓🤒 این پوریا بدک نیستااا😁 آخراش خیلی خیلی احساسی و قشنگ بود اون فلش بک به جا و مناسب بود و یادگاری که رهام بهش داد دقیقاً چیزی بود که خواننده انتظار داشت👌🏻👏🏻 فقط یه سوال: رهام می‌تونه با با کمک آزمایش دی‌ان‌ای مدرک جور کنه که بچه مال اون نیست این‌جوری از این دردسر هم راحت میشه.

ALA ,
ALA
پاسخ به  لیلا ✍️
3 ماه قبل

لیلا جان ببخشید بی پرده و رک حرف میزنم ولی اگه رهام ادم درستی بود توی نبود شوهر سارا باهاش رابطه برقرار نمی کرد یکی نیست بگه خب بلاخره اونا قهر بودن ولی تو چرا رفتی با دخترخالت…کردی؟🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
کلا شخصیت رهام توی ذهن من خراب شد🤧
بعدم ادمی که اینقدر سست عنصره همون بهتر که همیشه توی این دردسرا بمونه😈
نرگس بانو من از همین جا اعلام میکنم که دیگه اصلا روی این پسره ی … کراش نیستم😤

لیلا ✍️
پاسخ به  ALA
3 ماه قبل

مگه واقعاً کار خودش بوده؟😲 فکر نکنم رهام همچین آدمی باشه این سارائه بدجور مشکوکه

ALA ,
پاسخ به  لیلا ✍️
3 ماه قبل

خب یه کاری کرده که انداخته گردنش🫣
شک دارم بهش 🤫

ALA ,
ALA
3 ماه قبل

نرگس بانو خسته نباشی خیلی قشنگ بود مثل همیشه🥹

Fateme
3 ماه قبل

اخخخ طفلک اتوسااا
خیلی قشنگ بود نرگسی خیلیی

لیلا ✍️
3 ماه قبل

شکسته نویسی:
شکسته نویسی یک مسئله مهم است که نباید ان را از قلم انداخت. دقت کنید شکسته نویسی هیچ جایی در لحن ادبی ندارد! در لحن عامیانه در هر پارت صد درصد شکسته نویسی پیدا می‌شود و سریع باید ان را اصلاح کرد.
مثال‌:
چشمام، دستام، کیفام،
این را در بالا مشاهده می‌کنید که به جای استفاده از ها فقط از ا استفاده شده است. به این شکسته نویسی گفته می‌شود و باید ویرایش زده شود.
مثال‌‌های جمع درست:​
چشم‌​
هام‌‌، دست‌هام، کیف‌‌هام
پس وقتی دیدید ها جمع به کار نرفته سریع ویرایش بزنید اما اگر در لحن ادبی بودیم و نوشته بود چشمانم به این صورت شکسته نویسی نیست!
🎈
در بعضی موارد به جای استفاده از رو از و به تنهایی استفاده می‌کنند و این کار باعث می‌‌شود شکسته نویسی ایجاد شود. مثال‌های اشتباه: رومو، طرفمو، منو، صورتمو
دقت کنید پیداست که باید و را حذف و به جای آن از رو استفاده کنیم.
مثال‌های درست:
روم رو، طرفم رو، من رو، صورتم رو
چیزهای دیگری هم شکسته نویسی است.
مثال: یهو، منم
صحیح آن‌ها: یک دفعه، من هم

نرگس‌جان این نکات آموزشی رو توی گوگل دیدم گفتم این‌جا با دوستان به اشتراک بذارم منظورم با تو نبود🙂

لیلا ✍️
پاسخ به  لیلا ✍️
3 ماه قبل

علائم نگارشی:​
نوشتن علائم نگارشی به این صورت است. باید به حرفِ قبل چسپیده و یک فاصله از حرف بعد داشته باشد. مثال:​
نرو،برگرد.​
نرو، برگرد.
تأکید می‌کنم هیچ وقت چند علائم نگارشی پشت سَرِ هم نگذارید و فقط می‌توانید از یک علائم نگارشی استفاده کنید.
مثال:
نرو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نرو؟
جز علائم ؟ و این ! بدون فاصله می‌توان پشتِ سر هم قرار داد. اما برای علائم دیگر وقتی می‌خوایم دو علامت را پشت هم بگذاریم یک فاصله میان‌شان باید باشد.
علامت …
این … فقط و فقط باید در دیالوگ استفاده شود و هیچ جایی در منولوگ ندارد برای این‌که نشانه مکث در مکالمه است. بعضی نویسندگان بعد از … علامت فاصله را رعایت نمی‌کنند باید بگویم که باید مانند علائم دیگر بعد از آن فاصله گذاشت. باید فقط … (۳تا) باشد نه کمتر و نه بیشتر! وقتی … در آخر دیالوگ می‌آید باید یک فاصله و یک نقطه بگذاریم. به این صورت:
– من… .​

نازنین
پاسخ به  لیلا ✍️
3 ماه قبل

کلا کلاس آموزشی گذاشتید🤣🤣🤣نرگس جان رمانت رونمیخونم باعرض معذرت …ولی خب خسته نباشی گلم

لیلا ✍️
پاسخ به  نازنین
3 ماه قبل

آره خب😂 به هر حال به عنوان نویسنده یه وظایفی هم داریم😊 نرگس خیلی تو این مدت پیشرفت کرده تو طنزنویسی هم استعداد فوق‌العاده‌ای داره👌🏻

لیلا ✍️
پاسخ به  𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
3 ماه قبل

نه عزیزم کلیه ربطی نداره🙃

لیلا ✍️
3 ماه قبل

ایده‌های جالب برای نوشتن بهتر😊❤

۱- اگه توی وصف یه صحنه، یه لحظه یا… موندید می‌تونید خودتون اجراش کنید…
همیشه مغز ما در خدمت ماست تا درست و غلطش رو خودمون بفهمیم
پس میتونیم با اجرا کردنش نوع وصف کردن درست اون صحنه یا… رو پیدا کنیم.

۲- واسه ‌ی دیالوگی که نمیدونی چی بنویسی، میتونی خودت و جای شخصیت بذاری که در اون لحظه اگه تو بودی چی میگفتی.
خیلی کارسازه.

۳- میتونید از هرچیزی که می‌بینید و میشنوید نوت برداری کنید(تست شده‌ست)
برای تازه کار ها واقعا می‌تونه کمک خیلی بزرگی برای نوشتن بهتر رمان یا‌… باشه
من خودم همیشه دستام پر از نوشته‌ست…
از هر چیزی که میشنوید‌…
هر جمله ای یا دیالوگی که شنیدید می‌تونه برای رمانتون مفید باشه.

لیلا ✍️
پاسخ به  𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
3 ماه قبل

بوس به اون کله‌ات😘😂

𝐸 𝒹𝒶
3 ماه قبل

دلم برا اتی سوخید🥲گناه داشتتت رهام بیشور😒🔪
خسته نباشی گشنگممم🥲❤❤❤

دکمه بازگشت به بالا
28
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x