رمان آیدا

رمان آیدا پارت 44

4.1
(35)

گریه های آن شبش هم باعث نشد تا پدرش کوتاه بیاید

 

اما روز بعد عجیب بود که نظرش عوض شده بود!

 

زودتر از آنکه آیدا بیدار شود صبحانه اش را خورده بود

وقتی از خواب بیدار شد پدرش را کنار در درحالی که کفش هایش را می‌پوشید دید

 

همین که نگاهش به او افتاد با اخم ریزی صدایش زد

با چشم هایی کنجکاو نزدیکش شد و کنارش ایستاد

 

بدون آنکه حرفی بزند خیره اش شد تا پدرش شروع کند:

 

-دارم میرم رضایت بدم

 

چشم هایش بیشتر از حد معمول گرد شده بود

مگر امکان داشت؟!

 

-اما ی شرط داره

 

هر چه بود قبول میکرد تنها دوست داشت سامش آزاد شود

 

-باید قول بدی دیگه هرگز نبینیش یا حتی باهاش حرف هم نزنی یعنی کلا فراموشش کنی

 

آخر مگر میتوانست؟!

بهت زده نگاهش میکرد اما چشم ها و صورت جدی پدرش نشان میداد هیچ شوخی در کار نیست

 

اما باید قبول میکرد..!

به خاطر سام!

به خاطر خودش!

 

بعد از لحظاتی زمزمه کرد:

 

-باشه شرط شما رو قبول میکنم بابا

 

سرش را تکان داد و از خانه خارج شد

 

 

صبحانه آماده بود

ولی هیچ اشتهایی نداشت

تمام فکر و خیالش پر شده بود از حرف های پدرش!

 

روی صندلی جا گرفت و چایی اش را از داخل سینی برداشت

 

هر از گاهی چند لقمه به زور برمی‌داشت

شاید باید به حرف های پدرش بیشتر فکر کند

 

شاید بهتر باشد سام را برای همیشه فراموش کند!

با اینکه خیلی دوستش داشت اما گویا مجبور بود

 

تصمیم داشت نه دیگر زنگ بزند نه حتی به دیدارش برود

فعلا که گوشی هایش دست پدرش بود ولی حتی زمانی که آنها را بگیرد دیگر با سام تماس نخواهد گرفت

 

 

تصمیم سختی بود اما باید خودش را قانع میکرد که فراموش کردنش بهترین راه است

 

 

اما با تمام اینها چند ساعتی را منتظر آمدن پدرش بود که مطمئن شود سام آزاد شده

 

 

وقتی خیالش از بابت او هم راحت شد بدون هیچ حرفی وارد اتاقش شد

 

‌…….

آن روز تا شب از اتاقش خارج نشد

خودش را مشغول مرتب کردن اتاقش کرده بود

 

ساعت نزدیک های ۶ بود که مادرش وارد اتاق شد

نگاهش را به آیدا داد و تند گفت:

 

-آماده شود دخترم شب مهمون داریم

 

متعجب از جایش بلند شد و گفت:

 

-کی هست حالا؟

 

بدون اینکه جوابش را بدهد گفت:

 

-اماده باش که دو سه ساعت دیگه میرسن

 

بدون حرف دیگری از اتاق خارج شد.

 

کنجکاو بود که بداند چه کسی قرار است بیاید

لباس هایش را از داخل کمد برداشت و مشغول پوشیدن شد

 

 

ساعت ۹ شب بود که مهمان ها رسیدند

 

پدرش در را برایشان باز کرد و کنار رفت تا وارد شوند

آیدا و مادرش هم کنارش ایستاده بودند

 

با تعجب به افراد حاضره نگاه میکرد

آنها آنجا چه می‌کردند؟!

گل و شیرینی که در دست داشتند دیگر چه می‌گفت!

هرگز حتی فکرش را هم نمی‌کرد که آنها باشند!

..

(پارت بعدی یا امشب یا فردا صبح در رمان لند گذاشته میشه

کامنت فراموش نشه ✨)

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.1 / 5. شمارش آرا : 35

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

saeid ..

نویسنده رمان های بامداد عاشقی،شاه دل و آیدا
اشتراک در
اطلاع از
guest
41 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مائده بالانی
4 ماه قبل

خسته نباشی
من حدس می‌زنم مهرداد اومد خواستگاری

لیلا ✍️
4 ماه قبل

زیبا بود👌🏻💛 گرچه کوتاه☹️ احتمالاً مهرداد جونم اومده😂

camellia
camellia
4 ماه قبل

مرسی,سعید جونم.چرا اینقدر دیر پارت دادی😔فکر کردم دیگه پارت نمی دی?😓

𝐸 𝒹𝒶
4 ماه قبل

مهردادهههه من مطمئنم حسس ششمم بهم دروغ نمگه باور کنین مهردادهههه
عم ببخشید بابت شلوغ بازیای بیش از حدم😐
منطورم اینه احتمال میدم مهرداد خان باشن اهم🙄
خسته نباشیوو

خواننده رمان
خواننده رمان
4 ماه قبل

کم بود ولی خوبه که خبری ازادی سام رو دادی فکر کنم مهرداد پررو اومده خواستگاری سعید جان مگه تو برزیل ایدا با سام صیغه نشدن؟

Fateme
4 ماه قبل

مهرداد نه؟
سعید خیلی کوتاه بود بعد از این همه وقتتت🥲
خسته نباشیی

Narges Banoo
Nargesbanoo
4 ماه قبل

خسته نباشی نویسنده😍🙏🏻

Narges Banoo
Nargesbanoo
4 ماه قبل

میگم یه سوال واسم پیش اومده چرا من هی از حسابم همینجوری خارج میشم ینی خودش در میاد😐و دیگه باز نمیشه

آخرین ویرایش 4 ماه قبل توسط Narges Banoo
لیلا ✍️
پاسخ به  Nargesbanoo
4 ماه قبل

همیشه خارج میشی؟ اگه رمز رو می‌زنی باز وارد نمیشه درخواست کد بده به ایمیلت میاد

𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
پاسخ به  لیلا ✍️
4 ماه قبل

همون کارو کردم باز پستام نیس💔ینی آخرش میبینین هزارتا نرگس بانو تو سایته که همش یه نفره🤣

آخرین ویرایش 4 ماه قبل توسط 𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
لیلا ✍️
پاسخ به  𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
4 ماه قبل

چرا آخه؟ مگه روی ورود به حساب نمیزنی!

𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
پاسخ به  لیلا ✍️
4 ماه قبل

یه گزینه هست که میگه من ربات نیستم
اون نمیاد
قبلا اوتو می‌زدم درست میشد اما الان نمیاد گزینههه

𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
4 ماه قبل

احساس میکنم یه جدایی نسبتا طولانی بین سام و آیدا میافته ولی بهم میرسن آخرش البته اگه این مهرداد دار فانی رو وداع بگه🤣

𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
4 ماه قبل

مهرداد نچسبببببب کی به تو گف بیاااااای وسط مگسسسسسس👊🏻👊🏻👊🏻👊🏻👊🏻👊🏻👊🏻👊🏻👊🏻👊🏻👊🏻👊🏻👊🏻👊🏻👊🏻👊🏻👊🏻

آخرین ویرایش 4 ماه قبل توسط 𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
لیلا ✍️
کمپین حمایت از سروان مهرداد😎
پاسخ به  𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
4 ماه قبل

هیععععع😱 به مهردادی میگی نچسب؟ مگسسسس🤢🤒 نکنه اون سام بیشعورِ حال بهم زن خوبه؟؟!!

𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨

این چه اسمیه واس خودت گذاشتی🤣🤣🤣🤣
حالا تو بمون طرف همون مگس مزاحم منم طرف همین سام گرچه ریسک زیادی داره😱😂

لیلا ✍️
پاسخ به  𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
4 ماه قبل

خوبه که، حداقل مثل سام خلافکار نیست بخوام کیبوردم رو کثیف کنم🤣

𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
پاسخ به  لیلا ✍️
4 ماه قبل

نکه مهرداد سوءاستفاده گر نیس😂
سامیییییییی سامی هی هی سااااااامممممممیییییییی

آخرین ویرایش 4 ماه قبل توسط 𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
لیلا ✍️
پاسخ به  𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
4 ماه قبل

دیوونه،😂 سر شخصیت‌ها دعوامون شده خداااا🤦‍♀️ خوبه حالا واقعی نیستند! ولی دور از شوخی سام شخصیتش برام گنگ و مجهوله کاملاً نسبت بهش خنثی هستم، لعنتی خلافم خوب بلد نیست انجام بده🤣 ولی نویسنده تو دو تا صحنه مهرداد رو جوری نشون داد من اختیار از کف دادم😁 حداقل موضعش مشخصه رگ و ریشه و که و که.‌‌‌..‌ تازه یک راستم اومده خواستگاری آیدا البته من شک دارم علاقه‌ای وسط باشه چون مهرداد از حس آیدا به سام خبر داشت

𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
پاسخ به  لیلا ✍️
4 ماه قبل

سام پرو هس بچم ولی عشقش صادقه🥲💔

ولی مهرداد چی ؟ پسره مزاحم 😌

لیلا ✍️
پاسخ به  𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
4 ماه قبل

ولی من از اون آدمایی که تکلیفشون با خودشون مشخص نیست خوشم نمیاد، مهرداد تو تصمیمش جدی و مصممه

لیلا ✍️
پاسخ به  saeid ..
4 ماه قبل

خودمم ازش خوشم اومده😂 راستی به نظرت چرا بچه‌ها غیبشون زده؟ ضحی، نیوشا، ستایش؛ هلیا و الماس و…. همه دسته جمعی هم رفتند

لیلا ✍️
پاسخ به  saeid ..
4 ماه قبل

میشه قانع نشم؟😂

𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
4 ماه قبل

سعیددددد
عکس رمانم قدیمیه میشه درستش کنی؟
مرسی😁

camellia
camellia
4 ماه قبل

آخرش,خودت گفتی یا امشب (یعنی دیشب),یا فردا صبح,یعنی (امروز صبح )پارت بعد رو می زاری توی رمان لند.ولی تا الان که نیست😥🙁😔

دکمه بازگشت به بالا
41
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x