دلنوشته

گل رزم

4.5
(10)

سلام رز فیروزه ایم
الان که دارم این متن رو می نویسم ، دلم خیلی از خودم گرفته!
خیلی استرس دارم !
خیلی می ترسم !
میدونی !
کاشکی یک آدم قوی بودم!
آدمی که می تونست به ترس هاش غلبه کنه !
آدمی که ترس از شکست نداشت !
آدمی که می توست به نزدیک ترین آدم های زندگیش درمورد تفکراتش ، ترس هاش و نگرانی هاش بگه !
می دونی یکی از حسرت های زندگیم چیه ؟
کاشکی زود تر اون رو می شناختم !
چون اگر اینطوری میشد ، دیگه اون احساسات و تفکرات بالا رو نداشتم .
آخه می دونی ، اون خیلی منطقی هست ! راه کار های خیلی خوبی میده !
خیلی مهربونه ، خیلی دوست داشتنیه !
اما من دیر فهمیدم .
شاید با خودت بگی که الانم دیر نیست اما من دیگه نمی تونم درمورد احساساتم باهاش صحبت کنم ، چون یک هیولایی درونم هست که بهم اجازه نمی ده !
چون اون هیولا بهم میگه : اگر بهش بگی دیگه دوست نداره ، درمورد بد فکر میکنه ! از دستش میدی !
آخه میدونی ، اون تمام دنیامه ، اگر از دستش بدم قلب کوچولوم نمی تونه تحمل کنه و ذره ذره آب میشه !
زندم اما زندگی نمی کنم !
رز کوچولو میشه نامه ی منو به دستش برسونی !
بهش بگی من چقدر می ترسم !
چقدر تنهام !
چقدر دوسش دارم!
ممنونم رز قشنگم
از طرف یک کاربری که خسته هست
.
.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا : 10

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Nika 😜😝

‌ ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏واقعیت اینه که هیچ‌کس قرار نیست دنیاتو عوض کنه ؛ همه‌ش خودتی،‏ همه‌ش . 🦋❄
اشتراک در
اطلاع از
guest
5 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
لیلا ✍️
5 ماه قبل

عالی بود👌🏻👏🏻

تارا فرهادی
5 ماه قبل

چه قشنگ و احساسی🥺🥺❤️

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
5 ماه قبل

خیلیم عالی😍

دکمه بازگشت به بالا
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x