رمان کاوه
-
رمان کاوه پارت ۴۷
گاوه: در اتاق را باز کردم و بدون بستنش داخل شدم کتم را درآوردم و به دستگیره کمد آویزان کردم…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه پارت۴۶
از پله ها آرام پایین آمدم و چون چیدمان مبل ها طوری بود که پشت به پله ها بود کسی…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه پارت ۴۵
Narges Banoo: بلند شدم و همانطور که هولم داد هولش دادم با داد گفتم: _ روان پریش چته؟ سهیل _…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه پارت ۴۴
از پلههای چوبی بالا رفتم. نیاز به پرسیدن اینکه کدام اتاقم است نبود چون مسیر اتاق را بادکنکهای ایستاده مشخص…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه پارت ۴۳
سهیل جلو آمد و وسایلم را گرفت دلیلی برای بغل کردنش نداشتم دیروز که برای ملاقاتم آمده بود حسادتش را…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه پارت ۴۲
بعد از رفتن افخمی زنجیر را دور گردنم بسته و داخل لباسم کردم همینجور که آرام از اتاق در می…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه پارت ۴۱
کیارش خسته لب زد : _ چرا..ولی نشد…توالت میشستیم بعد از خروج زندانبان، نامه و عروسک را سرجایش گذاشتم موزائیک…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه پارت 40
با شستن توالت با هیکلی سرتا پا گندیده خارج شدیم چون لباس هایم خیس بودیم گاهی سردم می شد به…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه پارت ۳۹
از عصبانیت می لرزیدم کاش می توانستم کیارش را تکه تکه کنم قطره اشکی که از چشمانم پایین آمد رد…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه پارت ۳۸
روی تخت نشسته و سرم را بین دستانم گرفتم بشدت دلم کشتن کیارش را می خواست روزی نبود که روی…
بیشتر بخوانید »