رمان کاوه
-
رمان کاوه پارت ۹
هرچه کانالای تلویزیون را بالا پایین کردم هیچی نداشت بیخیال کنترل را روی میز پر آشغال جلویم انداختم و دراز…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه part8
چشمانم را چند بار باز و بسته کردم تا تاری اش رفت نگاهی به اطراف انداختم خودم که روی مبل…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه part7
خواب بودم که احساس کردم کسی گونه ام را بوسید چشمانم را باز نکردم _ نکن آیناز یکم بعد دوباره…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه part6
به یه جاهایی رسیدیم با چشمهایم هرچه دقت میکردم اصلا اینجاها را نمی شناختم مرد _ هوی چته قورت دادی…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه part5
در همان آدرسی که گفت توقف کرده بودیم اما خبری از آنها نبود _ ساعت چنده ؟ متین _ دو…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه part4
وارد حیاط پر خاک و برگمان شدم از وقتی مادرم فوت کرد این خانه روی تمیزی ندید حتی دیگر بوی…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه part3
ساعت به دو و نیم رسید بود و به غیر منو متین و کیا کسی نبود کیا _ فروختی؟ _…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه پارت 2
ماشین را داخل بردم و پیاده شدم و کارتون کوچکی که حاوی اجناس بود برداشتم متین _ به به آق…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه پارت1
🕊پر پرواز 🕊: متین _ الان یه بار بگو؟ _ فهمیدم دیگه خف کن کار دارم متین _ نه بگو…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه مقدمه
رمان کاوه (رمان کاوه ) منم گنده لات تهرون هرچند که لاتی از شکلمون پیدا نیس اما لات بار…
بیشتر بخوانید »