#حمایت های شما باعث دلگرمیه..پس فراموش نکنید
-
رمان آیدا
رمان آیدا پارت 16
با خباثت نگاه آخرش را به چشم های ترسیده اش انداخت و از اتاق خارج شد نمیتوانست واقعیت باشد مگر…
بیشتر بخوانید » -
رمان شاه دل
رمان شاه دل پارت 52
یکی دو ساعتی بدون وقفه مشغول پختن سوپ بود کاسه را داخل سینی گذاشت و از آشپزخانه خارج شد -ببین…
بیشتر بخوانید » -
رمان شاه دل
رمان شاه دل پارت 51
صدای تلفن خانه باعث شد کم کم از خواب عمیقش دل بکند خمیازه ای کشید و نگاهی به ساعت انداخت…
بیشتر بخوانید » -
رمان آیدا
رمان آیدا پارت 15
کلافه دوباره سرجایش نشست و بدون ذره ای غذا به فکر فرو رفت آیدا بعد از اتمام غذایش روبه سام…
بیشتر بخوانید » -
رمان شاه دل
رمان شاه دل پارت 50
دستش را روی موهایش کشید و کنار دیوار نشست تمام افکارش عجیب به مغزش حمله کرده بودند آخر مگر امکان…
بیشتر بخوانید » -
رمان آیدا
رمان آیدا پارت 14
تنها نگاهش را به بیرون داد و آرام زمزمه کرد: -گرفتم سام در سکوت لبخند عمیقی روی لبش هایش نشست…
بیشتر بخوانید » -
رمان شاه دل
رمان شاه دل پارت 49
صدای زنگ خانه باعث شد از خواب شیرین و دلچسبش دل بکند خمیازه ای کشید و از جایش بلند شد…
بیشتر بخوانید » -
رمان شاه دل
رمان شاه دل پارت 48
لبخند زدن در آن لحظه اشتباه ترین کار ممکن بود اما مگر امکان داشت جلوی قلبش را بگیرد و لبخند…
بیشتر بخوانید » -
رمان آیدا
رمان آیدا پارت 13
نگاهش به اطراف بود اما به حرف های سام گوش میداد: -بهش بگو آدرس شوهرت رو لازم داریم پس بدون…
بیشتر بخوانید » -
رمان شاه دل
رمان شاه دل پارت 47
خیره در چشم هایش زمزمه کرد: -چقدر این روزا دیر تموم شدن! سرش را نزدیک صورتش کرد و ادامه داد:…
بیشتر بخوانید »